eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
573 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
19 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 به خود یادآور شو: من شادیِ امروزم را با پرداختن به شکست دیروز، خراب نخواهم کرد! «زندگی زیباست» 🌿 @sad_dar_sad_ziba
🔺 رأی ندهید! 👌🏼 💢 @sad_dar_sad_ziba
⏳ زمان، چیز عجیبی است؛ گاهی آدم ها را عوض می‌کند و گاهی حقیقت آن ها را آشکار می‌کند! «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba 🍃🍂 🍂🍃
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۸۹: یکی از نگهبان‌ها با خنده پرسید: «می‌شود این
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۹۰: ابن زیات حوصله‌اش سر رفت و راست نشست. ــ این قدر ساده لوح نباش، ابن خالد! من که خلیفه نیستم که هر که را دلم خواست عفو کنم! کافی است کوچک ترین اشتباهی از من سر بزند تا از تنور یا از همان سیاهچال سر درآورم! اگر می‌خواستم که او را بکشم، می‌توانستم دستور بدهم، اما نجات دادن یک رافضی که حاضر نیست دست از ادعایش بردارد، بدگمانی ایجاد می‌کند! ــ یعنی عدالت قربانی مقام و منصب می‌شود؟ شما که روزگاری از چنین بی‌عدالتی‌هایی انتقاد می‌کردید! ــ تصور می‌کنی چرا تا نام تو را دیدم، دستور دادم بی‌ معطلی نزدم بیایی؟ روزگار تحصیل را فراموش کن! این جا کلاس درس نیست! من امروز وزیر دولت عباسی ام و بر نیمی از جهان حکومت می‌کنم! تصمیم دارم کاری برایت بکنم! تو آن جوانک را تیمار کن تا حالش بهتر شود! مجابش کن دست از این ادعای احمقانه‌اش بردارد و توبه کند! توبه نامه اش را برایم بیاور! آن وقت شما دوتا را با خودم نزد معتصم می‌برم و دستور آزادی‌اش را می‌گیرم! تو هم جایزه ی شاهواری خواهی گرفت! این کار از عهده ی من برمی‌آید! ــ می‌دانستم این نامه توجه شما را به خودش جلب می‌کند! به فرض اگر با میان داری شما، ابراهیم ادعایش را تکذیب کند، فرصت خوبی به دست می‌آید تا خلیفه بیشتر قدردان زحمات شما شود! برای همین مرا بی‌درنگ به حضور پذیرفتید! ــ هم من سود می‌برم و هم تو! این که بد نیست! به این می‌گویند انصاف! حالا به تو دستور می‌دهم که او را متقاعد کنی! وگرنه دیگر میان من و تو دوستی نخواهد بود و ناچار می‌شوم تو و ابراهیم را سر به نیست کنم! راه سومی وجود ندارد! ابن خالد جا خورد. ــ به سراغت آمدم تا دستم را بگیری، نه این که دستم را بشکنی! ــ دارم دستت را می‌گیرم! قدردان نباشی، مجازات می‌شوی! البته ما می‌توانستیم خانواده ی ابراهیم را گروگان بگیریم و مجبورش کنیم همکاری کند! در آن صورت به تو نیازی نداشتیم! با پا به یکی از جعبه‌های انباشته از نامه زد. چند نامه روی زمین افتاد و قِل خورد. ــ یادم است در یکی از گزارش‌ها خواندم که خانواده‌اش ناپدید شده اند. زرنگی کرده‌اند! در گزارش دیگری خواندم که تو به سیاهچال می‌روی و با ابراهیم ارتباط برقرار کرده‌ای! گفتم شاید پنهان شدن خانواده ی او کار تو باشد! بعد فهمیدیم که خانواده ی ابراهیم بی درنگ پس از دستگیری او ناپدید شده اند؛ یعنی پیش از آن که ابراهیم به بغداد برسد، این کار انجام شده است؛ پس نمی‌تواند کار تو باشد! ــ با خواندن گزارش‌ها ذره‌ای احتمال ندادی که ادعای ابراهیم راست باشد؟ ــ معلوم است که چنین احتمالی را نمی‌دهم! تو هم اگر حرف‌های او را باور داشتی، نزد من نمی‌آمدی! به همان ابن الرضا می‌گفتی تا نجاتش دهد! چه طور او می‌تواند در لحظه ای آن جوانک را از شهری به شهری ببرد، اما نمی‌تواند از سیاهچال نجاتش دهد؟ از قول من به آن جوانک گمراه بگو به ابن الرضا بگوید نجاتش دهد! چرا تو را واسطه قرار داده است تا به من نامه بنویسی؟ ــ او در این کار نقشی نداشته است. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌸 🌱 در زمستان بهاران آمد 🇮🇷 بهار ایران 🌺 بهار انقلاب «زندگی زیباست» 🌿 @sad_dar_sad_ziba
🔹 خدا رو خوش می آد... 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۹۰: ابن زیات حوصله‌اش سر رفت و راست نشست.
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۹۱: ما ابن الرضا را به بغداد جلب کردیم. اکنون تحت نظر است. او اگر معجزه‌ای در آستین داشت، به خودش کمک می‌کرد! من این جا که نشسته ام، گزارش‌های زیادی را درباره ی کسانی می‌خوانم که ادعای کرامت و معجزه کرده‌اند. همه اش مشتی دروغ است! زاییده ی خیالات و اوهام مردمی است که با افسانه‌ها و قصه‌ها دمخورند! ساخته و پرداخته ی پیروان احمقی است که دوست دارند پیشوای خود را صاحب کشف و کرامت جلوه دهند! ـــ هر چیز اصلی، بدلی هم دارد! تا کرامتی نباشد، دیگران ادعایش را نمی‌کنند. پیامبر ما معجزات فراوانی داشت. مسیلمه ی کذاب هم ادعای پیامبری و معجزه کرد، اما رسوا شد. چون دینار گرانبهاست، عده‌ای برای سودجویی، دینار تقلبی ضرب می‌کنند. یکی اصل، دیگری بدل! ــ فرض کنیم ابن الرضا همان سکه ی طلای اصل است و کاری را که ابراهیم ادعایش را دارد، از او سر زده باشد. این کار یا جادوست یا کرامت. اگر جادوست که ارزشی ندارد. اگر کرامت است، حداکثر ثابت می‌کند که او انسان توانایی است که توانسته است با ریاضت به چنین مقامی برسد! ــ تو بهتر از هر کس می‌دانی که ابن الرضا از کودکی توانایی‌های منحصر به فردی داشته است! پس این مقام با ریاضت به دست نیامده است! خدا این کرامت و دانش بی کران را به او داده است! ــ این حرف‌ها را رها کن! ضمناًً حواسم هست که لحن سخنت را عوض کردی و دیگر مرا شما خطاب نمی‌کنی؛ ابن خالد گوشه ی تخت نشست. ــ من هم حواسم هست که خودت نشستی و اجازه ندادی که من بنشینم! این تخت که به اندازه ی کافی بزرگ است. من برای یک معامله ی شیرین نزدت آمده‌ام. فرصت ندادی توضیح بدهم! ــ فقط یادت نرود که داری با دم شیر بازی می‌کنی! ــ مشکل من همین است که با دم شیر یا روباه بازی کرده و گرفتار شده‌ام! آمده ام که نجاتم دهی! چند روز پیش نزد قاضی‌القضات رفتم تا به خیال خام خودم دستور آزادی ابراهیم را بگیرم. او مثل تو گیرم انداخت و گفت باید ابراهیم را تیمار کنم و متقاعدش سازم که از ادعای خود دست بردارد و راضی شود در کوی و برزن فریاد بزند که او را فریفته اند و مجبورش کرده‌اند که آن حرف‌ها را بزند. گفت اگر موفق به این کار نشوم، دارایی ام را مصادره می‌کند. رفتم و با ابراهیم حرف زدم. افسوس! حاضر نیست دست از ادعایش بردارد. به مرگ راضی است! من تلاش خودم را کردم، اما موفق نشدم. حالا تو بگو گناه من چیست که باید زندگی ام نابود شود؟ ابن زیات آرام خندید و شانه‌هایش تکان خورد. از تُنگی بلور، مایعی آبی رنگ در پیاله‌ای ریخت و نوشید. ــ بیچاره! اشتباه کردی نزد آن روباه پیر رفتی! به دست خودت، خودت را گرفتار کردی! قاعده ی بازی را بلد نبودی و وارد یک بازی خطرناک شدی؛ از اول باید نزد من می‌آمدی! ــ تو هم که همان حرف‌های ابن ابی داوود را زدی! چه تفاوتی بین قاعده ی بازی شما دوتاست؟ ــ منظورت از معامله ی شیرین چه بود؟ ــ ببین! خیلی هم بد نشد که نزد قاضی القضات رفتم! فهمیدم که او از تو خوشش نمی‌آید! گفت کاش معتصم پیش از آن که به ابن زیات وزارت می‌داد، با من مشورت می‌کرد! لابد خودت هم می‌دانی که اگر فرصتش را به دست آورد، تو را به زیر می‌کشد! مرا ببخش که سخنش را تکرار می‌کنم! گفت که تو عجب جانوری هستی! ابن زیات بلند خندید و صدایش زیر گنبد پیچید. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🍀🌺🍀 وقتی دست کسی را که دوستش دارید می‌گیرید، از درد و نگرانیتان کاسته می‌شود. پس تا می‌توانید دست های محبوبتان را محکم بگیرید. / خانوادگی مشاور 💐 [همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه بودیم! 🇮🇷 همه هستیم! 🇮🇷 همه خواهیم بود! 🇮🇷 / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🦾 ایران، چهارمین کشور در ساخت ربات انسان نما 🌳 نتیجه ی باورمندی به نیرو و توان ایرانی 💠 سال «مهار تورم، رشد تولید» / ساخت ایران 🌾 🔩 💊 ……………………………… 🗞 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ ⚙🛠 🔩ঊঈ═┅─
❇️ موقعیت شناس باش! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 از هفت خانی گذشتیم که دیگر ملت ها در یک خان آن می مانند. 💍 🔷 @sad_dar_sad_ziba 🔷 ۩๑▬▬▬✨✨✨▬▬●
「🌹」 آقا مصطفی می‌گفت: «بجنگ واسه خواسته هات و ناامید نشو! خدا وقتی ببینه سخت چسبیدی به خواسته ت، اون رو بهت می ده.» 🌷 ...🌷... / یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
「🌱」 مواقعی هست که اگه اهل دل به دریا زدن نباشی برا همیشه تو حال بدت باقی می‌مونی! «زندگی زیباست» 🌿 @sad_dar_sad_ziba
🪴🌺🪴 وقتی می‌خواهید از همسرتان انتقاد کنید، ابتدا از چند ویژگی‌ِ مثبت همسرتان تعریف کنید و سپس موردی که می‌خواهید نقد کنید را عنوان کنید. این کار تا اندازه ی زیادی از مقاومت بی‌جا یا لج بازی همسرتان کم می‌کند. / خانوادگی مشاور 💐 [همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 عبور از عصر توحُّش 🎤 بی تعارف با زندانی کمیته ی مشترک ضد خرابکاری تاریخ، بدون دستکاری 🎥 ……………………………………… 🗞 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
حتی اگر بر زمین افتادی، تسلیم نشو! «زندگی زیباست» 🌳 @sad_dar_sad_ziba
هدایت شده از رو به راه... 👣
🪴 عیدتون مبارڪ! هنرڪده ⇨ https://eitaa.com/rooberaah ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ وقتی فکر می کنه من باید ازش بترسم... ☺️ 💞 خواهر برادری 😍 @sad_dar_sad_ziba ─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
🌳🍃 🦋 🍃🌲 کی گفته خدا نقاش نیست؟! 🌿 ༻‌🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺ ‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌
هدایت شده از رو به راه... 👣
🔶«مجنون» بهترین فیلم جشنواره فجر شد/ سیمرغ بهترین فیلم اول برای «پرویزخان» 🔻با اعلام جوایز جشنواره ی فیلم فجر فیلم های سینمایی «مجنون» با ۴ سیمرغ و «پرویزخان» با ۲ سیمرغ و یک دیپلم افتخار و پویانمایی «ببعی قهرمان» با یک دیپلم افتخار درخشیدند. 🔸سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن: استاد مجید انتظامی برای فیلم‌ «مجنون» 🔸سیمرغ بلورین بهترین نقش مکمل مرد: بهزاد خلج برای فیلم «مجنون» 🔸سیمرغ بلورین بهترین نقش مکمل زن: شبنم قربانی برای فیلم«مجنون» 🔸سیمرغ بلورین بهترین فیلم: عباس نادران برای تهیه کنندگی فیلم سینمایی «مجنون» 🔹سیمرغ بلورین بهترین فیلم اول: عطا پناهی برای تهیه‌کنندگی فیلم «پرویزخان» 🔹سیمرغ بلورین بهترین تدوین: حسن حسن‌دوست برای فیلم «پرویزخان» 🔹دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه: علی ثقفی برای فیلم «پرویزخان» 🔰دیپلم افتخار بهترین فیلم پویانمایی: محمدمهدی مشکوری برای تهیه‌کنندگی «ببعی قهرمان» ‌  🪴هنرڪده ی «رو به راه» 🪴 https://eitaa.com/rooberaah ━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۹۱: ما ابن الرضا را به بغداد جلب کردیم. اکنون ت
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۹۲: _ پر بی راه نگفته است آن کفتار! هم نوعش را خوب می شناسد! او خوکی شهوتران است و من پلنگی دانا و درنده ام! البته قاضی القضات موقعیت ممتازی نزد خلیفه دارد که من ندارم! اگر می خواست مرا از چشم معتصم بیندازد، این کار را کرده بود! از من خوشش نمی آید، اما شکیبایی می کند. چون من قاعده ی بازی را بلدم و دُم به تله نمی دهم! ابن زیات دست ها را بالا برد و سه بار کف زد. ابن خالد گمان کرد او را تشویق می کند. اما لحظه ای بعد از اشتباه بیرون آمد. سه مأمور سیاهپوش و نقاب دار با آستین های بالا زده که انگار پشت در انتظار می کشیدند، مثل برق و باد بالای سرش حاضر شدند. دست و پایش را گم کرد و از جا پرید. ابن زیات ریز خندید و گفت: «فکر می کنم بتوانم حدس بزنم که چه پیشنهادی داری!» به مأموران گفت: «تنور را نشانش دهید!» دو مأمور زیر بغل های ابن خالد را گرفتند و او را کشان کشان به سوی دری بردند. سومی در را باز کرد. در اتاق کناری، دستار از سرش برداشتند و پیراهنش را بیرون کشیدند. ابن زیات بی هیچ عجله ای وارد اتاق شد و تفریح کنان گفت: «صبر کنید! اجازه بدهید! گفتم تنور را نشانش دهید! نگفتم او را به تنور بیندازید! چرا حرف نمی فهمید؟» به ابن خالد که وحشت کرده بود، گفت: «‌آه! چه قدر لاغری! به درد تنور من نمی خوری! چربی نداری که از تو روغن بگیریم!به همین زودی رنگ باخته ای! این ها سگ های شکاری من اند! زبانمان را خوب نمی فهمند، اما کارشان را خوب بلدند! فقط منتظر یک اشاره اند!» به اشاره ی وزیر، مأموران ابن خالد را رها کردند و لباسش را به او برگرداندند. میان اتاق، اجاق بزرگی بود. بالای اجاق، دو رشته قطور از سقف آویزان بودند استوانه ای فلزی به صورت افقی از دو سر زنجیرها آویخته بود. یکی از مأمورها چرخ دنده ای را به حرکت در آورد. استوانه پایین آمد و روی دیواره ی سنگی اجاق قرار گرفت. دیگری چفت های استوانه را باز کرد و درش را گشود. دیواره ی داخلی اش پر از میخ های فلزی به بلندای یک بند انگشت بود. ابن زیات توضیح داد. _ محکوم را در این تنور می خوابانند و درش را می بندند. بعد تنور را بالا می برند و اجاق را روشن می کنند. تنور که داغ شد، محکوم شروع می کند به تکان خوردن. در نتیجه تنور هم شروع می کند به چرخیدن. اگر محکوم زبان باز نکند، تنور آرام آرام پایین می آید و به شعله های آتش نزدیک می شود. خودم اختراعش کرده ام! بیچاره ها مجبور می شوند هر سندی که جلوشان می گذارم امضا کنند! چند تایی که خیلی ادعا داشتند، به محض باز شدن در این اتاق، مثل بچه ها خودشان را خیس کردند! _ باورم نمی شود این قدر بی رحم شده باشی! _ حق با توست! قلب من گویی از سنگ است! به هیچ کس رحم نمی کنم! ناله های محکومان بر من تاثیری ندارد! کسی که تحت تأثیر ناله ها و فریاد های تنور قرار گیرد. آدم ضعیفی است و به درد وزارت نمی خورد! سال پیش خلیفه و قاضی القضات آمدند و تنورم را دیدند. باور نمی کردند چنین وسیله ای ساخته باشم! خلیفه گفت: «چنین وزیر دانایی را نباید دست کم گرفت!» قاضی القضات گفت: «این تنور به درد کباب گوسفند هم می خورد!» شاید کنایه اش به من بود اما من گوسفند نیستم، پلنگم! ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
هدایت شده از ارج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 باز هم شبهه و دروغ تکراری «آب و برق مجانی» 💠 اندیشه + رفتار + جهاد = ارج 💠 http://eitaa.ir/arj_e_ensan ●▬▬▬✨✨▬▬● .
「🌸」 اگه زمستون نداشتیم بهار دیگه برامون قشنگ نبود. اگه سختی نباشه، موفقیت، لذت بخش نیست. «زندگی زیباست» 🍀 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ 🌸 پسر سوم زهرا، اباالفضله... 🌿 @sad_dar_sad_ziba ─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ ─