🔹زائران دنیای جدید
✅ زیارت یکی از قدیمیترین کنشهای مذهبی پیروان ادیان مختلف است. کنشی عمدتاً دستهجمعی که به بازسازی گروه مذهبی کمک کرده و پیوستگی آن را بالا میبرد. بر اساس آمارهایی که سازمانهای جهانی میدهند، سالانه بیش از سیصد و پنجاه میلیون سفر زیارتی در جهان انجام میشود. به باور برخی از جامعهشناسان دین نظیر اولسن و گولک، زیارتکنندگان از ادیان مختلف به قصد پر کردن خلاء معنا و در جستجوی هویّت دینی اصیلِ خود، در این سفرها از زندگی روزمرّه گذر کرده و به دنبال تجربهی امر متعال و مقدس، به جایی میروند که باور دارند چنین امکانی را برایشان فراهم میآورد. آنان از این طریق امکان بازسازی و انسجام باورداشتهای مذهبی خود را دنبال میکنند.
✅ در میان ادیان مختلف، گونهای از زیارت وجود دارد که با پیادهروی همراه است یا اساسا پیادهرویست. زائرانِ پیاده نوعی از مردمآمیزیِ مذهبیِ بسطیافته را پدید میآوردند که پیادهروی را نمادی از حرکت از نقص به سوی کمالْ معنا میکند. با این حال، زیارتهای پیاده همواره با نمایشهایی همراه هستند که به باور برخی دیگر از جامعهشناسانِ دین، مانند ویلاکا میتواند به کسوف تجربهی معنوی بیانجامد. او زائران پیاده را "زائران اهل بزم" (festive practising believers ) میخواند و معتقد است که آنان به دلیل انعطافی که در اجرای مناسک مذهبی دارند، به نمونهی کامل انسانهای دیندار نزدیک نیستند.
✅ به باور گروهی دیگر از پژوهشگران زائرانِ دنیای جدید، بر خلاف گذشتهگان توفیق کمتری در دستیابی به تجربهی امر قدسی دارند. کوهن و ترنر معتقدند که زائران دنیای جدید بیشتر اهل "پرسهاند" تا "سفر" و به همین دلیل زیارتشان با چیزی شبیه "بازیگوشی" و "کنجکاوی" همراه است. امری که آنان را بیشتر به گردشگران شبیه میکند تا به کسانی که زندگی روزمرّهی خود را رها کردهاند تا به چیزی برسند که آن را امر متعال میدانند. برای زائر-گردشگرانِ جهان مدرن، سرَک کشیدن به فضاهای جدید و عناصر ثانویّهی سفر نظیر هتل، تغذیه و پذیرایی، وسیلهی آمد و شد، جمعیّت، تفریح، استوری و لایو اینستاگرام، گردهمآیی، ساختمان، و در کلّ نمایشهای جانبی زیارت چنان مهم شدهاند که امر مقدس را به کسوف برده است. به گونهای که وقتی پای خاطراتشان از سفرِ زیارت مینشینی بیشتر از تجربههای حاشیهای خود سخن میگویند تا دریافتهای معنویشان.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۶/۱۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹عیسی و پروشیان به روایت متی
✅ پروشیان و یا فریسیان، گروهی از کاهنان بسیار متعصب یهودی بودند که بر اطاعت چشم بسته و کوکورانه از شریعت اصرار میورزیدند. از نگاه آنان هیچ مصلحتی در پسِ انجام احکام شرعی نبود. آنان شریعت را بر عدالت، محبت، انصاف، و حتی بر خودِ انسان مقدم میدانستند. این گروه نخستین مخالفان عیسی بودند و او را تا پای دار تعقیب کردند و نکوهش. جذابیّتهای اخلاقی و نیز معجزههای او به چشم اینان نمیآمد؛ ولی کوچکترین بیتوجهیاش به شریعت پیش چشمشان بزرگ بود. وقتی میدیدند که عیسی در روز شنبه فلجی را از بیماری میرهاند و یا نابینایی را شفا میدهد، انگشت حیرت نمیگزیدند که او چطور و با کمک چه نیرویی میتواند این اعجاز را بیافریند؛ بلکه بر او خرده میگرفتند که چرا شبات را تقدیس نکرده و در این روز کار (شفای بیماران) کرده است!
✅ متی روایت غریبی از گفتگوی عیسی با این جماعت دارد که شنیدنی است(٢٣: ١٤_٣٦):
▪️وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که درِ ملکوت آسمان را به روی مردم میبندید، زیرا خود داخل آن نمیشوید و داخل شوندگان را از دخول مانع میشوید.
▪️وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا خانههای بیوهزنان را میبلعید و از روی ریا نماز را طویل میکنید؛ از آنروی عذابی شدیدتر خواهید یافت.
▪️وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا که برّ و بحر را میگردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پستتر از خود، پسر جهنّم میسازید.
▪️وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که نعناع و شبت و زیره را عُشر(زکات) میدهید ولی اعظم احکام شریعت، یعنی عدالت و رحمت و ایمان را ترک کردهاید! میبایست آنها را بهجا آورده، اینها را نیز ترک نکرده باشید. ای رهنمایان کور که پشه را صافی میکنید و شتر را فرو میبرید.
▪️ وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، از آن رو که بیرون پیاله و بشقاب را پاک مینمایید و درون آنها مملّو از جبر و ظلم است. ای فریسی کور، اوّل درون پیاله و بشقاب را طاهر ساز تا بیرونش نیز طاهر شود.
▪️ وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که چون قبور سفید شده میباشید که از بیرون، نیکو مینماید لیکن درون آنها از استخوانهای مردگان و سایر نجاسات پر است. همچنین شما نیز ظاهراً به مردم عادل مینمایید، لیکن باطناً از ریاکاری و شرارت مملّو هستید.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۷/۸
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹نتیجهی هیچ آشوبی آرامش نیست.
✅ در حالی که این روزها رئیس جمهور و بیشتر مسئولان از مشروعیّت "حق اعتراض" سخن میگویند، آنچه در خیابان دنبال میشود کمتر ماهیّتی اعتراضی دارد و بیشتر شبیه "شورش، آشوب و اغتشاش" است. پدیدهای که قابل دفاع نیست و میتواند آرامش شهروندان را به هم بزند و بقای جامعه را تهدید کند. "اعتراض" در هیچ جامعهای بد نیست و نشانهی تعلق خاطر معترضان به جامعهی خود و امید به اصلاح و تغییر معنا میشود، در حالیکه اغتشاش و آشوب به معنای تمرّد و نافرمانی و بر هم زدن نظم جامعه و تهدید آن است. در جهان امروز، هیچ حکومتی بدون مخالف و معترض نیست و آن را نشانهی پویایی و بالندگی و آزادی شهروندانش معنا میکند؛ و در عین حال، هیچ حکومتی اغتشاش را تاب نمیآورد و با آن برخورد میکند. سیاستهای کلی و جزئی در کشور ما هم ممکن است معترضانی داشته باشد، رسانههای بیگانه میکوشند به اندک بهانهای این مخالفتها را به "بریدن مردم و یا پشتکردن آنها به حکومت" معنا کنند و زمینهی آشوب را فراهم آورند. امید است هوشیاری مردم و تدابیر فرهنگی، اقتصادی، و اجتماعی مسئولان، جامعهی ایران را به سمت و سویی ببرد که معترضان را به آیندهی کشور دلگرم کرده و آنگونه که رهبر معظم در سخنان دیروز فرمودند، امید را در دلهای جوانان و دیگر شهروندان ایران بارور کند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۷/۱۲
@sadeghniamehrab
🔹️در ستایش اعتراض
✅ ... چند مرد بالغ وسط خیابان دست به یقه شدهاند؛ با انبوهی از انواع ناسزا و فحشهای رکیک. گروهی هم اطرافشان را گرفتهاند و این نمایش ترسناک را تماشا میکنند. یکی دو نفر زور میزنند با من بمیرم و تو بمیری، آنها را از هم سوا کنند. یکی هم آن وسط ، پشتِ سرِ هم میگوید: "آقا! صلوات بفرستید. تمامش کنید. کوتاه بیائید دیگر!" تمام این قِشقرق برای بوقِ کِشداری به راه افتاده است؛ که یکی از آن دو نفر در اعتراض به رانندگیِ دیگری زده است.
✅ مکللند با بررسی داستانهای موجود در کتابهای درسی 23 کشور جهان، از جمله ایران، نشان میدهد که این داستانها دانشآموزان ایرانی را تعلیم میدهد که برای دستیابی به موفقیّت، بیش از تمرکز بر کوشش و مهارت، باید با محیط و بهویژه مسئولانِ بالاتر رابطهی خوبی داشت. این مطالعه که با عنوان "منش ملی و رشد اقتصادی در ایران و ترکیه" صورت گرفته است نشان میدهد که در این داستانها به کودکان ایرانی آموزش داده میشود که موفقیّت بیش از آنکه نتیجهی جاهطلبی و تلاشِ شخصی باشد، نتیجهی همکاری و برقراری روابط دوستانه با مسئولِ بالاتر است. این سیستمِ تربیتی به تقویت روحیهی مسالمت با محیط و پذیرش شرایط پیرامون کمک کرده و فراگیرانی سربهزیر، تسلیم و قانع تربیّت میکند. دانشآموزان ایرانی در هیچکجا معنا و شیوهی اعتراض را فرا نمیگیرند؛ چون کسانی که مسئول تربیّت آنها هستند گمان میبرند "اعتراض" یک رذیلت اخلاقی است و دانشآموز خوب، دانشآموزی است که اعتراض نکند! شاید هم فکر میکنند که آنها آنقدر خوب و بینقص هستند که کسی نباید و نشاید به آنها اعتراض کند.
✅اعتراض بخشی از واقعیّت زندگی اجتماعی ماست. پدیدهای بهظاهر ترسناک که ممکن است برخی، به اشتباه، آن را عامل بیثباتی جامعه بدانند و بخواهند آن را خاموش کنند. وجود اعتراض در هر جامعهای به معنای پویایی و زنده بودنِ آن است. هر روز ممکن است ما با چیزی روبهرو شویم که خوشآیندمان نباشد و نسبت به آن معترض باشیم. غیرطبیعی آن است که شهروندان یک جامعه مهارت اعتراض و نیز مواجههی با آن را نداشته باشند. غیرطبیعی آن است که کسی گمان برد هیچکس حق هیچ اعتراضی به او را ندارد. اساسا، در اعتراض نوعی امید و مثبت اندیشی نهفته است؛ وقتی کسی نسبت به کاری که میکنیم به ما اعتراض میکند، در حقیقت میخواهد بگوید که رفتاری پسندیدهتر (بر اساس فهم خودش) از ما انتظار دارد. اعتراض او به معنای آن است که فضیلت، درک، عقلانیّت و توانمندی بروز رفتار پسندیدهتر را در ما سراغ دارد. اگر غیر از این بود، یا به جای اعتراض، به قول کاربران اینستاگرام، ما را آنفالو یا بلاک میکرد، و یا اگر کار را از کار گذشته میدید، دست به دامن خشم و خشونت میشد. اعتراض به معنای زنده بودن امید اجتماعی است.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۷/۱۵
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
.
🔹تلخی انتقاد یا شیرینی ستایش
ناظر به گفتگوی نعمتالله فاضلی و احمد نادری در برنامه شیوه
✅ ... سالها پیش به دلیل درد شدید زانو با مشورت یکی از دوستان، به یک دکتر ارتوپد مراجعه کردم. بعد از کلی بررسی و آزمایش، پرسید: فوتبال بازی میکنی؟ گفتم بله زیاد! سری به نشانهی فهمیدن تکان داد و گفت باید زانوی خود را عمل کنی، رباط پاره کردهای. وقتی توضیح داد و عمق مشکل را گفت، از بیماری و عمل ترسیدم و سعی کردم به خودم بقبولانم اشتباه کرده است. به سراغ دکتر دیگری رفتم که به تدیّن و ایمان معروف بود. میگفتند دکتر آیتالله مرعشی نجفی است و بسیار خداترس و باتقواست. ارتوپد نبود ولی برای هر دردی نسخه مینوشت. آزمایشها را نشانش دادم و نظر دکتر پیشین را هم گفتم. لبخندی زد و گفت نه! چیز مهمی نیست، احتمالاً نقرس داری یا تب مالت؛ تورم زانوی تو به همین دلیل است. بعد هم از روی سه برگه نسخه برداشت و بر روی هر کدام مقداری دارو نوشت؛ هم برای نقرس و هم برای تب مالت، و هم برای چیز دیگری که الآن یادم نیست! من البته آن روز خوشحال شدم که از جرّاحی و مشکلات پس از عمل خلاص شدم. پیش خودم هم کلّی به آن دکتر ارتوپد بد و بیراه گفتم که چرا بیماری من را تا این اندازه بد و سخت تشخیص داده است! ... البته آن داروها درد من را درمان نکرد و من بعدها فهمیدم حرف دکتر ارتوپد، گرچه تلختر ولی درستتر بود!
✅ دیشب که برنامهی تلویزیونی شیوه و گفتگوی دکتر نعمتالله فاضلی و دکتر احمد نادری را میدیدم، احساس کردم همان دو دکتر روبروی هم نشسته و دارند با هم حرف میزنند. یکی تلخ ولی مستند و علمی و دیگری شیرین و فریبا. آقای نادری که معترضها را ناچیز، خرد، نئولیبرال، و کمشمار(کمتر از پنجاه هزار نفر) میدانست باز هم تمام تقصیرها را انداخت گردن دولتهای قبلی و مشکل را دولت به قول خودش لیبرال هاشمی، خاتمی، و "حسن فریدون" دانست. عمدا هم میگفت حسن فریدون و نه روحانی تا برای مخاطبان خاصش شیرینتر جلوه کند. در مقابل آقای دکتر فاضلی، که من افتخار دانشجوییاش را داشتهام، میگفت مسئله فراتر از دولتهاست و به مداخلهی امر سیاست و ایدئولوژی در فرهنگ بر میگردد و این که سیاستگذاران فرهنگ در این چهل و چند سال نتوانستهاند سوژهی مؤمن و نیز سوژهی مدنی تولید کنند؛ بلکه سوژهی مقاوم تولید کردهاند. یعنی کسانی را تربیت کردهاند که هویّت مقاومت را در برابر هویّت مشروعیّتبخش و سلطه نمایندگی میکنند. آدمهای جسوری که این روزها مخالفت خود را بت هویّت مسلط اعلام میکنند.
✅ حالا مسئولان میتوانند حرف تلخ فاضلی را بپذیرند و یا سخن شیرین و فریبندهی نادری را! ولی برای منِ پژوهشگر علوم اجتماعی، تهدیدی که در شیرینی سخن نادریها هست، از تلخی موجود در سخن فاضلیها گزندهتر و خطرناکتر است. بخشی از مشکلات امروز جامعهی ایران محصول همین انکارهاست؛ و ریشه در این دارد که استادانی در دانشگاهها هستند که آرمانهای خود را به جای یافتههای علمی به خورد مردم و مسئولان میدهند و البته بابت این کار تشویق هم میشوند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۷/۱۷
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 اژهای: آماده استماع نظرات و انتقادات هستیم
خبرگزاری تسنیم به نقل از رئیس قوهقضائیه آورده است:
✅ خطاب به همه جریانها، گروهها، جناحهای سیاسی، دستهجات و افرادی از عموم مردم که دارای ابهام، سؤال، انتقاد و اعتراض هستند، اعلام میکنم که آمادگی استماع نقطهنظرات و پیشنهادات و انتقادات آنها از طریق گفتوگو را دارم.
✅ قطعاً چنانچه اشتباه و ضعفی از ناحیه ما وجود داشته باشد از نقطهنظرات ارائه شده در راستای رفع آنها استفاده میکنیم و هیج ابایی از اصلاح و رفع ضعف نداریم.
🔹🔹به نوبه خود از رئیس محترم قوهی قضائیه سپاسگزارم. در مدت مسئولیّت ایشان موضعگیریهای امیدبخش زیادی از ایشان دیدهام. این یکی از آنهاست. قطعا هم بهانه را از بدخواهان میگیرد و هم زمینه را برای برطرف کردن برخی مشکلات از بین میبرد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۷/۱۸
@sadeghniamehrab
🔹 "عمامهپرانی"
✅ خدا رحمت کند آیتالله بهاءالدین را، عالمی مردمدار و مهربان بود که با همه ساده و صمیمی سخن میگفت. تازه طلبه شده بودم که یک شب در مسجدی که ایشان امامِ جماعتش بود حاضر شده و پشت سرشان نماز خواندم. بعد از نماز به بهانهی کاری کنار سجادهاش نشستم. نمیدانم چه پرسید که مجبور شدم بگویم: "تازه وارد حوزهی علمیه شدهام." نگاه معناداری کرد، پُک محکمی به سیگارش زد و گفت: "...امیدوارم به این خاطر طلبه نشده باشی که مردم برایت صلوات بفرستند؛ حالا که طلبه شدی بدان که یک روز ممکن است همین مردم به آخوندها سنگ هم بزنند."
این روزها جسته و گریخته در شبکههای مجازی تصویرهای آزاردهندهای از "عمامهپرانی" دستبهدست میشود. برخی از جوانها عمامهی روحانیها را از سرشان بر میدارند. رفتاری که منتقدان زیادی، حتی در میان معترضهای این روزها دارد. شاید دلیل این رفتار "توقعهای برآوردهنشدهایست" که این نوجوانان از حوزویها دارند؛ شاید هم به دلیل "واکنشهای خلاف انتظارِ (از نگاه آنان) برخی حوزویهاست." البته نویسندهی این سطور چند باری با رفتار گزندهی برخی از شهروندان روبهرو شده است و میداند که در این شرایط چه فشاری بر همکسوتان او وارد میشود؛ ولی هیچ چارهای جز "قالوا سلاما" و اندیشیدن در چرائی داستان نیست.
"عمامهپرانی" در کنار شعارِ "تانک و فشفشه"ی گروهی از شهروندان، ممکن است نشانهی کاهش قدرت اخلاقی روحانیان و یا حتی از بین رفتن آن باشد، ولی هرگز به معنای رویگردانی جامعهی ایران از دین نیست. هیچ کسی نباید این عمامهپرانیها را جوری تفسیر کند که رویگردانی مردم از دین معنا بدهند. لباسی که تن روحانیان است، حتّی اگر لباس دین خوانده شود، نمادی است از وابستگی صنفی. هیچ دلیلی وجود ندارد که (دستکم) همهی آنهایی که در این کسوت هستند خود را نمایندهی دین بدانند و یا دیگران به آنها چنین نمایندگیای را بدهند. نهاد/سازمان روحانیت در طول حیات اجتماعی خود، پیوندی عمیق و نزدیک با مردم داشته است. همواره در شادی و غم، تنگی و گشایش، و رنج و گنج در کنار مردم بوده است. تاریخ اجتماعی شیعیان به خوبی نشان میدهد که این نهاد/سازمان مهمترین نقش را در انسجام اجتماعی مردم داشته است. هیچ متغیّری نتوانسته بود بین این نهاد/سازمان و مردم فاصله بیندازد. پراندن عمامهها (که برای "تینایجرها بیشتر شبیه یک بازی هیجانانگیز کودکانه است) باید این نهاد/سازمان را بیشتر نگران بیفاصلهگی تاریخی خود با مردم و نیز قدرت اخلاقیاش کند تا سطحِ دینداری مردم. این نهاد/سازمان بهتر است به این پرسش پاسخ دهد که چه متغیّری میان او و مردم فاصله انداخته است.
در پایان به "تینایجرهای" داستان میگویم که اشتباه میکنید! این آدمهایی که شما زیر عمامهشان میزنید، بیشتر از شما غم و رنج نداشته باشند، کمتر از شما ندارند. ممکن است رفتار و سخنان برخی از روحانیان شما را رنجانده باشد؛ ولی بهتر است بدانید منشاء آن رفتار و سخنان، عمامهی آنها نیست؛ دنبال چیز دیگری بگردید. اشتباه نزنید.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۸/۲۲
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹برای کودکان بیشناسنامه
✅ هیچ وقت فکر نمیکردم بیشناسنامه بودن تا این اندازه پردردسر و سخت باشد. چند روز پیش به همراه دوستانی از مؤسسهی "پویا، همراهان فرهنگ و هنر" که دلمشغول کمک به دانشآموزان بازمانده از تحصیل در مناطق محروم کشورند، رفته بودیم زاهدان. این مؤسسه دو مدرسه را در حاشیهی شهر زاهدان زیر پوشش و حمایت خود دارد که بیش از پانصد دانشآموز بدونشناسنامهی دختر و پسر در آنها درس میخوانند: مدرسهی روشنگران(پسرانه) و بهار اندیشه (دو شیفت دخترانه و پسرانه). این دو مدرسه به امید بهرهمندی از طرح «خرید صندلی خالی مدارس غیردولتی» راهاندازی شده بودند. این طرح به دانشآموزان، بویژه مناطق محروم، این امکان را میداد که بدون پرداخت شهریه در مدارس غیرانتفاعی درس بخوانند. با منتفی شدن این طرح و قطع کمکهای دولتی، بسیاری از مدرسههایی که به امید این طرح ایجاد شده بودند، توان ادامهی فعالیت خود را از دست دادند. مؤسسهی پویا برای ادامهی فعالیّت این مدرسهها از آنها حمایت مالی، فرهنگی، و آموزشی میکند.
دیدن این همه شور و اشتیاق به آموختن، تراکم فرهنگی بالا، کنجکاوی معصومانه، و تلاش برای رد شدن از دیوار بیسوادی برای من پُرکِشش بود. ایران مادر همهی ماست، حتّی این کودکان که در پسِ ابهام بیشناسنامهگی هویّتی بهموییبند دارند. من نمیدانم این کودکان چرا باید بدون شناسنامه باشند؛ و نمیدانم چه کسی میخواهد این کودکان بلوچ را از آغوش گرم ایران مهربان کنار بزند؛ ولی این را میدانم که انسانی که شناسنامه ندارد، یک بمب متحرک است! یک خشمِ خَشن است؛ یک هراسِ اخلاقی است؛ بویژه اگر از تحصیل هم محروم شود. کودک بلوچ بیشناسنامه هم ایرانی است؛ همانقدر که همه کودکان این مرز و بوم ایرانی هستند.
✅ برای همیاری این دانشآموزان میتوانید به این لینک مراجعه فرمایید:
https://survey.porsline.ir/s/WYpqQz7
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۹/۱۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹️ دروغگویی برای مراقبت از حقیقت!
✅ تقریبا همهی ادیان دروغ و دروغگویی را بد و غیراخلاقی میدانند. انسانها نیز بیش و کم از دروغ بیزارند.با این حال، دروغ همزاد بشر است. از زمانی که "مار" به حوا دروغ گفت و او را فریفت؛ و قائن در پاسخ به خدا که از او پرسید هابیل کجاست، برخلاف واقع گفت: "نمیدانم"، دروغ به جهان انسانها وارد شد و برای همیشه میهمان پرهزینهی آنها باقی ماند. توصیّههای ادیان و مکاتب هم هیچ وقت نتوانستهاند این میهمان آزاردهنده را از میدان به در کنند. دلیلش روشن است، برخی از ادیان و مکاتب آنقدر راه "در رو" پیش پای آدمها گذاشتهاند که توصیهی "دروغ مگویید"شان بیمعنا شده است. باورمندان آنها بدون نگرانی از متّهم شدن به بیاخلاقی و رذیلت، میتوانند جهان را از دروغهای خود پر کنند. همیشه یک موقعیّتِ حساس پیدا میشود که آن را بهانه ساخته و حقیقت را وارونه کنند. همیشه چیزی هست که بگویند برای مراقبت از آن بهتر است به دیگران دروغ گفت. جایی خواندم که چرچیل میگوید: "در جنگ، حقیقت آنقدر ارزش دارد که لازم است چندین دروغ آن را همراهی و از آن مراقبت کنند."
مسیحیّت تا قرن شانزدهم بر اساس تعالیم آگوستین دروغ را مطلقا ممنوع میدانست. اما وقتی درگیریهای درونی کلیسا بالا گرفت و مخالفان کلیسا در دادگاههای تفتیشِ عقاید محاکمه و مجازات میشدند، گروهی از الاهیدانهای مسیحیِ بیشترپروتستان، از دستور آگوستین شانهخالی کرده و گفتند: "اظهار خلاف واقع، تنها در مواجهه با افرادی که مستحق مواجهه با واقعیّت هستند دروغ است." منظورشان این بود که بازجوهای کلیسا سزاوار مواجهه با واقعیّت نیستند و میتوان آنها را با دروغهای شاخدار دست به سر کرد! قید "مستحق مواجهه شدن با واقعیّت"، عملا دست مسیحیان را باز میگذارد که هر کس را که دلشان بخواهد "غیر شایستهی مواجه شدن با واقعیّت" معرفی کرده او را با دروغهای خود سردرگم کنند. این کار، اخلاق را عملاً در معرض فروپاشی قرار میدهد. از مرحوم حائری یزدی نقل است که گفتهاند: "هر کس که غیبت من را بکند راضیام؛ بهجز طلبهها؛ چون آنها اوّل من را فاسق معرفی میکنند و سزاوار بدگویی، و بعد شروع میکنند به غیبت کردن." این کار یعنی بیدینی برای حفظ دین؛ بیاخلاقی برای حفظ اخلاق. یعنی در مزرعهی بیاخلاقی دانهی اخلاق کاشتن!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۹/۲۹
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹سرنوشت یک حکومت!
✅ تاریخ پر فراز و فرود بنیاسرائیل پر است از رخدادهای درسآموز. درخشانترین دورهی آن، پادشاهی داوود است که پس از سلیمان به خیرهسری پسرش که جانشینِ او شده بود از بین رفت. در باب دوازدهم کتاب اول پادشاهان میخوانیم:
📌 رحُبعام به شکیم رفت، زیرا تمام قوم اسرائیل برای مراسم تاجپوشی او در آنجا جمع شده بودند. وقتی یَرُبعام، پسر نباط که از دست سلیمان به مصر فرار کرده بود از واقعه خبردار شد از آنجا برگشت. دوستانش او را تشویق کردند که در مراسم تاجپوشی رحبعام، پادشاه تازهی اسرائیل، شرکت کند. یربعام پذیرفت و او هم با مردم اسرائیل در شکیم یکجا شد. آنگاه يَربعام و تمام قوم اسرائیل نزد رحُبعام آمده و به او گفتند: «پدرت بار سنگینی را بر دوش ما نهاد. پس حالا تو باید زحمت و کار شاقه و بار سنگین را از دوش ما برداری تا ما ترا خدمت بکنیم.» او جواب داد: «برای من سه روز مهلت بدهید و بعد از سه روز دوباره پیش من بیائید.» پس مردم همگی آنجا را ترک کردند. رحبعام با موسفیدانی که در زمان حیات پدرش مشاورین او بودند مشورت کرده و پرسید: نظر شما چیست؟ بگوئید که به مردم چه جواب بدهم؟» آنها به او گفتند: «اگر میخواهی خدمت خوبی برای این مردم بکنی، طوری به آنها جواب بده که خوش شوند و آنوقت آنها نیز با صداقت و وفاداری خدمت تو را خواهند کرد.» اما پادشاه مشورت بزرگان قوم را قبول نکرده و رفت تا از جوانانی که با او یکجا بزرگ شده و حالا مشاورین او بودند مشورت بخواهد. بنابراین از آنها پرسید: «نظر شما چیست و به این قوم چطور جواب بدهم»؟ آنها به من گفتند: باری را که پدرت بر دوش ما گذاشته است سبک بساز.» مشاوران جوان به او گفتند: «تو به آنها اینطور جواب بده: انگشت کوچک من ضخیم تر از کمر پدرم است. شما می گوئید که پدرم بار سنگینی را بر دوش شما گذاشته است، ولی من آنرا سنگین تر میکنم. پدرم شما را با قُمچین(تازیانه) ادب کرد من شما را با گژدم تنبیه میکنم.»
بعد از سه روز يربعام و قوم اسرائیل پیش رحبعام آمدند. پادشاه به آنها جوابی سخت داد و مشورت بزرگان قوم را نشنید. او به مردم مطابق نظر جوانان جواب داده گفت: «پدرم بار سنگین را بر دوش شما گذاشت، ولی من آنرا سنگینتر میسازم. پدرم شما را با قمچین سرزنش کرد، من شما را با گژدم تنبيه میکنم.» به این ترتیب پادشاه خواهش مردم را قبول نکرد. وقتی مردم اسرائیل دیدند که پادشاه به خواهش آنها توجهی نکرد، به او گفتند: «ما با پادشاهی داود رابطهای نداریم. با پسر پَسّی(یعقوب) ما را کاری نیست. ای مردم اسرائیل، به خانه های تان برگردید، و تو ای داود، پادشاه خانوادهی خود باش!» پس مردم اسرائیل به خانه های خود برگشتند. و تنها قبيلهی يهودا به او وفادار ماند. بعد از چند روز رحبعام، پادشاه اِدورام را که رئیس کارگران اجباری بود فرستاد تا مردان را از قبایل دیگر جلب کند. اما مردم اسرائیل او را سنگسار کردند و کشتند. ولی رحبعام با عجله بر عرابه خود سوار شد و به اورشلیم فرار کرد."
✅ خیرهسری رحبعام سلطنت داوود را به باد داد. پس از این ماجرا پادشاهی یکپارچهی اسرائیل به حکومت شمالی و جنوبی تقسیم شد. اولی در سال ۷۲۲ قبل از میلاد به دست اقوام مهاجمِ همسایه افتاد و یهودیهی جنوبی در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به دست نبودکد نصّر، پادشاه بابِل فتح شد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۹/۲
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 راه چارهی الاهیدان مسیحی برای همزیستی.
✅ در مسیحیت و یهودیّت، به مانند اسلام، هرگونه همزیستی (cohabitation) زن و مرد متوقف است بر ازدواج. خارج از آن هیچگونه رابطهی زناشویی اخلاقی نبوده و پذیرفتهشده نیست. در مسیحیّت ازدواج با خواندن خطبهی عقد و ثبت آن در کلیسا محقق میشود. خطبههای سرشار است از دعا و اعلام تعهد و وفاداری. با این حال، در پنجاه سال اخیر، جهان مسیحیّت شاهد تغییرات گستردهای در هنجارها و ارتباط میان زن و مرد بوده است. شمار زیادی از مسیحیان تمایل ندارند ازدواج خود را رسمی کنند و نهاد دین را به بازی نمیگیرند. این تغییرات و سبکهای زندگی جدید چالشهای زیادی را برای اخلاق و جهانبینی سنتی کلیسا پدید آورده است. الاهیدانهای زیادی تلاش کردهاند این چالش را چاره کنند. از این میان، تکاپوی آدریان تاچر، در کتاب "همزیستی و اخلاق مسیحی" تأمل برانگیز است. او میگوید تعریف سنتیِ کلیسا از ازدواج باید تغییر کند. از نگاه او آنچه در کلیسا با خواندن خطبه اتفاق میافتد پایان ازدواج است و نه آغاز آن. او ازدواج را همان فرآیند آشنایی و معاشرتِ بدون محدودیّت و پیش از قانونی شدن میداند. معتقد است آنچه در کلیسا رخ میدهد پایان این فرآیند است. تاچر میگوید بسیاری از کسانی که با هم زندگی میکنند ولی قصد برگزاری تشریفات ازدواج و رسمی کردن آن را ندارند، مسیحی هستند و رفتاری در چارچوب دین و اخلاق مسیحی انجام میدهند. او معتقد است دعوت اناجیل به ازدواج، دعوت به همین زندگی است و نه الزام به ثبت آن. تلاش او بر این است که معنایی از ازدواجِ مسیحی ارائه دهد که ازدواجهای غیررسمی را نیز مشروع معرفی کند و زندگیهای غیررسمی را در درون کلیسا نگه دارد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۱/۱۰/۱۶
@sadeghniamehrab
https://t.me/sadeghniamehrab