فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾
ما کوهیم، دریاییم، خورشیدیم، بارونیم
🌸 جشن تکلیف
🌿 #سرود
@sad_dar_sad_ziba
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ ─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃 🐎 🍃🌲
آرام
زیبـا
خوب
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
🍀🍀🍀
«وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ»
«و از خدا با وفاتر به عهدش کیست؟»
📖 (سوره ی توبه / آیه ی ۱۱۱)
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
•┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈•
وقتی یه چیز زیبا توی کسی دیدی،
حتماً بهش بگو؛
شاید واسه تو یه ثانیه طول بکشه،
اما برای اون می تونه یه عمر باقی بمونه.
🕊 «زندگی زیباست»
🌿 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «تـــــــولد در تـــــوکیو» ⏪ بخش ۲۶: داشتم به دعواهای بچگانه که با برادرم سر موچ
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «تـــــــولد در تـــــوکیو»
⏪ بخش ۲۷:
به محض این که از سر کار برمیگشتم، مطالعات و تحقیقاتم را شروع میکردم.
مینشستم پشت کامپیوتر و جست و جو میکردم.
سایتها را بالا و پایین میکردم، گفتگو ها را زیر و رو میکردم دنبال مسلمانی که بتوانم سوالهایم را از او بپرسم. یک روز در یکی از گفتگو ها اسلامی که برای پرسیدن سوالهایم عضوش شده بودم کسی نوشت:
«دختر شیعه داریم؟»
من تازه شیعه شده بودم و از پیدا کردن یک شیعه دیگر ذوق زده شدم و گفتم:
«آره من هستم!»
از همان جا بود که ارتباط من و محسن کلید خورد. خیلی خوشحال بودم. مرد شیعه ای را پیدا کرده بودم که سؤالاتم را خیلی خوب جواب میداد. طلبه نبود، ولی اطلاعات خوبی درباره ی شیعه داشت و به زبان انگلیسی هم مسلط بود. هر روز سؤالاتم را با دقت میخواند و با حوصله تک تکشان را جواب میداد.
چند وقتی تمام سؤالاتم را از او میپرسیدم. هر سؤالی برایم پیش میآمد به او پیام میدادم. به مرور احساس کردم به کسی نیاز دارم که درباره ی مشکلاتم بیشتر با او گفت و گو کنم. از خانوادهام میگفتم و از مشکلاتی که داشتم. از سختی مسلمان بودن در ژاپن و از بیحرمتیهایی که به خاطر مسلمان بودنم به من میشد. تا این که یک روز در ادامه ی جوابی که به سؤالم داده بود نوشت:
«میدانی میخواهم با تو ازدواج کنم؟»
تا این جمله را خواندم، از تعجب دهانم باز ماند. یک لحظه بهم برخورد. ناراحت شدم. با خودم گفتم این مرد دیوانه است. به غیر از یک عکس شناسنامهای که روی نمایه مان بود، نه او من را دیده بود و نه من او را دیده بودم و حالا داشت از من خواستگاری میکرد. اصلاً تقصیر من است که برایش درد و دل کردهام و کمی از خودم گفتم. بیهوده نبود که اسلام تاکید داشت زن و مرد حریم شخصی و عاطفیشان را از بقیه دور نگه دارند و نگذارند هر کسی وارد حریم عاطفیشان شود.
گفتگو را بستم و رایانه را خاموش کردم. رفتم روی تخت نشستم و شروع کردم به گریه کردن.
هی از خودم میپرسیدم:
«چرا این جوری شد؟ چرا این حرف را زد؟ خجالت نکشید؟ او که من را ندیده چه جوری از من خوشش آمده، اصلاً مگر میشود کسی را ندیده عاشقش شد و با او ازدواج کرد؟»
هی این سوٖالات را توی ذهنم مرور میکردم و بیشتر گریهام میگرفت که یک دفعه ته دلم روشن شد. انگار کسی داشت توی قلبم میگفت این مرد جواب خداست. جواب خدا به دعاهایت. چند وقتی بود دعا میکردم و از خدا میخواستم کسی را برایم بفرستد که از تنهایی در بیایم. کسی که از جنس خودم باشد. کسی که اعتقاداتش مثل خودم باشد. آن روز ته قلبم روشن شد که این مرد همانی است که از خدا خواسته بودمش. وقتی توی ذهنم ماجرا را مرور کردم دیدم محسن آن جمله ی «دختر شیعه داریم؟» را دقیقاً یک روز بعد از دعاهایی که با خدا داشتم توی گفتگو گذاشته بود. یک دفعه تمام آن عصبانیت و ناراحتی از بین رفت. حس کردم عاشقش شدهام. حس کردم دوستش دارم. بلند شدم رایانه را روشن کردم و برایش نوشتم:
«آره میدانم.»
محسن را بعدها بیشتر شناختم. توی خانواده ای مذهبی بزرگ شده بود؛ اما از همان نوجوانیاش با برخی از رفتارهای خانوادهاش مشکل داشت. این بود که از همان نوجوانی حسی از تنهایی او را آزار میداد. به خصوص که یک روز با روحانی هیئتشان هم درگیر میشود و یک دفعه به همه چیز شک میکند. این که مسیرش درست است یا نه؟ پدر و مادرش درست میگویند و روحانی هیئت، یا بعضی از بچههای کوچه و خیابان؟ این میشود که میافتد پی خواندن و تحقیق. کتاب میخواند، پرس و جو میکند، فضای مجازی را به دنبال سؤال هایش زیر و رو میکند، شب و روز آن قدر خوانده بود و پرسیده بود که وقتی به خود آمده بود دیده بود چهار سال گذشته و حالا دیگر تردیدهایش برطرف شده است.
یادگیری زبان انگلیسی را از خیلی قبل شروع کرده بود. با لغت نامه و نت و فضای مجازی. گفت و گو با آدمهای بیکاری که توی گفتگو های فضای مجازی گیر میآورده. همان وقتهایی که داشت برای سؤالهایش پاسخ پیدا میکرد توی فضای مجازی با افراد دیگری آشنا شده بود که همان سؤالها را داشته آزارشان میداده.
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾
آروم دل امام هشتم اومده،
ایرونیها خبر خبر
ملیکه ی قم اومده
«تولد خانم حضرت معصومه (درود خداوند بر ایشان) و روز دختر مبارڪ!💐
@sad_dar_sad_ziba
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ ─
🌸 زندگی زیباست 🌸
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ آروم دل امام هشتم اومده، ایرونیها خبر خبر ملیکه ی قم اومده «تولد خانم حضرت معصوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 پدرش فدای او!
#نردبان 🪜
/دینی، اخلاقی
………………………………………
💐 @sad_dar_sad_ziba
「🍃「🌹」🍃」
افکار منفی تو را نابود خواهند کرد.
همیشه تمام تلاشت را بکن
که نگرش مثبت به زندگی را در خودت نگه داری.
آن اندازه از زاویه های گوناگون به یک موضوع نگاه کن تا بتوانی بهترین دیدگاه را پیدا کنی.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾
✨ مثل ستاره
🌺 روز دختر مبارک!
🌿 #سرود
@sad_dar_sad_ziba
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ ─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیداری ارزشمند با امام،
🏆 پس از قهرمانی در قاره ی کهن، آسیا
#نگین 💍
🔷 @sad_dar_sad_ziba 🔷
۩๑▬▬▬✨✨✨▬▬●
🌹
می خواستن روسری از سر دخترامون دربیارن،
چفیه سر دختراشون کردیم! 🧕🏻
#نیمه_ی_پر_لیوان
🌱 امید
🌳 «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید مدام کوک کرد،
دلی را که از خستگی روزگار، صدایش ناموزون است.
باید جان را نواخت،
چه به سرود، چه به سکوت.
امید، آوازی است که هر روز باید خواند.
🍀 «زندگی زیباست»
🌳 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 از کجا بدانیم حسودیم یا نه؟
#نردبان 🪜
/دینی، اخلاقی
………………………………………
💐 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 چرا دست و دندههای این استاد دانشگاه شکست، بدون این که کم ترین تعرض به پلیس داشته باشد؟
نام استاد:
پروفسور استیو تماری
استاد تمام تاریخ دانشگاه ایلینوی جنوبی، #آمریکا. 🇺🇸
جرم:
حمایت از زنان، کودکان و مردم ستمدیده ی فلسطین
┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
🌳 جنگل های ارسباران
/ آذربایجان شرقی
#ایرانَما
/ نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🦋 پروانه ها بال هاى خودشون رو نمیبینند، اما با بال هاشون، جهان رو زیباتر می کنند.
اگر بکوشی تا ارزشمند و زيبا باشی،
می توانی با بودنت جهان را زیباتر می کنی.
🍀 «زندگی زیباست»
🌳 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «تـــــــولد در تـــــوکیو» ⏪ بخش ۲۷: به محض این که از سر کار برمیگشتم، مطالعات
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «تـــــــولد در تـــــوکیو»
⏪ بخش ۲۸:
بعضیشان هم مسلمان نبودند و از این وَر و آن وَر چیزهایی به گوششان خورده بود.
این بود که توی فضای مجازی به دنبال کسی میگشته اند که باهاش گفت وگو کنند. محسن هم خوره ی بحث و جدل، افتاده بود توی این راه و با این و آن به گپ و گفت و گو.
تا این که یک روز توی صفحه ی گفت و گو با من آشنا شده بود و همان وقت به یاد آرزوی دوره ی نوجوانیاش افتاده بود که همسرش یکی از دخترهای چشم بادامی باید باشد که تلویزیون نشان میدهد.
یکی شبیه اوشین یا هانیکو. همان وقت از دلش میگذرد که این دختر باید زن من بشود. بعد هم آن قدر حرف زد و رفت و آمد تا دل من را هم برد و قبول کردم زنش بشوم. البته حالا نه به این سادگیها...
اولش فقط و فقط با پیام با همدیگر حرف میزدیم. بعد از مدتی محسن، راضی ام کرد با صدا با همدیگر حرف بزنیم. حالا دیگر احساس میکردیم نیاز داریم بیشتر با همدیگر حرف بزنیم. من نیاز داشتم به کسی محبت کنم و کس دیگری به من محبت کند.
محسن برایم توضیح داد که دیگر حرف زدن ما با همدیگر عادی نیست و اگر قرار است راحت و با آرامش با همدیگر حرف بزنیم باید با همدیگر محرم باشیم.
باید با همدیگر ازدواج کنیم.
این شد که قرار گذاشتیم اینترنتی با هم عقد کنیم.
رفته بود تحقیق کرده بود آیا میشود از راه دور عقد خواند یا نه. فهمیده بود مشکلی ندارد. قرار شد فعلاً عقدمان موقت باشد.
خطبه ی عقد را با تماس اینترنتی خواندیم. من خطبه را خواندم و او هم بله گفت و از آن لحظه زن و شوهر شدیم.
محسن چند هفته بعد برایم یک قرآن، جانماز، مهر و چند کتاب اسلامی به عنوان مهریه فرستاد.
وقتی در جعبه را باز کردم، اصلاً دل توی دلم نبود. نمیدانم چه احساسی بود. نمیتوانم وصفش کنم؛ ولی انگار تمام خوشیهای دنیا یک دفعه به سمت قلبم هجوم آورده بود. انگار تمام زیباییهای دنیا را در بستهای کادوپیچ کرده و برایم فرستاده بودند.
از آن روز به بعد هرجا قرار بود برگه ای پر کنم و تویش نوشته بود، مجرد/ متأهل، متاهل را انتخاب میکردم. محسن هم همین طور بود.
هر کس ازش میپرسید مجردی یا متأهل؟
میگفت:
«متأهلم.»
آن وقتها من چندان فارسی بلد نبودم فقط در حد چند جمله ی سادهای که برای شروع مکالمه استفاده میشد و آن را هم از محسن یاد گرفته بودم.
فقط بلد بودم بگویم:
« سلام، خوبین؟ دوستت دارم. دست شما درد نکنه.»
در ژاپن دختر قانوناً میتواند بدون اجازه گرفتن از پدر ازدواج کند، ولی در خانوادههای سنتی اجازه گرفتن از پدر نشانه ی احترام است. من هم که در یک خانواده ی سنتی بزرگ شده بودم و اجازه پدرم برایم خیلی مهم بود، ولی نمیدانستم چه طور باید مطرحش کنم.
مطمئن بودم اگر یک دفعه مطرحش کنم از دستم عصبانی میشود. نمیخواستم ناراحتش کنم، به خاطر همین قضیه را آرام آرام برایش باز کردم.
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃 🦜 🍃🌲
«هر کس به طریقی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه»
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
«بلبل گوش سرخ»
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
「🍃「🌹」🍃」
🪴 به خودت برس!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
🌴 امیر المؤمنین امام علی (درود خدا بر او):
«خدايا آبرويم را با بی نيازی نگهدار و با تنگدستی شخصيت مرا آن گونه لكه دار مفرما كه از روزی خواران تو روزی خواهم و از بدکاران مهر و محبت طلب کنم.
مرا در ستودن آن كس كه به من عطایی فرمود موفق و در نكوهش آن كس كه از من دريغ داشت آزمايش فرما
در صورتی كه پشت پرده ی اختيار هر بخشش و دريغی دست تو است و تو بر همه چيز توانایی.»
📜 [خطبه ی ۲۲۵]
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
🌙
هر کسی از یار، چیزی خواست هنگام وصال/
من به محض دیدن او خاطرش را خواستم
☘ #چکامه
«زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
╔🌸🍃═══════╗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹
📚 هر کتابی، خواندنی نیست!
🗓 به فراخور بازگشایی نمایشگاه سالانه ی کتاب
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃 🦉 🍃🌲
استتار جغد در میان شکوفههای بهاری
/ منطقه ی دینور
/ شهرستان صحنه
/ استان کرمانشاه
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
「🍃「🌹」🍃」
با خیلی ها میشه زندگی کرد ولی...
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
«هر چند که از آینه بی رنگ تر است
از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است
بشکن دل بی نوای ما را ای عشق!
این ساز، شکسته اش خوش آهنگ تر است!»
#نردبان 🪜
/دینی، اخلاقی
………………………………………
💐 @sad_dar_sad_ziba
20.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾
این سرود با همین موسیقی و همین مضمون در خیلی از کشورهای جهان در حال اجراست و اینک نسخه ی فارسی آن هم ساخته شده است.
🎶 #سرود
@sad_dar_sad_ziba
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾ ─
🇬🇧 🇺🇸
رسانه ی دولتی بی بی سی فارسی و صدای آمریکا:
«حضور پلیس ایالات متحده در دانشگاه و کمک به دختر دانشجوی معترض، برای جدا کردن آدامس از موهای او» 🙄
#نیشخند 🤭
ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
▒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جا جای تقیه نیست؛
جای صراحت است،
جای افتخار است.
#نگین 💍
🔷 @sad_dar_sad_ziba 🔷
۩๑▬▬▬✨✨✨▬▬●