eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
574 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
19 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸🔸🔹🔸🔸 طرف برای این که محبوبیت اجتماعیش خراب نشه و توی رسانه ها بهش حمله نکنن، بیش از دو ساله داخل مجلس داره طرح ساماندهی فضای مجازی که مطالبه ی صریح امام جامعه است رو می پیچونه و عقب می اندازه. 📱 حالا توی همون فضای مجازی، به خاطر سفر خانواده ش به ترکیه، تو یه شب چنان افتاده توی کاسه ش که داره خرمن خرمن منفوریت درو می‌کنه. آقای قالی باف! به فرض که داستان ترکیه و سیسمونی و ... این جور که تو فضای مجازی منتشر شده نباشه. این همون فضای مجازیه که شما و همراهانتون ساماندهی اون رو با اهداف جناحی و خودخواهانه عقب انداختید! 💠 «فَاعتَبِروا یا اولِی الأَبصار» 🔹 http://splus.ir/arj_e_ensan ●▬▬▬✨✨▬▬● .
یادش به خیر! امضایش این بود... 🌷 «شهید سپهبد علی صیاد شیرازی» ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۳۰: امبر گفت: «شوخی می کنی؟... بعد تو چرا فکر کردی که می تونی با
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۳۱: «مهمون های خوابگاه» داشتم بساطم را جمع می کردم برم توی آشپزخونه شام بخورم؛ یک بسته غویولی و یه قابلمه ی خیلی کوچولو برای جوش آوردن آب. در اتاقم باز بود. دو نفر از جلوی در رد شدن؛ دو تا آقا با سر و وضعی یه کم عجیب. قطعاً مال خوابگاه ما نبودن. صداشون می اومد. جلوی در اتاق ریاض، همون الجزایریه، وایسادن و بلند بلند به عربی یه چیزایی گفتن و سلام و علیک کردن و یکی همه را به هم معرفی کرد. ظاهراً یکیشون اسمش عمر بود و اون یکی رشید. بقیه ش رو نشنیدم. رفتم توی آشپزخونه. همون طور که با مغی حرف می زدم شامم رو می خوردم که سر و کله‌ی آقایان تازه وارد پیدا شد. یک مراکشی تازه وارد، و یک نفر دیگر به اسم یزید که نفهمیدم کجایی بود هم توی آشپزخونه بودن. اون دو تا با ورود مردان غریبه رفتند جلو و سلام و علیک کردن. با لهجه غلیظ و حروف حلقی عربی داد می زدن و صحبت می‌کردن. این به اون می گفت: «عمر...» اون به این می گفت: «یزید» عمر!... یزید!.. ابوبکر!... یزید!...عمر!... و من که از حرفاشون چیزی نمی فهمیدم احساس می‌کردم دارن نقشه می کشن برن امام حسین رو بکشن! آقایی که اسمش رشید بود اومد جلو و اون طرف میز کنار مغی وایساد: «سلام علیکم» - سلام علیکم. - شما همون خانم شیعه ایرانی هستید که توی این خوابگاهه؟ با خودم گفتم: «همون؟ کدوم؟» و جواب دادم: «بله من ایرانی‌ام. شیعه هم هستم.» - من رشیدم. الجزایری ام. این هم عمر دوست منه. اهل سودانه. شروع کرد به معرفی خودش و دوستش، کرد که البته برام اهمیتی نداشت؛ به خصوص این که در حال شام خوردن هم بودم. ریاض اومد جلو و توضیح داد که اینا شنیدن یک شیعه ی ایرانی توی این خوابگاهه و هر ماه جلسات بحث داریم و از این حرفا و اینه که امشب اومدن این جا. رشید بدون هیچ مقدمه‌ای پرسید: «شما صوفی هستید؟» گفتم: «نه خیر» گفت: «اما توی ایران صوفی هم هست.» گفتم: «بله هست. مسیحی هم هست. زرتشتی هم هست. یهودی هم هست.» گفت: «نظر شیعه ها درباره ی صوفی ها چیه؟» - شما از عقاید فعلی صوفی ها خبر دارید؟ -بله. - از نظر ما این یک فرقه ی منحرف شده از مسیر درسته. گفت: «عجب» و البته من نفهمیدم منظورش از عجب گفتن چی بود؟ ادامه داد: «... البته من از شیعه ها هم چیزایی شنیدم. اما وقتی دوستم گفت این جا یه شیعه هست، فکر کردم بهتره خودم بیام و مستقیم از خودتون بشنوم.» سرم رو به نشونه ی تکون دادن سر(!) تکون دادم و هر چه فکر می‌کنم می‌بینم هیچ معنی ازش استنباط نمی شد. شما اگر جای من بودید گشنه و تشنه و یه ظرف غذای گرم که هر لحظه داشت سردتر می شد جلوتون بود، چه کار می کردید؟ در آن زمان خاص علاقه ای به بحث کردن نداشتم. اما به نظر هم نمی رسید که اون آقا کاملاً بی طرف باش و فقط برای سؤال کردن اومده باشه. یک سؤال کردن ساده که دیگه خدم و حشم نمی خواست! در ثانی، نمی‌ شد صبر کرد تا غذای من تموم بشه؟ چیزی نگفتم منتظر شدم ببینم اوضاع چه طور پیش می ره. پرسید: «ایران چه طوره؟» گفتم: «خوب... خیلی خوب!» گفت: «تو ایران سنی هم هست؟ یعنی راحت می تونن زندگی کنن؟» گفتم: «بله، هست. چرا نباید بتونن راحت زندگی کنن!‌‌‌‌‌‌ البته اکثر ایرانی‌ها مسلمان شیعه هستن. اما نه اونا با اهل تسنن مشکل دارن نه اهل تسنن با اونا.» گفت: «ایران استثناست. مسلمونا اکثراً اهل تسنن هستن. من تا امروز دو سه تا شیعه دیده م. اسم همه شون هم علی بوده (لابد مثل من!) تعداد شیعه ها کمه.» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
/ خراسان رضوی /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌿🌿🌿 نفسم گرفت از این شب، در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن چو شقایق از دل سنگ، بر آر رایت خون به جنون، صلابت صخره‌ی کوهسار بشکن تو که ترجمان صبحی، به ترنم و ترانه لب زخم‌دیده بگشا، صف انتظار بشکن «سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟» تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن بسُرای تا كه هستی كه سرودن است بودن به ترنمی دژ وحشت اين ديار بشكن شب غارت تتاران، همه ‌سو فکنده سایه تو به آذرخشی این سایه‌ی دیوسار بشکن ز برون کسی نیاید چو به یاری تو این‌جا تو ز خویشتن برون‌ آ سپه تتار بشکن «محمدرضا شفیعی‌ کدکنی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 بفرمایید میل کنید! /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
💚 اندر دل من، درون و بیرون همه اوست! 🌧 @sad_dar_sad_ziba 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باشد تا پیشتازان انقلاب و انقلابیگری را یادمان نرود، تا جوفروشان گندم نما رسوا شوند؛ نمونه ی و مدیر تراز انقلاب اسلامی 🌷 «شهید محمدعلی رجایی» ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۳۱: «مهمون های خوابگاه» داشتم بساطم را جمع می کردم برم توی آشپزخ
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۳۲: - متوجه منظورتون نمی شم. - یعنی اکثر مسلمونا سنّی هستن. اصلاً منظور بدی ندارم. فقط می خوام بگم یه اقلیتی عقاید شیعه ها رو قبول دارن. - خب، این نشون ‌دهنده چیه؟ به نظر شما در عالم خلقت اکثر مردم فهیم و عاقلند؟ - بالاخره این که یه عقیده ای طرفدار بیشتری داره بی معنی نیست. حتماً این همه مسلمون هم دلیلی دارن برای خودش. - بله، حتماً این مسئله بی‌معنی نیست. درباره ی «دلیل داشتن» هم هر کس هر دلیلی داشته باشه می تونه مطرح کنه. شاید به درد بقیه هم بخوره؛ البته به شرطی که دلایل بقیه ‌رو هم گوش بده. - من برای کنجکاوی خودم می پرسم؛ شیعه ها روی پسراشون اسم صحابه خاص رو هم می ذارن؟ عمر... ابوبکر... - من تا حالا نشنیده م. - آآآه... خیلی بده! - چه اشکالی داره؟ - اسم عمر رو نمی ذارید؛ اما اسم حسین و علی رو استفاده می کنید! - این یکی چه اشکالی داره؟ - اشکال اینه که اگه علی (علیه السلام) از صحابه بود، عمر ابن خطاب هم بود. باید به همه ی صحابه احترام گذاشت. اونا همشون محترمند. مگه نشنیدید حدیث اصحاب پیامبر که فرمودند: «اصحابنا کالنجوم» رو؟ معتقدند پیامبر فرموده ن که اصحاب مثل ستارگان هستن که اگه اونا رو دنبال کنید، راه رو گم نمی کنید. - چرا شنیده م. البته درباره ی صحتش چیزی نمی دونم. اما شک دارم. اصحاب که یک نفر نبودن. چه طور گفته شده از اصحاب پیروی کنید، در حالی که بینشون افرادی هم بوده‌ن که با هم اختلاف داشته ن؟ توی این اختلافا هم بالأخره یه طرف حق بوده یه طرف ناحق. پس بین اونا هم افرادی بوده‌ن که راه رو گم کرده‌ن. باید راه کدوم رو دنبال کرد تا گمراه نشد؟ ریاض، که اون طرف تر نشسته بود و با جدیت بحث رو دنبال می‌کرد، گفت: «شما می خواید بگید که عمر ابن خطاب بین این دسته از صحابه بوده؟» گفتم: «من نمی خوام چیزی بگم! شما اومدید و سر بحث رو باز کردید. اول از همه هم نقاط اختلافی رو مطرح کردید. این یعنی شما می‌خواید چیزی رو بگید و گرنه توی مذهب من اون قدر به وحدت مسلمون ها اهمیت داده شده که در وهله ی اول من با دیدن شمای مسلمون به این چیزا فکر نمی کنم.» گفت: «نه... بله... من فکر می‌کنم در اصل رشید می‌خواسته امروز صریح تر درباره ی عقاید شیعه بشنوه.» گفتم: «خب، پس شما هم اول صریح جواب اونی رو که پرسیدم بدید!... من باید راه کدوم یک از صحابه رو برم تا گمراه نباشم؟» رشید گفت: «حدیثی صریح تر از این نداریم.» گفتم: «چرا داریم.» ریاض گفت: «بله داریم. تأکید پیامبر بر برتری خلفا خودش مشخص‌کننده ی راهه. نه؟ چون خلفا افراد خیلی ویژه و نزدیک به پیامبر بوده ن. حتماً شما شنیدید احادیثی رو که از پیامبر درباره ی برتری ابوبکر یا وصف عمر روایت شده.» گفتم: «درباره ی برتری ابوبکر نه این طور نیست. غالب مواردی که در وصف ابوبکر نقل شده از عایشه است، دختر ابوبکر، یا از عبدالله ابن عمر، که موضع هر دوشون درباره ی امام علی (علیه السلام) روشنه؛ همون طور که نقل کرده بعد از خدا، در بین مردم، ابوبکر صدیق بوده، بعد عمر ابن خطاب، بعد عثمان، بعد از این سه هم هیچ برتری برای کسی وجود نداره. درباره ی عمر ابن خطاب هم همین طور. باید دید احادیث از کجا اومده؟» رشید پرید وسط حرفم: «سبحان الله خواهر! چیزی به بزرگان نسبت ندید که اون دنیا شرمنده بشید.» گفتم: «من چیزی رو به کسی نسبت ندادم. اینایی که گفتم از صحیح بخاری بود که حتما می شناسینش!» این کتاب بعد از قرآن یکی از منابع مستند اهل تسننه. ادامه دادم: «این که من گفتم احادیث صریح تر هم داریم، منظورم احادیث قابل استناد صریح تر بود نه هر حدیثی.» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
🤲🏼 ای مهربانترین... 🌕 🌑 شب نورانی 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌿🌿 ☀️ امیر المؤمنین 🎤 «صابر خراسانی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 از علل مخالفت برخی بزرگان عرب با حضرت امیر المؤمنین (درود خدا بر او) تاریخ، بدون دستکاری 🎥 ……………………………………… 🗞 «صد در صد» 🌱 @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🥀 جان می دهم از حسرت دیدار تو... ✍🏼 ☘ هنرڪده ⇨🔺 https://splus.ir/roo_be_raah 🔻⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۳۲: - متوجه منظورتون نمی شم. - یعنی اکثر مسلمونا سنّی هستن. اصل
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۳۳: رشید گفت: «شما حدیث معتبر سراغ دارید؟» گفتم: «پیامبر فرموده ن که هر کی دوست داره مثل من زندگی کنه و مثل من بمیره و داخل بهشتی بشه که خداوند به من وعده داده بشه. علی و ذریه ش رو پس از من ولی خودش بدونه. چون اونا هرگز شما را از راه هدایت خارج نمی کن و شما رو هیچ وقت به ضلالت وارد نمی‌کنن. این هم یکی از اون احادیث!» رشید به سرعت گفت: «البته به قول شما باید دید این حدیث رو چه کسی نقل کرده و کجا نقل شده.» گفتم: «این حدیث به نقل از منابع اهل سنت و توی خیلی از منابع اهل تسنن هم اومده. من از منابع اهل تسنن یه مورد رو گفتم. موارد دیگه ای هم هست. جدا از اینا، مطمئناً ما هم منابع ویژه خودمون رو داریم اما من از اونا نقل نمی‌کنم.» ریاض پرسید: «ما از کجا بدونیم این مواردی که شما می گید واقعا توی این کتاب ها وجود داره؟» گفتم: «اونی که براش پیدا کردن حق اهمیت داشته باشه خودش هم می ره این کتاب ها رو پیدا می کنه و این موارد رو بررسی می کنه. من به درستی اون چیزی که گفتم شک ندارم. شما هم یا شک ندارید که پس بپذیرید، یا شک دارید پس خودتون برید بخونید. شما ماجرای غدیر خم رو شنیدید؟» - نه - تا به حال اسم غدیر خم رو نشنیدید؟ - نه - ماجرای حَجة الوداع پیامبر و انتخاب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی بعد از رسول الله... اون روز اولین کسی که به مناسبت این انتخاب به امام علی (علیه السلام) تبریک گفت ابوبکر بود. این روایت رو که مورد تایید علمای اهل تسننه و هم اهل تشیع، نشنیدید؟ چیزی نگفتن. ادامه دادم: «من دوباره تاکید می‌کنم که علاقه‌ای به بیان اختلافات ندارم. چون فکر می‌کنم به اندازه ی کافی کتاب برای مراجعه هست. اما ظاهراً شما به این منظور این جا اومدید. اگه به دنیای بی دین فعلی نگاه کنید، می‌بینید که مشترکات مسلمون ها اون قدر زیاده که حرف برای زدن و مشکل برای مطرح کردن و راه حل پیدا کردن و غصه برای خوردن کم نیست.» ریاض گفت: «اینی که گفتید... مگه می‌شه ابوبکر صدیق هم بره تبریک بگه و هم اون فرد رو قبول نداشته باشه؟» گفتم: «این رو شما باید جواب بدید. چه طور ایشون به خودش اجازه می‌ده که بعد از پیامبر بشه خلیفه؛ در حالی که می دونست پیامبر چه کسی رو تعیین کرده ن و خودش برای تبریک گفتن به اون فرد پیش قدم شده بوده.» رشید گفت: «واقعا ریاست اون قدر ارزش نداره که این همه سرش دعوا شده.» گفتم: «بحث سر ریاست نیست... صحبت از هدایت کردن یا گمراه کردن امتی هست که پیامبر به سختی به اون سطح رسونده بودند. ببینید بعد از پیامبر حکومت به کجا رسید... چه کسانی روی کار اومدند... حکومت دست چه کسی بود که به دست یزید و معاویه افتاد... این اون چیزی بود که پیامبر می خواستن؟ چیزی که شما اسمش رو می ذارید ریاست، اگه این قدر بی ارزشه چرا خلفای جانشینی خودشون رو هم تعیین می‌کردن؟ چه طور تعجب نمی کنید که خلفا جانشین خودشون رو تعیین کرده ن تا یه نفر قابل اعتماد دستاورداشون رو حفظ کنه، اما به شما گفته شده پیامبر چنین کاری نکرده ن، در حالی که بعد از پیامبر این کار خیلی ضروری تر بوده. به نظر شما درایت خلفا بیشتر از پیامبر نبوده؟!» رشید گفت: سبحان الله... ما جرأت نمی کنیم همچین ادعایی بکنیم. ما معاویه رو قبول نداریم این متأسفانه اشتباهی بود که اتفاق افتاده. اما خود خلفا افراد بسیار قابل اعتمادی برای پیامبر بوده ن. پیامبر درباره عمر گفته ن: «اگر خدا می خواست بعد از من پیامبری انتخاب کنه اون تو می بودی(!)» حتماً درباره ی عدل عمر ابن خطاب شنیدید !!! ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 ما مسئولیم و از ما پرسیده خواهد شد! 🎤 «حسن رحیم پور» /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🍃🌸🍃____🍃🌸🍃 به ما یاد داده ن که دنبال آروز رفتن، مشکله، سخته، غیر ممکنه! به کنایه بهت می گن: «آرزو بر جوانان عیب نیست!» یه وقتایی هم که از آرزوهات با چند نفر حرف می‌زنی، در جواب می گن: «واقع بین باش!» چون ترس اون ها بیش تر و تجربه و باور اون ها محدود تر از ماست. ولی بدون که نسخه ی اون ها ربطی به ما نداره! پس در رابطه با اهدافت با چنین افرادی حرف نزن. برای همین مولانا می‌گه: چون که اسرارت نهان در دل شود آن مرادت زودتر حاصل شود حقیقت ما مخصوص به خودمونه. وقتی آرزویی تو دلت باشه و براش برنامه داشته باشی و تلاش کنی، همه ی کائنات با هم همدست می شن تا اون و برای تو برآورده کنن! 💪🏼 پس باقدرت آروزهات رو دنبال کن! ☕ ☁️🌨☁️ 🌨💚🌨 ☁️🌨☁️ ༻‌☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
🔇 بدون شرح! اندیشه، رفتار، جهاد ⬅️ ارج 🔹 http://splus.ir/arj_e_ensan ●▬▬▬✨✨▬▬● .
202030_1678082308.mp3
7.88M
🎶 🎙 «علی رضا قربانی» /موسیقی 🎼🌹 🎵 _________ 🗞 «صد در صد» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۳۳: رشید گفت: «شما حدیث معتبر سراغ دارید؟» گفتم: «پیامبر فرموده
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۳۴: ریاض، انگار یهو مطلب مهمی برای گفتن یادش اومده باشه، با خوشحالی گفت: «می گن عمر ابن خطاب داشته توی کوچه راه می رفته که الاغی از اون کوچه رد می شه و پاش می ره توی یه چاله و می لنگه. عمر گریه می کنه و می گه خدا توی اون دنیا از من سوال می‌کنه که چرا در زمان تو حیوونی پاش توی یه چاله رفته، و چرا اون راه، چاله داشته و...» گفتم: «خدا توی اون دنیا از عمر ابن خطاب می پرسه چرا در زمان تو پای یه حیوون توی چاله رفته، اما نمی پرسه چرا به دستور تو خونه دختر پیامبر رو آتیش زدن و چرا دختر پیامبر رو کتک زدی؟ این چه جور عدالتیه؟» رشید که به وضوح عصبانی شده بود گفت: «سبحان الله! شما چیزایی به بزرگان نسبت می‌دید که معلوم نیست از کجا می آرید.» گفتم: «چرا معلوم نیست؟ تا حالا که هر چی گفتم از منابع شما بود. این ماجرای بیعت گرفتن به زور از امام علی (علیه السلام) و آتیش زدن خونه ی دختر پیامبر رو که هم شیعه نقل کرده هم سنّی. خیلی از علمای اهل سنّت بعدها سعی کردند این ماجرا رو از کتابهاشون حذف کنن، اما هنوز هم می تونید اون رو توی بعضی از کتابا پیدا کنید.» هیچ کدوم از اون حرفا رو نشنیده بودن. اخم های رشید توی هم بود. ریاض با چشمای گرد و یه کم بهت زده حرف ها رو دنبال می کرد. عمر ساکت و آروم بود و فقط نگاه می کرد. حق هم داشتن. آدمای بی دینی نبودن. به اون چیزی که فکر می‌کردن درسته، معتقد بودن. به نظر من، ارزش اون ها خیلی بیشتر از کسانیه که می دونن چیزی درسته و بهش عمل نمی کنن. من این جَدَل ها رو ناشی از جهل می دونم، نه عداوت. رشید و ریاض شروع کردن به عربی با هم صحبت کردن. چیزی از حرفاشون نمی فهمیدم. فقط «رسول الله» ها رو می فهمیدم و «صحابه» رو. غذام سردِ سرد شده بود. دیگه خوردن نداشت. یه ۴۵ ثانیه ای با هم حرف زدن. بعد انگار ادامه حرفایِ خودشون باشه، یهو ریاض پرسید: «پس گفتید چیزی درباره ی حکومت عدل عمر ابن خطاب نشنیدید؛ نه؟» گفتم: «نه، یعنی حکومت عادلانه ی معروفی که من شنیده‌م منسوب به عمر ابن خطاب نیست.» رشید: «پس منسوب به کیه؟» گفتم: «حضرت علی (علیه السلام)» پرسیدم: «عمر ابن خطاب چه طور از دنیا رفت؟» ریاض جواب داد: «موقع نماز صبح با شمشیر به سرش ضربه زده ن و فرقش رو شکافته ن. این رو که حتماً خبر داشتید؛ نه؟» واویلا... عجب اوضاعی! غیر از این مورد، درباره ی چند تا داستان معروف تاریخی دیگه هم ازشون پرسیدم. کاشف به عمل اومد که مورخان اهل سنت خوب از خجالت خودشان در اومدن و تا می تونستن به خلفا و هر چی صحابه ی مخالف ائمه است کرامات و رشادت بزرگ و کوچک بسته ن؛ مثل ماجرای آب آوردن حضرت ابوالفضل و قطع شدن دستشون و... نمی شد هر چی می گفتن بگم که نه خیر این منسوب به فلانی نیست و مربوط به شخص دیگه ایه. بی خیال این بخش شدم. ریاض، که متوجه شد من یه سری از حرفام رو می خورم و نمی گم، شاید برای این که من به حرف بیام، رو به رشید گفت: «ایشون چند ماهی هست که اینجان. من می دونم که دروغ نمی گن. اما پذیرفتن این حرفا هم کار ساده ای نیست.» و بعد رو به من گفت: «می‌بینید؟ به ما این طوری گفته ن... به شما اون طوری... معلوم نیست همه ی اون هایی که تاریخ رو نوشتن آدم بودن، معلوم نیست کدوم راست می گن.» گفتم: «اما واقعیتی که اتفاق افتاده یکی بیشتر نیست. اگه براتون اهمیت داره، برید دنبالش تا پیداش کنید.» رشید گفت: «شما هم برید.» گفتم: «بله که می رم. جمله م اشتباه بود. منظورم همه مون بود؛ نه فقط شما.» ریاض گفت: «با کدام ملاک تاریخ رو باید سنجید؟» اول فکر کردم که واقعاً برای حوادث تاریخی چه طور باید یک نسخه ی تحریف نشده رو پیدا کرد؟!» داشتم فکر می کردم که خدا یه حرفی رو گذاشت توی دهنم که عقل خودم هم بهش نرسیده بود. گفتم: «شما به تاریخ کاری نداشته باشید سعی کنید خود این افراد رو بشناسید. بعد ببینید چیزهایی که بهشون نسبت دادن معقوله یا نه.» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
👌🏼 می خواهم بهترین باشم؛ ! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی «پنجه ی عقاب» حریف «شن های بیابان» نشد! 🦅 عملیات پنجه ی عقاب 🌫 پیش دستی طوفان شن تاریخ، بدون دستکاری 🎥 ……………………………………… 🗞 «صد در صد» 🌱 @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿🌿🌿 توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه مردی که با تلفن صحبت می‌کرد، فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد. بعد از تمام شدن تلفن، رو به مسئول غذاخوری گفت: همه ی کسانی که این جا هستند، مهمان منن به باقالی‌پلو و ماهیچه؛ بعد از ۱۸ سال دارم بابا می‌شم. چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچه سه یا چهار ساله‌ای رو گرفته بود که به او بابا می‌گفت. پیش مرد رفتم و علت کار اون روزش رو پرسیدم. مرد با شرمندگی زیاد گفت: اون روز در میز بغل‌دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند. پیرزن با دیدن منوی غذاها گفت ای کاش می‌شد امروز باقالی‌پلو با ماهیچه می‌خوردیم. شوهرش با شرمندگی ازش عذرخواهی کرد و خواست به‌خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند. من هم با اون تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش رو فراهم کنه. 📎 ، نزدیک است! 🌱 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺‌‌‌ ༺‌‌‌🌱‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻
🔹 یک روز می‌فهمیم زندگی دنیا اصلا زندگی نبوده است! «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» انسان می‌گوید: «ای کاش برای زندگی‌ام چیزی پیش فرستاده بودم!» انسان وقتی وارد صحرای و عالم می‌شود تازه می‌فهمد که زندگیش آن است و این که در بوده اصلا زندگی نبوده بلکه جلسه‌ی امتحان بوده است. درست مثل یک دانشجو که ساعتی در جلسه‌ی امتحان است و آن امتحان، سرنوشتش را در همه‌ی عمر و برای ده‌ها سال تعیین می‌کند. در این‌جا تعبیر قرآن تعبیر عجیبی است، گویا می‌خواهد بگوید قبل از این‌جا اصلا زندگی نبود. «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» ای کاش برای زندگی‌ام چیزی پیش فرستاده بودم. 📚 مجموعه ی آثار جلد ۲۸، رویه ی ۵۴۴ تفسیر معاد /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🌿🌿🌿 گوهرفروز دیده ی بیدار خویش باش برق فنای خرمن پندار خویش باش از چاه مکر، روی زمین موج می زند ای یوسف زمانه، خبردار خویش باش خود را چو یافتی همه عالم از آن توست چشم از جهان بپوش، طلبکار خویش باش در سایه ی حمایت دست دعا گریز فانوس شمع دولت بیدار خویش باش کار جهان به مردم بیکار واگذار فرصت غنیمت است، پی کار خویش باش گفتار را به خامه ی بی مغز واگذار آیینه وار، شاهد کردار خویش باش در زیر بار منت بال هما مرو مَسندنشین سایه ی دیوار خویش باش روشندلی در انجمن روزگار نیست از داغ دل، چراغ شب تار خویش باش در پیش ابر، همچو صدف آبرو مریز روزی خور دو چشم گهربار خویش باش دولت ز شش جهت به تو آورده است روی از شش جهت تو نیز خبردار خویش باش تو غافلی وگرنه در این بحر، هر حباب سر بسته نکته ای است که هشیار خویش باش قد خمیده صیقل زنگار غفلت است در وقت شیب، صیقل زنگار خویش باش «صائب» کنون که کار تو با خود فتاده است رحمی به حال خود کن و غمخوار خویش باش «صائب تبریزی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛