💠 سردار شهید حاج قاسم سلیمانی:
بدانید #جمهوری_اسلامی حرم است. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمدی.
#انقلاب_اسلامی
#جمهوری_اسلامی
#تمدن_اسلامی
💠 @sad_dar_sad_ziba
🔹
🏔 تهران بزرگ
نمایی از #برج_میلاد و کوه های البرز
#ایرانَما
/نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
📲 روسگرام رونمایی شد!
🔹 تنها چند هفته پس از ممنوعیت نرم افزار صهیونیستی اینستاگرام در روسیه، روسها نمونه ی بومی جانشین این برنامه را رونمایی کردند. روسگرام، از بسیاری از قابلیتهای اینستاگرام الگوبرداری کرده است.
#شکستن_انحصار
#آزادسازی_فضای_مجازی از اشغال دشمن
#جهان_جوان
/جهان رسانه 📡 💻 📱
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
از دشمنان بَرَند شکایت به دوستان
چون دوست، دشمن است، شکایت کجا بریم؟!
«سعدی» تو کیستی که در این حلقه ی کمند
چندان فتادهاند که ما صید لاغریم
🍃🍂 @sad_dar_sad_ziba
🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 با #خرما می توان کام مردم را شیرین کرد!
خرما
تــولید
اشتغال
🎤 روحالله ایزدخواه
(عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس)
💠 سال «تولید، دانش بنیان و اشتغال آفرین»
#دسترنج
/تولید ایرانی 🌾 🔩 💊
………………………………
🗞#مجله_ی_مجازی صد در صد
🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ ⚙🛠 🔩ঊঈ═┅─
👴🏽 چه زیبا گفت پیرمرد:
یک عمر
من و سلامتی
دنبال پول بودیم.
اکنون
من و پول
دنبال سلامتی!
💧 @sad_dar_sad_ziba
🌱
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۱۶: ریاض، همسایه ی الجزایری ام گفت: «ما چاره ای نداریم. باید از ی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «خاطرات سفیر»
⏪بخش ۱۷:
امبروژا ادامه داد:
«من نمی تونم بپذیرم بچه هام صبح تا شب از این مزخرفات ببینن. خودم هم هیچ علاقهای به این فضای فاسدی که فرانسه ایجاد کرده ندارم.»
گفتم:
«توی آمریکا مگه از این پوسترها نیست؟»
گفت:«نه! اینا دیگه گندش رو آوردن. اون جا قانون اجازه ی نصب همچین چیزی رو نمی ده. اگر هم کسی این کار رو بکنه باید جریمه بده. اما این جا همه چیز آزاده! احمقانه است.»
گفتم:
«همه چیز جز دین داری!»
با یه تأکید خیلی قوی گفت:
«دقیقا! دقیقاًً! همه چی جز خدا.
مسخره است!»
- می دونی که؛ فرانسه کشوری لاییکه.
- این که مسخره تر از همه ی اونای قبلیه! من کسی رو که توی قرن ۲۱ هنوز نفهمیده خدا وجود داره نمیفهمم. حالا تصور کن این بشه قانون! زندگی وسط همچین اجتماعی برای من غیر ممکنه.
اون شب تا دیر وقت درباره ی جایی برای زندگی با امبر صحبت کردیم؛ جایی که مناسب باشه، جایی که هیچ ظالمی به خودش حق تجاوز به دیگری رو نده، جایی که حتی اگر رفاه زیادی نداشته باشه، اطرافت رو آدمای عاقل و معتقد گرفته باشن؛ آدمایی که از دیدنشون و همنشینیشون، کلی لذت ببری و وقتت هم تلف نشه. اینا چیزایی بود که برای امبروژا خیلی مهم بود. براش دنبال سرزمین می گردم.
.....🍀.....
«مارمولک پخته یا حلزون برشته»
استادم از دو سه روز قبل گفته بود که قراره بریم لَوَل؛ شهری که نصفه ی دوم لابراتور اون جاست. اون روز همه انسمی های پاریس دعوت بودن لابراتور ما که تازه انسم شده، تا هم با دانشجوهاش آشنا بشن، هم دانشجوهای ما با اونا آشنا بشن، هم ناهار توی یه رستوران هشل هفت، مهمون هم دیگه باشیم، و هم کلی «هم» های دیگه.
اما من که باهاشون آشنا بودم! نبودم؟ خانم استاد بوشَغد محترم رو که یادتون هست؛ همون که هیچ خوش نداشت من با اون حجابم دانشجوی انسم باشم، به این دلیل که غیر ممکن بود (!) و استاد اوسط عزیز که متقاعد شده بود من دانشجوی انسم نباشم، به خصوص که با آقایان دست هم نمی دم.
وای وای دختره ی مسلمون! همه شون توی اون روز پر شکوه حضور به هم می رسوندن و تصور کنید چه قدر لذت میبردن از این که یک محجبه دست نده در جمع مهربون و صمیمی انسم حضور داشته باشه!
روز موعود توی لول بودم. چه قدر خانم استاد بوشغد سختش بود طفلی! شما هم اگه بودید، پدرتون در می اومد؛ اون هم وقتی مجبور باشید هفت ساعت تمام نشون بدید اصلا متوجه حضور تنها محجبه ی جمع نشدید کسی که دست بر قضا دور میز کنار شما هم نشسته و از شانس بد شما خودکارتون، که همه ی حواستون بهشه می افته تو بغل طرف و شما نهایتا مجبور به طرز یهویی (!) متوجه حضورش بشید؛ اون هم وقتی بهتون لبخند می زنه و خودکارتون رو می ده دستتون!
- سلام خانم بوشغد
- اوه سلام شمایید؟ (!)
عجب، برای من مثل این بود که یه مادر بعد از به دنیا آمدن بچه ش بگه:
اوه من بچه داشتم؟!
ناهار مهمون لابراتور بودیم؛ اون هم توی رستوران چینیا! بوی مارمولک پخته فضایی رستوران را گرفته بود. پروفسور غیشیغ توضیح داد که همه ی رستوران های اطراف رزرو بوده ن و اون از این فرصت استفاده کرده تا ما با غذاهای چینی آشنا بشیم. من نمی فهمم آخه «موش برشته» هم آشنا شدن داره؟ باز هم از سر اتفاق سر میز ناهار نشستیم و رو به روی خانم بوشغد.
یکی از دخترای انسم سمت راستم بود. اسمش سلین بود، فوق العاده مهربون و خوش اخلاق. گفت:
«ببخشید، چه قدر این مانتوی شما قشنگه! این لباس محلی شماست؟»
- نه، این یکی از پوشش های رسمی کشور منه؛ برای وقتی که یه خانم می خواد از محیط خونه بیرون بره. این نقش هم سنتی ایرانه.
- شما ایرانی هستید؟!
- بله
وای چه جالب!
و سر صحبت باز شد درباره ی همه چی و خیلی زود رسید به غذاهای چینی.
پیش خدمت یه خانم چینی بود با یه پیشبند قرمز که روش یه اژدهای زرد رنگ بود. اومد جلو و نفری یه فهرست غذا داد دستمون. جلوی هر غذا همه ی مواد به کار رفته نوشته شده بود. وسط اسم های عجیب و غریب، دنبال کلمه ای آشنا می گشتم که بشه خورد و نمُرد.
از سلین پرسیدم:
«تو می خوای چی سفارش بدی؟»
فکر کنم صدف بخورم. خیلی خوشمزه است! البته به کیفیت صدف و نوع پختش هم بستگی داره ها. راستی، شما توی ایران صدف میپزید؟
- نه.
- خب، تو اگر نمی خوای صدف بخوری، خرچنگ هم خوشمزه است!
سرم رو کردم توی منو، بلکه چیزی پیدا کنم؛ اما فایده نداشت. ای بابا مقبول ترین غذاش «حلزون و سبزیجات» بود که هیچ تناسبی با عقل ایرانی نداره. ناچار قید غذا رو زدم و رفتم سراغ سوپ ها. یکی یکی خوندم ببینم توی هر کدام چی پیدا می شه. غالبشون یا گوشت پرنده داشت یا چرنده، جز یکی!
⏪ ادامـه دارد...
………………………………………
🌳 #بوستان_داستان
🌱 #حس_خوب
💠 زندگی زیبا
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
👽 چه دوست بدی!
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
هشیار، سَری بود ز سودای تو مست
خوش آن که ز روی تو دلش رفت ز دست
بی تو همه هیچ نیست در مُلک وجود
ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست
«رباعی»
«سعدی»
🌧 @sad_dar_sad_ziba
🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠
ای زبان فارسی، ای دُرّ دریای دَری/
ای تو میراث نیاکان، ای #زبان_مادری
در تو پیدا فَرّ ما، فرهنگ ما، آیین ما/
از تو برپا، رایتِ دانایی و دانشوری
#فارسی_را_پاس_میداریم، زیرا گفتهاند/
قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری
💠 @sad_dar_sad_ziba
🔹
🍃🌸🍃____🍃🌸🍃
قدیمیها خوب فهمیده بودند از زندگی چه میخواهند؛
حیاط، حوض، آسمان،
چندتایی هم درخت که به وقت و به فصلش میوههایشان را بچینند و بشینند لب حوض و لذتش را ببرند.
همین اندازه آرام و ساده و زیبا!
#همدلانه ☕
☁️🌨☁️
🌨💚🌨
☁️🌨☁️
☕ @sad_dar_sad_ziba ☕
🌿🌿🌿
با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است
نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی میکنند
چهرهی امروز در آیینهی فردا خوش است
برق را در خرمن مردم تماشا کرده است
آن که پندارد که حال مردم دنیا خوش است
فکر شنبه تلخ دارد جمعهی اطفال را
عشرتِ امروز، بیاندیشهی فردا خوش است
هیچ کاری بیتأمل گرچه «صائب» خوب نیست
بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش است
«صائب تبریزی»
🌺🌺🌺🌺🌺
#شور_شیرین_شعر فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋
┗━━━━•••━━🦋━┛