#آینه_ی_عبرت
سگ 👑اعلی حضرت دهانش را در ظرف غذای همه سران حکومت می کند و هیچ کس جرأت اعتراض ندارد. فقط یک بار 👒شهبانو جرئت کرد و مانع او شد و گفت من مانند دیگران تملق سگ شما را نمی گویم.
«سر شام رفتم...🐶توله سگ دانمارکی شاهنشاه که بسیار بزرگ شده، میز شام را تمام به هم ریخت و همه را بسیار خنداند.»
📒[خاطرات عَلَم، ج ۵، ص ۱۵۶]
«سر شام رفتم، مطلب مهمی نبود. فقط علیا حضرت شهبانو جلوی شیطنت های سگ بزرگ شاهنشاه را جدا گرفتند که سر به پشقاب همه می زند. شاهنشاه فرمودند، چرا این طوری می کنی؟ جواب دادند همه به این سگ هم تملق می گویند، تنها من نمی خواهم این کار را کرده باشم. نفهمیدم شاهنشاه خوششان آمد یا بدشان؟»
📒[همان ص ۴۹۴]
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ :دوستان خود را دعوت کنید
🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
#چُرتکه
یه رایانه ی دستی (لپتاپ) 💻 که شهریور پارسال با دلار ۱۶ هزار تومانی، ۷ میلیون تومان قیمت داشته، امروز که دلار وارد کانال ۱۱ هزار تومانی شده، ۹ میلیون و ۶۵۰ هزار تومان قیمت گذاری شده!
دلیل گرونی ها تحریم نیست!
آقای وزارت واردات!
آقای فناوری ارتباطات!
آقای حق الناس!
آقای قانون!
آقای بازرس!
آقای قوه ی قضاییه!
بیدار بشید! 📣📣📣
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ 🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آواز_دُهُل
برخورد معاون وزیر امور خارجه ی انگلیس با یک زن مدافع محیط زیست!
#ارج_و_عروج_انسان
#جایگاه_زن_در_غرب
#رهاورد_فمینیسم👠
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ 🌱sapp.ir/arj_e_ensan
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
✍
اگر مالی نداری که بخاطرش خیالت از آیندهی بچههات راحت باشه ولی بجاش دل بچههای بیخانواده رو شاد کردی ، اگر نتونستی اونقدر که دلت میخواست اندوخته داشته باشی که بدونی عزیزانت بعد تو آسوده زندگی میکنن اما بجاش درددلِ اهلِ نیاز رو گرفتی و آسوده خاطرشون کردی ولی حالا که رو به پیری رفتی ، شیطان قسم خورده ترسِ نداریِ خانوادهت ، بعد از تورو تو دلت انداخته ؛ فکر نکن راه رو اشتباه رفتی!
بلکه بدون اگر اطرافیانت وقتی اسمت رو میشنون یه پدر بیامرز هم دنبالش میگن یا اگر پشت سرت خدا خیرش بدهای گفتن و پشت بندش یه لبخند هم حوالهش کردن ، تو توی درستترین مسیر زندگیت بودی، یعنی چند هیچ از خیلیهای دیگه جلوتری!
فقط باید حواست به ادامهی راهت باشه؛
ادامهی راهی که خیلی دامها و گرفتاری و آزمایشها هست و این خود خودتی که باید انتخاب کنی چه میراثی از خودت میخوای به جا بذاری!
نام نیکو یا مال کثیر؟
تقابل سختیه ولی اگر دستت تو دست خدا باشه دیگه خودت بدون چی رو برات رقم میزنه و یادت نره که *نام نیکی که خدا برای کسی میان مردم قرار دهد بهتر از مالی است که برای دیگران باقی میگذارد و او را ستایش نمیکنند-بخشی از خطبه ۱۲۰-*
#نهج_البلاغه_درمانی
🍃 @sad_dar_sad_ziba 🍃
از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من
دلبستهات بودم من و دلبسته ام بودی
اما رهایت کرد #عشق دیگری از من
آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من
رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقی مانده چشمان تری از من
فالله خیر حافظا خواندم که برگردی
برگشته ای با حال و روز بهتری از من
من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده های زخمیات دل می بری از من
عاشق ترینم! من کجا و #حضرت_زینب ؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...
#شعر_بنوشیم
#سیده_تکتم_حسینی
توضیح: نگاره مرتبط با #شهید_محمد_بلباسی که پیکرش جایی حوالی خان طومان جا ماند...
🍃 @sad_dar_sad_ziba 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آرمانشهر 🌃
🔶برخی می خواهند وانمود کنند که بزرگان ما در مباحث #بانوان و #حجاب ، معتقد به تساهل بیش از اندازه و اباحه گری بوده اند.
🌴نظر #آیت_الله_طالقانی (ابوذر انقلاب) در مورد بانوان و حجاب اسلامی
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ 🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
#آینه_ی_عبرت
🔴 به حالا نگاه نکنید که پهپادهای آمریکایی چند متر از مرز ایران رد میشوند و در آسمان پودر میشوند و سران آمریکا ، شرق و غرب عالم را واسطه کرده اند که ایران چراغ سبزی 🚦 برای مذاکره با آمریکا بدهد یا اینکه اغلب کشورهای دنیا و ژنرال های چهارستاره و کهنه کار آمریکایی از جنگ ایران و آمریکا به وحشت افتادند.
🔴تنها به ذلت امروز نیروی دریایی انگلیس 🇬🇧 نگاه نکنید که در دفاع از نفتکشهای بریتانیای کبیر ناتوان و در مقابل #سپاه_پاسداران به ذلت افتاده است.
🔴روزگاری بود که سران سه کشور #آمریکا ، #شوروی و #انگلیس قرار ملاقاتشان را بدون اجازه ایرانیان در تهران میگذاشتند و 👑شاه مملکت هم روحش خبردار نبود.
روزگاری بود که ارتش پوشالی شاه پهلوی در #نصف_روز دچار شکست و فروپاشی شد و شمال و جنوب کشور در زمانی اندک به تصرف ارتش شوروی و انگلیس در آمد.
❇ملی گرایان هم باید به #جمهوری_اسلامی ببالند!
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ :دوستان خود را دعوت کنید
🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
پُر از توام... به تهی دستی ام نگاه نکن!
نگو که هیچ نداری... ببین #تُ را دارم...
🍃 @sad_dar_sad_ziba 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دسترنج
📡داستان ساخت یک ابزار الکترونیکی پیشرفته در ایران🇮🇷
🌿@sad_dar_sad_ziba 🌿🌿
🌎🌎🌎🌎🌎🌎🌎🌎🌎🌎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دین_و_دانش: 🔬
⬅نگاه پیوسته به جنس مخالف↘
واکنش #هورمونی بدن↘
کاهش جذابیت↘
کاهش لذت↘
دلمُردگی➡
#اثبات_علمی 💉
📰 #مجله_ی_مجازی «صد در صد»
●▬▬▬▬✨✨✨▬๑۩
@sad_dar_sad_ziba
۩๑▬▬▬✨✨✨▬▬●
#نگین:💍
🔹داستان تابلوی اتاق امام
«#روایتی که باید همیشه جلوی چشمانمان باشد»
●▬▬▬▬✨✨✨▬๑۩
🔶 @sad_dar_sad_ziba 🔶
۩๑▬▬▬✨✨✨▬▬●
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من
در سایه تو بلبل باغ جهان شدم
اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود
در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت
با جام می به کام دل دوستان شدم
از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید
ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم
من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم
#شعر_بنوشیم
#حافظ
🍃 @sad_dar_sad_ziba 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطای face app !!
🍃 @sad_dar_sad_ziba 🍃
اینگونه آه مکش جوابت نمی دهند
حرف از عطش مزن که آبت نمی دهند
در بین هلهله ها ای عزیز من
پاسخ به درد و پیچ و تابت نمی دهند
دنیا نه جای توست؛ به عرش خدا برو
آنجا ملائکه عذابت نمی دهند
وقتی کبوتران خدا سایه گسترند
هرگز به دست آفتابت نمی دهند
می خواستند مثل حسین خون جگر شَوی
پایان اگر به التهابت نمی دهند
یک روز هم حسین صدا زد که اصغرم
حرف از عطش مزن که آبت نمی دهند
⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️
🌸 زندگی زیباست 🌸
#کِ_تابستان 📚 #آسمانی_ترین_مهربانی روایت هایی از ولادت تا شهادت #امام_جواد_علیه_السلام به قلم #سید
#کتاب_قاچ
می خواستم تو را خورشید بنامم، از روشنایی منتشرت؛
دیدم که خورشید ،سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات در می آوری ، دور سر عالم می چرخانی و در صندوق مغرب می اندازی و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی.
می خواستم نام تو را ابر بگذارم ، از شدت کرامتت؛
دیدم که ابر دستمالی است که تو با آن عرق های آسمانی ات را از جبین می ستری و بر پیشانی زمین های تب دار می گذاری.
می خواستم تو را آسمان بخوانم، از وسعت آبی نگاهت؛
دیدم که آسمان ، سجاده کوچکی است که تو برای عبادت مدامت زیر پا می افکنی.
می خواستم تو را اقیانوس صدا کنم، از بی کرانگی ات؛
دیدم که اقیانوس ، جرعه آبی است که تو به لب های عطشناک زمین بخشیده ای.
می خواستم تو را نسیم لقب دهم، از لطافت و مهربانی ات؛
دیدم که نسیم، فقط بازدم توست که در قضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی.
به این جا رسیدم که:
زیباترین و زیبنده ترین نام، همان است که خدا برای تو برگزیده است، ای کریم ترین بخشنده ی کائنات.
ای جواد!
بخشی از کتاب #آسمانی_ترین_مهربانی
#روزی_34_صفحه_کتاب_بخوانیم
⚫️ @sad_dar_sad_ziba ⚫️
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌱داستانک:
اومد پیشم. حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه.
گفت:
حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه؟!
گفتم:
چشم، اگه جوابش رو بدونم خوشحال می شم بتونم کمکتون کنم.
گفت:
من رفتنی ام!
گفتم:
یعنی چی؟
گفت:
دارم می میرم.
گفتم:
برو یه دکتر دیگه، خارج از کشور.
گفت:
همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم:
خدا کریمه، ان شاءالله که بهت سلامتی می ده.
با تعجب نگاه کرد و گفت:
اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ای هست و نمیشه سرش رو گول مالید.
گفتم:
راست می گی. حالا سؤالت چیه؟
گفت:
من وقتی فهمیدم دارم می میرم خیلی ناراحت شدم، از خونه بیرون نمی اومدم.
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن. تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم؟
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم.
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال من رو کسی نداشت.
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارهای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکردن.
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن.
آخه من رفتنی ام و اون ها انگار نه. سرتون رو درد نیارم. من کار میکردم اما حرص نداشتم.
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمی کردم و دوستشون داشتم.
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم.
نیازمند که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بهش کمک میکردم.
مثل پیرمردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم.
خلاصه این که این ماجرا من رو آدم خوبی کرد و رقیق و لطیف شدم.
حالا سؤالم اینه:
من که به خاطر مرگ خوب شدم، آیا خدا این خوب شدن رو قبول میکنه؟
گفتم:
بله، اون جور که یاد گرفتم و به نظرم می رسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه.
آرام خداحافظی کرد و تشکر.
داشت میرفت گفتم:
راستی نگفتی چه قدر وقت داری؟
گفت:
معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم:
مگه بیماریت چیه؟
گفت:
بیمار نیستم!!
هم کفرم داشت در می اومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت:
فهمیدم مردنی ام.
رفتم دکتر گفتم:
می تونید کاری کنید که نمیرم؟
گفتن:
نه!
گفتم:
خارج چی؟
و باز گفتند:
نه! خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد…!
✍خاطرهای از حجت الاسلام پناهیان
📰 #مجله_ی_مجازی «صد در صد»
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄؛