eitaa logo
اخلاق در حوزه‌ی اجتماع
407 دنبال‌کننده
30 عکس
4 ویدیو
1 فایل
دین و اخلاق در جامعه ایران. در اینجا روزنوشت های دکتر مهراب صادق‌نیا در باره وضعیت دین و اخلاق در جامعه ایران به اشتراک گذاشته می شود.: MehrabSadeghNia
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹نتیجه‌ی هیچ آشوبی آرامش نیست. ✅ در حالی که این روزها رئیس جمهور و بیش‌تر مسئولان از مشروعیّت "حق اعتراض" سخن می‌گویند، آن‌چه در خیابان دنبال می‌شود کم‌تر ماهیّتی اعتراضی دارد و بیش‌تر شبیه "شورش، آشوب و اغتشاش" است. پدیده‌ای که قابل دفاع نیست و می‌تواند آرامش شهروندان را به هم بزند و بقای جامعه را تهدید کند. "اعتراض" در هیچ جامعه‌ای بد نیست و نشانه‌ی تعلق خاطر معترضان به جامعه‌ی خود و امید به اصلاح و تغییر معنا می‌شود، در حالی‌که اغتشاش و آشوب به معنای تمرّد و نافرمانی و بر هم زدن نظم جامعه و تهدید آن است. در جهان امروز، هیچ حکومتی بدون مخالف و معترض نیست و آن را نشانه‌ی پویایی و بالندگی و آزادی شهروندان‌ش معنا می‌کند؛ و در عین حال، هیچ حکومتی اغتشاش را تاب نمی‌آورد و با آن برخورد می‌کند. سیاست‌های کلی و جزئی در کشور ما هم ممکن است معترضانی داشته باشد، رسانه‌های بی‌گانه می‌کوشند به اندک بهانه‌ای این مخالفت‌ها را به "بریدن مردم و یا پشت‌کردن آن‌ها به حکومت" معنا کنند و زمینه‌ی آشوب را فراهم آورند. امید است هوشیاری مردم و تدابیر فرهنگی، اقتصادی، و اجتماعی مسئولان، جامعه‌ی ایران را به سمت و سویی ببرد که معترضان را به آینده‌ی کشور دل‌گرم کرده و آن‌گونه که رهبر معظم در سخنان دیروز فرمودند، امید را در دل‌های جوانان و دیگر شهروندان ایران بارور کند. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۱۲ @sadeghniamehrab
🔹️در ستایش اعتراض ✅ ... چند مرد بالغ وسط خیابان دست به یقه شده‌اند؛ با انبوهی از انواع ناسزا و فحش‌های رکیک.‌ گروهی هم اطراف‌شان را گرفته‌اند و این نمایش ترسناک را تماشا می‌کنند. یکی دو نفر زور می‌زنند با من بمیرم و تو بمیری، آن‌ها را از هم سوا کنند. یکی هم آن وسط ، پشتِ سرِ هم می‌گوید: "آقا! صلوات بفرستید. تمام‌ش کنید. کوتاه بیائید دیگر!" تمام این قِشقرق برای بوقِ کِش‌داری به راه افتاده است؛ که یکی از آن دو نفر در اعتراض به رانندگیِ دیگری زده است. ✅ مک‌للند با بررسی داستان‌های موجود در کتاب‌های درسی 23 کشور جهان، از جمله ایران، نشان می‌دهد که این داستان‌ها دانش‌آموزان ایرانی را تعلیم می‌دهد که برای دست‌یابی به موفقیّت، بیش از تمرکز بر کوشش و مهارت، باید با محیط و به‌ویژه مسئولانِ بالاتر رابطه‌ی خوبی داشت. این مطالعه که با عنوان "منش ملی و رشد اقتصادی در ایران و ترکیه" صورت گرفته است نشان می‌دهد که در این داستان‌ها به کودکان ایرانی آموزش داده می‌شود که موفقیّت بیش از آن‌که نتیجه‌ی جاه‌طلبی و تلاشِ شخصی باشد، نتیجه‌ی همکاری و برقراری روابط دوستانه با مسئولِ بالاتر است. این سیستمِ تربیتی به تقویت روحیه‌ی مسالمت با محیط و پذیرش شرایط پیرامون کمک کرده و فراگیرانی سربه‌زیر، تسلیم و قانع تربیّت می‌کند. دانش‌آموزان ایرانی در هیچ‌کجا معنا و شیوه‌ی اعتراض را فرا نمی‌گیرند؛ چون کسانی که مسئول تربیّت آن‌ها هستند گمان می‌برند "اعتراض" یک رذیلت اخلاقی است و دانش‌آموز خوب، دانش‌آموزی است که اعتراض نکند! شاید هم فکر می‌کنند که آن‌ها آن‌قدر خوب و بی‌نقص هستند که کسی نباید و نشاید به آن‌ها اعتراض کند. ✅اعتراض بخشی از واقعیّت زندگی اجتماعی ماست. پدیده‌ای به‌ظاهر ترسناک که ممکن است برخی، به اشتباه، آن را عامل بی‌ثباتی جامعه بدانند و بخواهند آن را خاموش کنند. وجود اعتراض در هر جامعه‌ای به معنای پویایی و زنده بودنِ آن است. هر روز ممکن است ما با چیزی روبه‌رو شویم که خوش‌آیندمان نباشد و نسبت به آن معترض باشیم. غیرطبیعی آن است که شهروندان یک جامعه مهارت اعتراض و نیز مواجهه‌ی با آن را نداشته باشند. غیرطبیعی آن است که کسی گمان برد هیچ‌کس حق هیچ اعتراضی به او را ندارد. اساسا، در اعتراض نوعی امید و مثبت اندیشی نهفته است؛ وقتی کسی نسبت به کاری که می‌کنیم به ما اعتراض می‌کند، در حقیقت می‌خواهد بگوید که رفتاری پسندیده‌تر (بر اساس فهم خودش) از ما انتظار دارد. اعتراض او به معنای آن است که فضیلت، درک، عقلانیّت و توان‌مندی بروز رفتار پسندیده‌تر را در ما سراغ دارد. اگر غیر از این بود، یا به جای اعتراض، به قول کاربران اینستاگرام، ما را آنفالو یا بلاک می‌کرد، و یا اگر کار را از کار گذشته می‌دید، دست به دامن خشم و خشونت می‌شد. اعتراض به معنای زنده بودن امید اجتماعی است. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۱۵ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab .
🔹تلخی انتقاد یا شیرینی ستایش ناظر به گفتگوی نعمت‌الله فاضلی و احمد نادری در برنامه شیوه ✅ ... سال‌ها پیش به دلیل درد شدید زانو با مشورت یکی از دوستان، به یک دکتر ارتوپد مراجعه کردم. بعد از کلی بررسی و آزمایش، پرسید: فوتبال بازی می‌کنی؟ گفتم بله زیاد! سری به نشانه‌ی فهمیدن تکان داد و گفت باید زانوی خود را عمل کنی، رباط پاره کرده‌ای. وقتی توضیح داد و عمق مشکل را گفت، از بیماری و عمل ترسیدم و سعی کردم به خودم بقبولانم اشتباه کرده است. به سراغ دکتر دیگری رفتم که به تدیّن و ایمان معروف بود. می‌گفتند دکتر آیت‌الله مرعشی نجفی است و بسیار خداترس و باتقواست. ارتوپد نبود ولی برای هر دردی نسخه می‌نوشت. آزمایش‌ها را نشان‌ش دادم و نظر دکتر پیشین را هم گفتم. لبخندی زد و گفت نه! چیز مهمی نیست، احتمالاً نقرس داری یا تب مالت؛ تورم زانوی تو به همین دلیل است. بعد هم از روی سه برگه نسخه برداشت و بر روی هر کدام مقداری دارو نوشت؛ هم برای نقرس و هم برای تب مالت، و هم برای چیز دیگری که الآن یادم نیست! من البته آن روز خوش‌حال شدم که از جرّاحی و مشکلات پس از عمل خلاص شدم. پیش خودم هم کلّی به آن دکتر ارتوپد بد و بیراه گفتم که چرا بیماری من را تا این اندازه بد و سخت تشخیص داده است! ... البته آن داروها درد من را درمان نکرد و من بعدها فهمیدم حرف دکتر ارتوپد، گرچه تلخ‌تر ولی درست‌تر بود! ✅ دیشب که برنامه‌ی تلویزیونی شیوه و گفتگوی دکتر نعمت‌الله فاضلی و دکتر احمد نادری را می‌دیدم، احساس کردم همان دو دکتر روبروی هم نشسته و دارند با هم حرف می‌زنند. یکی تلخ ولی مستند و علمی و دیگری شیرین و فریبا. آقای نادری که معترض‌ها را ناچیز، خرد، نئولیبرال، و کم‌شمار(کمتر از پنجاه هزار نفر) می‌دانست باز هم تمام تقصیرها را انداخت گردن دولت‌های قبلی و مشکل را دولت به قول خودش لیبرال هاشمی، خاتمی، و "حسن فریدون" دانست. عمدا هم می‌گفت حسن فریدون و نه روحانی تا برای مخاطبان خاص‌ش شیرین‌تر جلوه کند. در مقابل آقای دکتر فاضلی، که من افتخار دانشجویی‌اش را داشته‌ام، می‌گفت مسئله فراتر از دولت‌هاست و به مداخله‌ی امر سیاست و ایدئولوژی در فرهنگ بر می‌گردد و این که سیاست‌گذاران فرهنگ در این چهل و چند سال نتوانسته‌اند سوژه‌ی مؤمن و نیز سوژه‌ی مدنی تولید کنند؛ بلکه سوژه‌ی مقاوم تولید کرده‌اند. یعنی کسانی را تربیت کرده‌اند که هویّت مقاومت را در برابر هویّت مشروعیّت‌بخش و سلطه نمایندگی می‌کنند. آدم‌های جسوری که این روزها مخالفت خود را بت هویّت مسلط اعلام می‌کنند. ✅ حالا مسئولان می‌توانند حرف تلخ فاضلی را بپذیرند و یا سخن شیرین و فریبنده‌ی نادری را! ولی برای منِ پژوهش‌گر علوم اجتماعی، تهدیدی که در شیرینی سخن نادری‌ها هست، از تلخی موجود در سخن فاضلی‌ها گزنده‌تر و خطرناک‌تر است. بخشی از مشکلات امروز جامعه‌ی ایران محصول همین انکارهاست؛ و ریشه در این دارد که استادانی در دانشگاه‌ها هستند که آرمان‌های خود را به جای یافته‌های علمی به خورد مردم و مسئولان می‌دهند و البته بابت این کار تشویق هم می‌شوند. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۱۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 اژه‌ای: آماده استماع نظرات و انتقادات هستیم خبرگزاری تسنیم به نقل از رئیس قوه‌قضائیه آورده است: ✅ خطاب به همه جریان‌ها، گروه‌ها، جناح‌های سیاسی، دسته‌جات و افرادی از عموم مردم که دارای ابهام، سؤال، انتقاد و اعتراض هستند، اعلام می‌کنم که آمادگی استماع نقطه‌نظرات و پیشنهادات و انتقادات آنها از طریق گفت‌وگو را دارم. ✅ قطعاً چنانچه اشتباه و ضعفی از ناحیه ما وجود داشته باشد از نقطه‌نظرات ارائه شده در راستای رفع آنها استفاده می‌کنیم و هیج ابایی از اصلاح و رفع ضعف نداریم. 🔹🔹به نوبه خود از رئیس محترم قوه‌ی قضائیه سپاس‌گزارم. در مدت مسئولیّت ایشان موضع‌گیری‌های امید‌بخش زیادی از ایشان دیده‌ام. این یکی از آن‌هاست. قطعا هم بهانه را از بدخواهان می‌گیرد و هم زمینه را برای برطرف کردن برخی مشکلات از بین می‌برد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۱۸ @sadeghniamehrab
🔹 "عمامه‌پرانی" ✅ خدا رحمت کند آیت‌الله بهاءالدین را، عالمی مردم‌دار و مهربان بود که با همه ساده و صمیمی سخن می‌گفت. تازه طلبه شده بودم که یک شب در مسجدی که ایشان امامِ جماعت‌ش بود حاضر شده و پشت سرشان نماز خواندم. بعد از نماز به بهانه‌ی کاری کنار سجاده‌اش نشستم. نمی‌دانم چه پرسید که مجبور شدم بگویم: "تازه وارد حوزه‌ی علمیه شده‌ام." نگاه معناداری کرد، پُک محکمی به سیگارش زد و گفت: "...امیدوارم به این خاطر طلبه نشده باشی که مردم برای‌ت صلوات بفرستند؛ حالا که طلبه شدی بدان که یک روز ممکن است همین مردم به آخوندها سنگ هم بزنند." این روزها جسته و گریخته در شبکه‌های مجازی تصویرهای آزاردهنده‌ای از "عمامه‌پرانی" دست‌به‌دست می‌شود. برخی از جوان‌ها عمامه‌ی روحانی‌ها را از سرشان بر می‌دارند. رفتاری که منتقدان زیادی، حتی در میان معترض‌های این روزها دارد. شاید دلیل این رفتار "توقع‌های برآورده‌نشده‌ای‌ست" که این نوجوانان از حوزوی‌ها دارند؛ شاید هم به  دلیل "واکنش‌های خلاف انتظارِ (از نگاه آنان) برخی حوزوی‌هاست." البته نویسنده‌ی این سطور چند باری با رفتار گزنده‌ی برخی از شهروندان روبه‌رو شده‌ است و می‌داند که در این شرایط چه فشاری بر هم‌کسوتان او وارد می‌شود؛ ولی هیچ چاره‌ای جز "قالوا سلاما" و اندیشیدن در چرائی داستان نیست. "عمامه‌پرانی" در کنار شعارِ "تانک و فشفشه"‌ی گروهی از شهروندان،  ممکن است نشانه‌ی کاهش قدرت اخلاقی روحانیان و یا حتی از بین رفتن آن باشد، ولی هرگز به معنای روی‌گردانی جامعه‌ی ایران از دین نیست. هیچ کسی نباید این عمامه‌پرانی‌ها را جوری تفسیر کند که روی‌گردانی مردم از دین معنا بدهند. لباسی که تن روحانیان است، حتّی اگر لباس دین خوانده شود، نمادی است از وابستگی صنفی. هیچ دلیلی وجود ندارد که (دست‌کم) همه‌ی آن‌هایی که در این کسوت هستند خود را نماینده‌ی دین بدانند و یا دیگران به آن‌ها چنین نمایندگی‌ای را بدهند. نهاد/سازمان روحانیت در طول حیات اجتماعی خود، پیوندی عمیق و نزدیک با مردم داشته است. همواره در شادی و غم، تنگی و گشایش، و رنج و گنج در کنار مردم بوده است. تاریخ اجتماعی شیعیان به خوبی نشان می‌دهد که این نهاد/سازمان مهم‌ترین نقش را در انسجام اجتماعی مردم داشته است. هیچ متغیّری نتوانسته بود بین این نهاد/سازمان و‌ مردم فاصله‌ بیندازد. پراندن عمامه‌ها (که برای "تین‌ایجرها بیش‌تر شبیه یک بازی هیجان‌انگیز کودکانه است) باید این نهاد/سازمان را بیش‌تر نگران بی‌فاصله‌گی تاریخی خود با مردم و‌ نیز قدرت اخلاقی‌اش کند تا سطحِ دین‌داری مردم. این نهاد/سازمان بهتر است به این پرسش پاسخ دهد که چه متغیّری میان او و‌ مردم فاصله انداخته است. در پایان به "تین‌ایجرهای" داستان می‌گویم که اشتباه می‌کنید! این آدم‌هایی که شما زیر عمامه‌شان می‌زنید، بیش‌تر از شما غم و رنج نداشته باشند، کم‌تر از شما ندارند. ممکن است رفتار و سخنان برخی از روحانیان شما را رنجانده باشد؛ ولی بهتر است بدانید منشاء آن رفتار و سخنان، عمامه‌ی آن‌ها نیست؛ دنبال چیز دیگری بگردید. اشتباه نزنید. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۸/۲۲ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹برای کودکان بی‌شناسنامه ✅ هیچ وقت فکر نمی‌کردم بی‌شناسنامه بودن تا این اندازه پر‌دردسر و سخت باشد. چند روز پیش به همراه دوستانی از مؤسسه‌ی "پویا، همراهان فرهنگ و هنر" که دل‌مشغول کمک به دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل در مناطق محروم کشورند، رفته بودیم زاهدان. این مؤسسه دو مدرسه را در حاشیه‌ی شهر زاهدان زیر پوشش و حمایت خود دارد که بیش از پانصد دانش‌آموز بدون‌شناسنامه‌ی دختر و پسر در آن‌ها درس می‌خوانند: مدرسه‌ی روشنگران(پسرانه) و بهار اندیشه (دو شیفت دخترانه و پسرانه). این دو مدرسه به امید بهره‌مندی از طرح «خرید صندلی خالی مدارس غیردولتی» راه‌اندازی شده بودند. این طرح به دانش‌آموزان، بویژه مناطق محروم، این امکان را می‌داد که بدون پرداخت شهریه در مدارس غیرانتفاعی درس بخوانند. با منتفی شدن این طرح و قطع کمک‌های دولتی، بسیاری از مدرسه‌هایی که به امید این طرح ایجاد شده بودند، توان ادامه‌ی فعالیت خود را از دست دادند. مؤسسه‌ی پویا برای ادامه‌ی فعالیّت این مدرسه‌ها از آن‌ها حمایت مالی، فرهنگی، و آموزشی می‌کند. دیدن این همه شور و اشتیاق به آموختن، تراکم فرهنگی بالا، کنجکاوی معصومانه، و تلاش برای رد شدن از دیوار بی‌سوادی برای من پُرکِشش بود. ایران مادر همه‌ی ماست، حتّی این کودکان که در پسِ ابهام بی‌شناسنامه‌گی هویّتی به‌مویی‌بند دارند. من نمی‌دانم این کودکان چرا باید بدون شناسنامه باشند؛ و نمی‌دانم چه کسی می‌خواهد این کودکان بلوچ را از آغوش گرم ایران مهربان کنار بزند؛ ولی این را می‌دانم که انسانی که شناسنامه ندارد، یک بمب متحرک است! یک خشمِ خَشن است؛ یک هراسِ اخلاقی است؛ بویژه اگر از تحصیل هم محروم شود. کودک بلوچ بی‌شناسنامه هم ایرانی است؛ همان‌قدر که همه کودکان این مرز و بوم ایرانی هستند. ✅ برای هم‌یاری این دانش‌آموزان می‌توانید به این لینک مراجعه فرمایید: https://survey.porsline.ir/s/WYpqQz7 مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۹/۱۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹️ دروغ‌گویی برای مراقبت از حقیقت! ✅ تقریبا همه‌ی ادیان دروغ و دروغ‌گویی را بد و غیراخلاقی می‌دانند. انسان‌ها نیز بیش و کم از دروغ بیزارند.با این حال، دروغ هم‌زاد بشر است. از زمانی که "مار" به حوا دروغ گفت و او را فریفت؛ و قائن در پاسخ به خدا که از او پرسید هابیل کجاست، برخلاف واقع گفت: "نمی‌دانم"، دروغ به جهان انسان‌ها وارد شد و برای همیشه میهمان پرهزینه‌ی آن‌ها باقی ماند. توصیّه‌های ادیان و مکاتب هم هیچ وقت نتوانسته‌اند این میهمان آزاردهنده را از میدان به در کنند. دلیل‌ش روشن است، برخی از ادیان و مکاتب آن‌قدر راه "در رو" پیش پای آدم‌ها گذاشته‌اند که توصیه‌ی "دروغ مگویید"شان بی‌معنا شده است. باورمندان آن‌ها بدون نگرانی از متّهم شدن به بی‌اخلاقی و رذیلت، می‌توانند جهان را از دروغ‌های خود پر‌ کنند. همیشه یک موقعیّتِ حساس پیدا می‌شود که آن را بهانه ساخته و حقیقت را وارونه کنند. همیشه چیزی هست که بگویند برای مراقبت از آن بهتر است به دیگران دروغ گفت. جایی خواندم که چرچیل می‌گوید: "در جنگ، حقیقت آن‌قدر ارزش دارد که لازم است چندین دروغ آن را همراهی و از آن مراقبت کنند." مسیحیّت تا قرن شانزدهم بر اساس تعالیم آگوستین دروغ را مطلقا ممنوع می‌دانست. اما وقتی درگیری‌های درونی کلیسا بالا گرفت و مخالفان کلیسا در دادگاه‌های تفتیشِ عقاید محاکمه و مجازات می‌شدند، گروهی از الاهیدان‌های مسیحیِ بیشترپروتستان، از دستور آگوستین شانه‌خالی کرده و گفتند: "اظهار خلاف واقع، تنها در مواجهه با افرادی که مستحق مواجهه با واقعیّت هستند دروغ است." منظورشان این بود که بازجوهای کلیسا سزاوار مواجهه با واقعیّت نیستند و می‌توان آن‌ها را با دروغ‌های شاخ‌دار دست به سر کرد! قید "مستحق مواجهه شدن با واقعیّت"، عملا دست مسیحیان را باز می‌گذارد که هر کس را که دل‌شان بخواهد "غیر شایسته‌ی مواجه شدن با واقعیّت" معرفی کرده او را با دروغ‌های خود سردرگم کنند. این کار، اخلاق را عملاً در معرض فروپاشی قرار می‌دهد. از مرحوم حائری یزدی نقل است که گفته‌اند: "هر کس که غیبت من را بکند راضی‌ام؛ به‌جز طلبه‌ها؛ چون آن‌ها اوّل من را فاسق معرفی می‌کنند و سزاوار بدگویی، و بعد شروع می‌کنند به غیبت کردن." این کار یعنی بی‌دینی برای حفظ دین؛ بی‌اخلاقی برای حفظ اخلاق. یعنی در مزرعه‌ی بی‌اخلاقی دانه‌ی اخلاق کاشتن! مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۹/۲۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹سرنوشت یک حکومت! ✅ تاریخ پر فراز و فرود بنی‌اسرائیل پر است از رخ‌دادهای درس‌آموز. درخشان‌ترین دوره‌ی آن، پادشاهی داوود است که پس از سلیمان به خیره‌سری پسرش که جانشینِ او شده بود از بین رفت. در باب دوازدهم کتاب اول پادشاهان می‌خوانیم: 📌 رحُبعام به شکیم رفت، زیرا تمام قوم اسرائیل برای مراسم تاج‌پوشی او در آن‌جا جمع شده بودند. وقتی یَرُبعام، پسر نباط که از دست سلیمان به مصر فرار کرده بود از واقعه خبردار شد از آن‌جا برگشت. دوستانش او را تشویق کردند که در مراسم تاج‌پوشی رحبعام، پادشاه تازه‌‌ی اسرائیل، شرکت کند. یربعام پذیرفت و او هم با مردم اسرائیل در شکیم یک‌جا شد. آن‌گاه يَربعام و تمام قوم اسرائیل نزد رحُبعام آمده و به او گفتند: «پدرت بار سنگینی را بر دوش ما نهاد. پس حالا تو باید زحمت و کار شاقه و بار سنگین را از دوش ما برداری تا ما ترا خدمت بکنیم.» او جواب داد: «برای من سه روز مهلت بدهید و بعد از سه روز دوباره پیش من بیائید.» پس مردم همگی آن‌جا را ترک کردند. رحبعام با موسفیدانی که در زمان حیات پدرش مشاورین او بودند مشورت کرده و پرسید: نظر شما چیست؟ بگوئید که به مردم چه جواب بدهم؟» آن‌ها به او گفتند: «اگر می‌خواهی خدمت خوبی برای این مردم بکنی، طوری به آن‌ها جواب بده که خوش شوند و آن‌وقت آن‌ها نیز با صداقت و وفاداری خدمت تو را خواهند کرد.» اما پادشاه مشورت بزرگان قوم را قبول نکرده و رفت تا از جوانانی که با او یک‌جا بزرگ شده و حالا مشاورین او بودند مشورت بخواهد. بنابراین از آنها پرسید: «نظر شما چیست و به این قوم چطور جواب بدهم»؟ آن‌ها به من گفتند: باری را که پدرت بر دوش ما گذاشته است سبک بساز.» مشاوران جوان به او گفتند: «تو به آنها این‌طور جواب بده: انگشت کوچک من ضخیم تر از کمر پدرم است. شما می گوئید که پدرم بار سنگینی را بر دوش شما گذاشته است، ولی من آن‌را سنگین تر می‌کنم. پدرم شما را با قُمچین(تازیانه) ادب کرد من شما را با گژدم تنبیه می‌کنم.» بعد از سه روز يربعام و قوم اسرائیل پیش رحبعام آمدند. پادشاه به آن‌ها جوابی سخت داد و مشورت بزرگان قوم را نشنید. او به مردم مطابق نظر جوانان جواب داده گفت: «پدرم بار سنگین را بر دوش شما گذاشت، ولی من آن‌را سنگین‌تر می‌سازم. پدرم شما را با قمچین سرزنش کرد، من شما را با گژدم تنبيه میکنم.» به این ترتیب پادشاه خواهش مردم را قبول نکرد. وقتی مردم اسرائیل دیدند که پادشاه به خواهش آن‌ها توجهی نکرد، به او گفتند: «ما با پادشاهی داود رابطه‌ای نداریم. با پسر پَسّی(یعقوب) ما را کاری نیست. ای مردم اسرائیل، به خانه های تان برگردید، و تو ای داود، پادشاه خانواده‌ی خود باش!» پس مردم اسرائیل به خانه های خود برگشتند. و تنها قبيله‌ی يهودا به او وفادار ماند. بعد از چند روز رحبعام، پادشاه اِدورام را که رئیس کارگران اجباری بود فرستاد تا مردان را از قبایل دیگر جلب کند. اما مردم اسرائیل او را سنگسار کردند و کشتند. ولی رحبعام با عجله بر عرابه خود سوار شد و به اورشلیم فرار کرد." ✅ خیره‌سری رحبعام سلطنت داوود را به باد داد. پس از این ماجرا پادشاهی یکپارچه‌ی اسرائیل به حکومت شمالی و جنوبی تقسیم شد. اولی در سال ۷۲۲ قبل از میلاد به دست اقوام مهاجمِ همسایه افتاد و یهودیه‌ی جنوبی در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به دست نبودکد نصّر، پادشاه بابِل فتح شد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۹/۲ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 راه چاره‌ی الاهیدان مسیحی برای هم‌زیستی. ✅ در مسیحیت و یهودیّت، به مانند اسلام، هرگونه هم‌زیستی (cohabitation) زن و مرد متوقف است بر ازدواج. خارج از آن هیچ‌گونه رابطه‌ی زناشویی اخلاقی نبوده و پذیرفته‌شده نیست. در مسیحیّت ازدواج با خواندن خطبه‌ی عقد و ثبت آن در کلیسا محقق می‌شود. خطبه‌های سرشار است از دعا و اعلام تعهد و وفاداری. با این حال، در پنجاه سال اخیر، جهان مسیحیّت شاهد تغییرات گسترده‌ای در هنجارها و ارتباط میان زن و مرد بوده است. شمار زیادی از مسیحیان تمایل ندارند ازدواج خود را رسمی کنند و نهاد دین را به بازی نمی‌گیرند. این تغییرات و سبک‌های زندگی جدید چالش‌های زیادی را برای اخلاق و جهان‌بینی سنتی کلیسا پدید آورده است. الاهیدان‌های زیادی تلاش کرده‌اند این چالش را چاره کنند. از این میان، تکاپوی آدریان تاچر، در کتاب "هم‌زیستی و اخلاق مسیحی" تأمل برانگیز است. او می‌گوید تعریف سنتیِ کلیسا از ازدواج باید تغییر کند. از نگاه او آن‌چه در کلیسا با خواندن خطبه اتفاق می‌افتد پایان ازدواج است و نه آغاز آن. او ازدواج را همان فرآیند آشنایی و معاشرتِ بدون محدودیّت و پیش از قانونی شدن می‌داند. معتقد است آن‌چه در کلیسا رخ می‌دهد پایان این فرآیند است. تاچر می‌گوید بسیاری از کسانی که با هم زندگی می‌کنند ولی قصد برگزاری تشریفات ازدواج و رسمی کردن آن را ندارند، مسیحی هستند و رفتاری در چارچوب دین و اخلاق مسیحی انجام می‌دهند. او معتقد است دعوت اناجیل به ازدواج، دعوت به همین زندگی است و نه الزام به ثبت آن. تلاش او بر این است که معنایی از ازدواجِ مسیحی ارائه دهد که ازدواج‌های غیررسمی را نیز مشروع معرفی کند و زندگی‌های غیررسمی را در درون کلیسا نگه دارد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۱۰/۱۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 کمی مدارا ✅ چند سال پیش، برای شرکت در یک برنامه‌ی علمی- فرهنگی راهی یکی از شهرهای جنوبی بودم. بر اساسِ تقویم، فردا ماه رمضان بود ولی هنوز رسماً اعلام نکرده بودند. من معمولاً در مسیر سفر لباس شخصی می‌پوشم. در کوپه‌ی چهارنفره‌ی قطار، به‌جز من، یک روحانی و دو جوان دیگر نیز نشسته بودند. یک ساعتی از راه گذشته بود که آن دو جوان به بهانه‌ی پرسش‌های دینی سرِ بحث را با حاج‌آقا باز کردند. بی آن‌که چیزی بگویم تماشاگر گفتگوی آن‌ها بودم. نمی‌دانم چه شد که بحث به مفهوم تقوی از نگاه قرآن رسید. این‌جای بحث من هم جمله‌ای گفتم: "از نگاه قرآن مفهوم تقوی یک مرتبه‌ی ایمانی نیست، بلکه کیفیّتی اخلاقی است که زمینه‌ساز تحقق هدایت و ایمان است. به همین دلیل است که قرآن می‌گوید این کتاب تنها تقوی‌پیشگان را هدایت می‌کند. پس دعوت قرآن از مشرکان برای تقوی پیشه کردن، برای آن است که آماده‌ی پذیرش هدایت شوند. یعنی مشرک هم می‌تواند تقوی پیشه کند." حاج‌آقا اصرار عجیبی داشت که سخن من را رد کند. برای این که کار بیخ پیدا نکند چند دلیل آوردم و در نهایت به تفسیر المیزان استدلال کردم. حاج‌آقا قانع نشد و با ترش‌رویی پرسید: "طلبه هستید؟" گفتم: "بله." بلند شد و از کوپه‌ی قطار بیرون رفت. خدا را شکر کردم که گفتگو ادامه پیدا نکرد. چند دقیقه بعد با مأمور سالن برگشت و ساک‌ش را برداشت. گفت: "شانس بیاوری که امشب، شب اول ماه رمضان نباشد. من نمی‌توانم این‌جا را تحمّل کنم. از رئیس قطار خواستم جای‌م را تغییر دهد." بعد هم با آن دو جوان خداحافظی کرد و رفت. هر چه حرف‌های‌م را بالا و پائین کردم متوجّه نشدم کجای آن‌چه گفته‌ام غیرقابل تحمل است و با معنویّت ماه رمضان نمی‌سازد. صبح که به مقصد رسیدیم، معلوم شده بود که امروز ماه رمضان نیست. در ایستگاه به بهانه‌ی عذرخواهی بابت رنجش ناخواسته‌ای که پیش آمده بود، رفتم. اوقات‌ش هنوز تلخ بود. عذر خواستم و پرسیدم: "در برگشت هم افتخار هم‌سفری با شما را دارم؟" گفت: "من همین‌جا ساکن و شاغل‌م؛ قاضی هستم." دست‌ش را فشردم و گفتم: " قاضی‌ها باید کمی تحمل‌شان بیش‌تر باشد. زودرنج نباشید." گفتم و رفتم. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۱۰/۲۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 "راهبان آخرالزمان" ✅ فرقه‌هایی که با گرایش و رویکردهای آخرالزمانی ایجاد می‌شوند، بیش از آن که یک چالش اعتقادی برای دیگر گروه‌های مذهبی باشند، یک چالش اجتماعی هستند که نظم جامعه را تهدید می‌کنند. این فرقه‌ها را در بیش‌تر مناطق جهان می‌توان پیدا کرد. فرقه‌ی آئوم شینریکیو ( Aum shinrikyo) یا راهبان آخرالزمان که در سال ۱۹۸۶ در ژاپن تاسیس شد، یکی از آن‌هاست. این فرقه که توسط شخصی به نام چیزو ماتسوموتو بنا گذاشته شد، وقوع قریب‌الوع آخرالزمان را تبلیغ می‌کرد. آن‌ها معتقد بودند که دولت آمریکا، فراماسونرها، و صهیونیست‌ها دشمنان اصلی ژاپن هستند و تمام ساختارهای فرهنگی و آموزشی ژاپن را کنترل می‌کنند. به همین سبب وظیفه‌ی اصلی خود می‌دانستند برای تحقق رویای آخرالزمانی خود تا جایی که می‌توانند با نظم حاکم بر ژاپن مبارزه کرده و آن را تهدید کنند. راهبان آخرالزمان ژاپنی مسئولیّت خود می‌دانستتد که تا جایی که می‌توانند با سیاست‌های رسمی دولت ستیزه کنند و برای تحقق آرمان‌های هزاره‌گرایانه‌ی خود بکوشند. آنان در این راه آزمایشگاه بزرگی در دامنه‌ی کوه فوجی که برای ژاپنی‌ها تا اندازه‌ی زیادی مقدس است ساخته و به تولید گازهای کشنده‌ی شیمیایی پرداختند. آن‌ها از این گازها برای ترورهای بیولوژیک بهره می‌بردند. یکی از عملیات‌های خراب‌کارانه‌ی آن‌ها انتشار گاز سارین در متروی توکیو بود. راهبان آخرالزمان در بیستم ماه مارس سال ۱۹۹۵ گازی را در متروی ژاپن منتشر کردند که به مرگ دوازده نفر و مسموم شدن بیش از نهصد نفر انجامید. مانوئل کاستلز در کتاب جهان شبکه‌ای و عصر اطلاعات آنان را در شمار هویّت‌های مقاومت در برابر هویت مشروعیّت‌بخش می‌آورد. هویّت‌هایی که به بهانه‌ی مبارزه با نظم جاری خواهان تحقق یک هزاره‌ی طلایی هستند. مهراب صادق‌‌نیا ۱۴۰۱/۱۲/۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab