«روحانی» به روایت «بولتون»
🔸جان بولتون (مشاور سابق امنیت ملی ترامپ) از جدیترین و خشنترین مخالفان ج.ا.ا در میان نخبگان سیاسی و هیات حاکمه آمریکاست. او در کتاب خاطراتش درباره «حسن روحانی» چنین نوشته:
رهبر ایران بسیار سرسختتر از روحانی است و این خطای امثال مکرون و ترامپ است که به جای «رهبر معظم» با روحانی صحبت میکنند. روحانی واقعا خواهان گفتگو با آمریکاست. نخست وزیر سابق ژاپن برای ما تعریف کرد پس از خاتمه ملاقاتش با رهبر ایران (که در این ملاقات ایشان از دادن پاسخ به نامه ترامپ، خودداری کرد و او را شایسته مبادله پیام ندانست) روحانی در راهرو دنبال او دویده که بگوید برداشتن تحریمها میتواند راه گفتگو میان ایران و آمریکا را باز کند!
🔹دویدن روحانی دنبال نخست وزیر ژاپن برای باز کردن مسیر مذاکره با آمریکا، از نظر بولتون به این معنی بوده که او (روحانی) طرف مناسبی برای مذاکره با آمریکا نیست! البته باتوجه به هوش و استعداد مدعیان دیپلماسی بعید است که آنها متوجه کنایه «بولتون» شده باشند!
*خاطرات بولتون، انتشارات امیر کبیر، ص ۴٨۶ تا ۴٨٨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ #نشر_حداکثری
🔻 پاسخ دندان شکن به اظهارات سخیف "حسن آقامیری" در کلیپ «آغوش باران»
🔥استاد آیت الله وفسی
29.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوستان این کلیپ پاسخ خییلی از سوالهایی که در جامعه رواج دادن ویا اقوام ودوستان ازتون میپرسن رو پاسخ داده خواهشا با دقت ببینید وذخیره کنید ودر مواقع لازم برای دیگران ارسال کنیدبرای روشنگری 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
1_5118456382277812320.mp3
6.11M
عبد الزهراء، روضه خوان اهل بيت مي گويد: در عالم خواب امام حسن (عليه السلام) را ديدم، به من فرمودند: شيخ عبدالزهرا چراروضه ما را نمی خوانی؟ گفتم:مگر روضه شما پاره شدن جگر شما نبود! آقا مگر روضه شما تيرباران پيكر مطهر شما نبود؟
فرمودند: چرا اين ها همه كه آمدند مصائب من است، امّا روضه ای كه می گويم بخوان. آن وقت و ساعتی را می گويم در خانه ما را آتش زدند، من و برادرم حسين بوديم، ما ديديم دستان پدرمان، علی (ع) را بستند، ديديم مادرمان بين در و ديوار پرپر شد ، متحيّر مانده آيا مادرمان را از زمين برداريم يا دنبال پدرمان (ع) برویم..علی
اگر دلتان مست بوی بقیع شد دعا کنید مدیریت را....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
📽 حقایقی درباره #شهادت_امام_حسن_مجتبی (علیه السلام) که کمتر شنیده اید!
🔊 #استاد_ابوالقاسمی
👈شاید برخی از مطالب درباره نقش #معاویه در شهادت #امام_حسن_مجتبی علیه السلام شنیده باشید اما برخی از حقایقی که در کتاب تبصرة العوام کمتر شنیده شده است.
⁉️معاویة و امویان چه کینه ای از #پیامبر داشتند که با به شهادت رساندن فرزندان ایشان میخواستند این کینه ها را التیام بخشند؟
⁉️چرا #معاویه_بن_ابوسفیان نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله را مایه به رنج افتادن مردم میداند؟
⁉️کسانی که امروزه سنگ #معاویة را به سینه میزنند چطور به کسی که اینچنین سخنان را به زبان میراند ارادت دارند؟؟
💥ببینید و انتشار دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #پاسخ_شبهه
🎬حضرت #جبرئیل #مجرد هست چگونه #خاک_کربلا که ماده است را جابجا می کند و برای پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآله میآورد؟
🔊 #استاد_هاشمی
💥ببینید و انتشار دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
💠 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
(بانوای استاد فرهمند)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سلام بر مهدی فاطمه (س)
#جوانترین_استادخلبان تاریخ نیروی هوایی ایران که به سلطان پرواز معروف بود و ۴۰۰ دانشجوی خلبان داشت.
شهید اقبالی در ۱ آبان ماه ۱۳۵۹ مصادف با عید قربان در یک مأموریت برونمرزی به عنوان سرگروه با هدف بمباران یکی از سایتهای رادارشهر موصل اعزام شد و پس ازبمباران پادگان العقره در حوالی پایگاه هوایی کرکوک در راه بازگشت هدف قرار گرفت.
#شهید_سرلشکر_خلبان_اقبالی در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود به دلیل اینکه اکثر تلمبه خانهها و نیروگاههای برق عراق را در نخستین روزهای جنگ از کارانداخته بود و طرحهای عملیاتی وی باعث گردیده بود صادرات ۳۵۰ میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد مورد غضب شدید صدام قرار داشت.
بعد از اسارت وی بدستور صدام، دو ماشین جیپ از دو طرف با طنابهایی که به بدن این خلبان پر افتخار بسته بودند، بدنش را دو نیم کنند. به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد. این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری میکرد و طی ۲۲سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود.
تا این که در خرداد سال ۱۳۷۰، بر اساس گزارشهای موجود عملیاتی و اطلاعاتی، و نامه کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی مبنی برشهادت ایشان عیان شد و پس از ۲۲ سال دوری از وطن، در میان حزن و اندوه خانواده، یاران و همرزمانش به میهن بازگشت وبسیارباشکوه درمیدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در ۵مردادماه ۸۱ در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمانش آرام گرفت.
شادی روحش #صلوات
🌹صدرا🌹
#پوستر | #به_وقت_شهادت
◽️ اگر دشمن این حرم را از بین برد، دیگر هیچ حرمی باقی نمیماند.
🌷 #حاج_قاسم سلیمانی
🌹 صدرا 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ استاد #رائفی_پور
📝 «مظلومیت امام حسن مجتبی (علیه السلام)»
🌹صدرا 🌹
روزی که عزیز فاطمه می اید با خامنه ای به کربلا میاییم
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#خامنه_ای_عزیز
📨 چرا برکت از زندگی میرود؟
👤 استاد #فاطمی_نیا
🔹مشاجرهها و نزاعها، نور باطن را خاموش میکند. بسیاری از بیحالیها و عدم نشاطها به جهت مشاجرات است. کم منزلی داریم که درآن پرخاش و تندی نباشد! روزی چندتا پرخاش باشد، برکات را از منزل میبرد. حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزیی وشخصی مشاجره نکن، چون کدورت میآورد.
🔹مرحوم علامه #جعفری از صاحب دلی نقل کرد: در موضوعی که گمان میکردم حق با من است، داشتم با همسرم مشاجره میکردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند! بسیار کریه وزشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت: کثیف! ساکت شو! همین که متنبه شدم فورا «دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی» کردم.
با نـــشـــر مطالب، در اجر اخروی آن شریک باشید. اجرکم عندالله 🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«کُجایید اِی شَهیدانِ خُدایی»، قطعهای که نوحه شد
🔹یک سال بعد از پیروزی انقلاب، قطعه موسیقی «کُجایید اِی شَهیدانِ خُدایی» براساس غزلی از مولانا و با خوانندگی بیژن کامکار ساخته شد؛ پس از دوران دفاع مقدس و در یادوارههای شهدا و مجالس مختلف، مداحان بسیاری آن را بهصورت نوحه خواندند.
🌹صدرا 🌹
معرفت پشهها
برای دیدن یکی از دوست های جانبازم،
رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.
فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم.
اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست.
و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...
جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه!
ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.
می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!
همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!
نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.
وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد.
پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!
توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟
شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.
گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟
با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است...
می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.
نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود.
و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند.
چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است.
خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.
به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.
نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم.
می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.
خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد.
انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند!
کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند
وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست!
و بس می کردند،
و می رفتند،
ما چه می دانیم جانبازی چیست...
هفته دفاع مقدس بر یاران صدیق امام همیشه جاوید و تکرار ناشدنی که در هشت سال جنگ حتی یک ثانیه تردید به خود راه ندادند وذره ای گرد و غبار پشیمانی بر رخشان ننشست مبارک باد
ارادتمند؛ علی اکبر بهمنش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تحلیل استاد #مهدی_طائب از علت مشکلات اقتصادی کشور و راه برونرفت از وضعیت کنونی