🔺 از او دوری کن!
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
💐 @sad_dar_sad_ziba
🍃
🍂 از هر چیز و هر کسی که باعث کم شدن شادی، نشاط و امیدتون میشه دوری کنید؛
زندگی کوتاه تر از اونه که بخوای با احمق ها سروکله بزنی!
🌿 «زندگی زیباست»
🌿 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۱۰۱: ناگهان از سرعت ماشین کاسته شد. سر چرخاندم. دانیال چند
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بود»
⏪ بخش ۱۰۲:
صدای دانیال افکارم را قیچی کرد:
_ دلیل اینکه عاصم دیروز ازتون خواست گوشیتون رو دور بندازید این بود که سپاه از همین طریق داشت ردیابیتون میکرد.
چشم بر ضعف چهرهاش انداختم.
_ پس اون گوشی که دیروز اون پسر بچه بهم داد هم به همین درد مبتلا بود.
سری به نشانه ی تأیید تکان داد.
_ که من به بهانه ی تصادف گم و گورش کردم تا پیدامون نکنن اما خب به لطف عقیل، مستقیم اومدن سراغمون.
هرچه به فرودگاه نزدیکتر میشدیم، سرمای جانم بیشتر میشد. سؤالات بیجواب، روحم را میجویدند اما هراس اتفاقاتی که در فرودگاه انتظارمان را میکشید، توان پرسیدن نمیداد. وارد خودروگاه که شدیم، یک گوشه ایستادم.
نفسهای تند دانیال دل آشوبیام را بیشتر میکرد. پلک بر پلک خوابانده بود. آرام صدایش زدم. بیحال و بیرمق چشم گشود. نگاهی به اطراف انداخت و عزم خروج نمود.
_ نمیتونم این جا تنهاتون بگذارم. پیاده شید.
چه در سر داشت؟ گَل آویز با زخم زانو، از ماشین پیاده شدم. مرد موجی ضربه ای سخت به صندوق کوبید. دانیال مشتی روی صندوق زد:
_ آروم بگیر، عقیل. این جا هیچ کس صدات رو نمیشنوه.
سوز تیز پاییز در استخوانم پیچید.
_ میخواید چی کار کنید؟
دانیال ساعتش را بررسی کرد.
_ خودتون رو مرتب کنید. کلاه گرمکنتون رو بکشید رو سرتون، دست هاتون رو هم بگذارید توی جیبش. زخمهای صورت و دستهای خونیتون جلب توجه میکنن.
شال را روی زخمش فشرد و زیپ گرمکنش را بالا داد. نمیدانستم از شدت سرما است که میلرزیدم یا از خواص ترس. بیحرف، دستورش را اطاعت کردم.
مرد موطلایی کلاه گرمکنش را روی سرش کشید. دستهای خونیاش را درون جیب مخفی کرد و بی تعلل راه افتاد.
ـــ با من بیاید.
در سرم هزار فکر جور و ناجور میچرخید اما چارهای نمیدیدم؛ چون عروسکی بیاراده به دنبالش روانه شدم. هر چند قدم که میرفت، ثانیهای تعلل میکرد؛ انگار ضعف و خونریزی توان این جوان قوی هیکل را به یغما برده بود. چند وجب مانده به ورودی سالن، گلدانی بزرگ و سنگی قرار داشت. مرد موطلایی کنارش ایستاد و به شکل استراحت، به گلدان تکیه زد.
_ بمونید رو به روم. جوری که انگار دارید باهام حرف میزنید.
کاری که خواسته بود را انجام دادم. مسافرین، بیخبر از همه جا چمدانهایشان را به مقصد سالن روی زمین میکشیدند. غبطه خوردم به بیخیالیشان؛ همان بیخیالی که چشم بسته میدانستم پر است از شکوه و شکایت. دیگر ایمان داشتم، امنیت چیزی است که تا آن را از دست ندهی قدرش را نمیدانی. دانیال دستش را به لبه ی گلدان گرفت و فلش را کنج دیواره اش چسباند.
_ تموم شد.
چشم به تشویش حسرت زده ی مردمک هایم دوخت. انگار او هم شبیه به من، پر از حسرت بود.
_ گاهی آدم دلش پر میکشه واسه معمولیترین چیزهای زندگیش؛ یه غذای معمولی، یه خونه معمولی، یه پدر و مادر معمولی.
بغض به صدایش افتاد.
ـــ اما توی زندگی من و سارا هیچی معمولی نبود.
اشک در حوضچه ی چشمانش برق زد اما نبارید. تکیه از گلدان گرفت و راه افتاد. به دنبالش روانه شدم. با گامهای آرام به سمت ورودی سالن رفت. نگاهی به ساعتش انداخت.
_ نزدیکه که پیداش بشه.
از فرط اضطراب قدرت قورت دادن آب دهانم را نداشتم.
_ شما که با این حالتون کاری ازتون بر نمی آد.
نگاهی نامحسوس به پشت سرم، جای گلدان، انداخت.
_ قرار نیست من کاری بکنم.
اگر قرار به انجام کاری نبود، پس چرا این جا ایستاده بودیم؟ متوجه لرزش بی امان چانهام شد. تبسمی کم جان لبهایش را کش آورد و گفت:
_ میدونستید اصلاً بهتون نمی آد که ترسو باشید؟
در این شرایط جهنمی، اگر نمیترسیدم جای شک و شبهه داشت. خواستم پاسخی درخور بدهم که نجوای هیجان زدهاش بلند شد:
_ اومد... افتاد تو تور!
هیجان در خونم دوید. خواستم چشم بچرخانم تا بدانم از چه کسی حرف میزند که مانع شد.
_ برنگرد!
پاهایم خشک شد. نمیدانستم باید چه کنم. به سنت ساعتهای پشت سر گذاشته، انتظار شنیدن شلیک گلوله را داشتم، چند ثانیه گذشت اما خبری از فریاد اسلحه نشد. دانیال مسیرش را به پشت سرم کشید و حرکت کرد. منفعلانه چرخیدم. در چند قدمی مردی که چهرهاش با ماسک پزشکی و کلاه پوشیده شده بود ایستاد.
_ ببخشید جناب. می شه چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟
مرد که ظاهری شیک و محترم داشت. مکث کوتاهی به گامهایش داد اما نایستاد.
_ امرتون؟
دانیال راه او را سد کرد و مچ دستش را گرفت.
_ باید در مورد موضوع مهمی با هم صحبت کنیم.
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
همیشه باروحیه باش!
وقتی هوا بارونیه رنگین کمون رو ببین 🌈
و وقتی هوا تاریکه ستارهها رو. 🌌
🍀 «زندگی زیباست»
🍀 @sad_dar_sad_ziba
🌿🍁🌿
دلا بسوز که سوزِ تو کارها بکند
نیاز نیمْ شبی دفع صد بلا بکند
عِتابِ یارِ پری چهره عاشقانه بکِش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مُشفِق، لیک
چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟
تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم، بُوَد که بیداری
به وقتِ فاتحه ی صبح، یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد
مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکند
«حافظ شیرازی»
#شور_شیرین_شعر فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋
┗━━━━•••━━🦋━┛
📖 قرآن را گشودم،
فرمود:
«در سختی ها از نماز و صبر طلب یاری کنید!»
🍀 پس فراموش مکن:
💠 #قرآن
💠 #نماز
💠 #صبر
🌴 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزامون رفتند...
باز هم شهید دادیم...
🥀 #شهدای_شاهچراغ
روحمان به یادشان شاد!
🌷 صلوات
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
هدایت شده از رو به راه... 👣
#تصویرسازی
«جای هر بی سروپایی نَبُود صحنِ حرم»
طراح: «میلاد پسندیده»
🔸هنرکــده
https://eitaa.com/rooberaah
🔸🔸
هدایت شده از رو به راه... 👣
✋ صبح به خیر!
☘ صبح به ما می آموزد، که باور داشته باشیم روشنایی با تاریکی معنا می یابد؛ و خوشبختی با عبور از سختی زیباست.
🪴هنرکــده
https://eitaa.com/rooberaah
🪴
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🔻 «ملانصرالدین و قاضی رشوه گیر»
ملانصرالدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تأیید میکرد.
اما از بخت بدِ او قاضی هیچکاری را بدون رشوه انجام نمیداد. ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تأیید سند را به انجام برساند.
این بود که کوزهای برداشت و آن را پر از گل کرد و روی آن را بند انگشتی عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت.
کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت.
قاضی همینکه درپوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تأیید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافظی کردند.
چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانهی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده است.
ملا به فرستادهی قاضی جواب داد:
از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه ی عسل است.
#داستانَک
༻🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📊 اقتصاد ایران پس از انقلاب، دست جمهوری اسلامی است یا دست ضد انقلاب ها؟
💠 اندیشه + رفتار + جهاد = ارج
🔹 http://splus.ir/arj_e_ensan
●▬▬▬✨✨▬▬● .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 شهر گردشگری لاهاینا در آمریکا در آتش سوخت و تجهیزات ابرقدرت ها هم نتوانست جلوی آتش سوزی را بگیرد. صدای هیچ رسانه ای هم درنیامد!
شهر ارواح
شهر سوختگان
ایالات متحده ی آمریکا
┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
🌳 جاده ی زیبای ماسوله
/ گیلان
#ایرانَما
/ نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌿🌸🌿
اگر به دری برخوردید که سراسر قفل است قبل از آن که به فکر باز کردن قفل ها بیفتید از خودتان بپرسید:
آیا در دیگری وجود ندارد؟
درگیر شدن بهترین راه حل نیست وقتی که راه جایگزین دیگری وجود دارد.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹
🌱 تو چرا #حجاب رو انتخاب کردی؟
👥 گفت و گوی نجات یافتگان از برهوت گمراهی
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
✨
تمام میشود و آفتاب میتابد
غمی نبوده به عالم که ماندنی باشد
💫 @sad_dar_sad_ziba
📖
«إِيَّاکَ وَالاِتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَى»
«از تکيه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمايه احمق هاست.»
[نامه ی ۳۱]
📎📎📎
✍🏽 عاقل بر تلاش خود می افزاید و بر خدا تکیه و توکل می کند.
تکیه بر آرزوها ممکن است دو آسیب داشته باشد:
~ رها کردن تلاش و گرفتار شدن در خیالپردازی
~ دلخوش شدن به آرزوها و فراموشی اصل و هدف زندگی
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
🍂🍂🌱🍂🍂
هرگز به کسی که شما را فریب داده است، اعتماد نکنید
و هرگز کسی را که به شما اعتماد کرده است، فریب ندهید!
🍀 @sad_dar_sad_ziba
🔘 پَشیز
خردترین واحد پولی در دوره ساسانی و نام کوچکترین سکه ی آن دوره بود. به همین دلیل در زبان عامیانه به هر چیز کم ارزش، «پشیز» گفته می شود.
🌿 @sad_dar_sad_ziba
+ پدر! مگه نگفتی حمله ی شاهچراغ کار خودشونه؟
- بله پسرم، شک نکن.
+ مگه نگفتی از کشتهشدن ارزشیها خوشحالی؟
- همینطوره پسرم.
+ چهجور ممکنه خودشون خودشون رو بکشن؟
- اینا خیلی موذمارن پسرم. دفعه ی قبل هم همین کار رو کردن.
+ پس چرا بعدش هشتگ «نه به اعدام» زدی؟
- خفه شو پسرم!
#نیشخند 🤭
ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
▒
پشت هر آدم موفق،
کوهستانی سرد و تاریک از
اهمیت ندادن به دیگران و نظراتشان است.
🍃 «زندگی زیباست»
🍀 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙄
مگه نگفت اروپا باغ و بوستانه؟
پس این ها کجا هستن و این جا کجاست؟
┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
🌊 دریاچهی سیلوانا
/ آذربایجان غربی
دریاچهی سیلوانا که به آن دریاچهی سد شهر چای نیز گفته میشود، در شهر سیلوانا و در ۳۰ کیلومتری ارومیه قرار گرفته است. شغل بیش تر ساکنان آن کشاورزی و دامداری است.
دریاچهی زیبای سیلوانا گلِ سرسبد این شهر به شما میرود تا جایی که به آن بهشت ارومیه میگویند.
#ایرانَما
/ نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🔹🔹💠🔹🔹
❇️ مگه معماری اسلامی _ ایرانی چه ایرادی داشت که رهاش کردیم؟!
«سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت، ز بیگانه تمنا می کرد»
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🔘 دعوا همیشه بر سر #ایران_قوی بوده است!
#فانوس
/روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿🍁🌿
تو می خندی، دهان باغ لیمو آب می افتد
و سیب از اشتیاق دیدنت بی تاب، می افتد
تمام ماهیان برکه عاشق می شوند آن دم
که عکس رویِ چون ماهت به روی آب می افتد
ببین خود را درون قاب چشمان پر از شوقم
چه عکست روی موج اشک من جذاب می افتد
چه تصویر لطیفی خلق شد از شال و رخسارت
چو شال شب که روی شانه ی مهتاب می افتد
بخند ای گل! تمام شعرهایم را بهاری کن
بدون خنده ات از سکه شعر ناب می افتد
تو می آیی، کنارم می نشینی، شعر میخوانی
و گاهی اتفاقاتی چنین در خواب می افتد
«جواد مهربان»
#شور_شیرین_شعر فارسی
┏━🦋━━•••━━━━┓
🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋
┗━━━━•••━━🦋━┛
🪴
بجنگ و نترس!
زیباتر می شوی...
از همه سر می شوی...
🌷 #شهادت
#نردبان 🪜
/دینی، اخلاقی
………………………………………
💐 @sad_dar_sad_ziba