🌸امام محمد باقرعلیه السلام:🌸
*اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالتَّقوی عَنِ العَبْدِ ما عَزُبَ عَنْهُ عَقْلُهُ وَ یَجَلّی بِالتَّقوی عَنْهُ عَماهُ وَِ جَهْلَهُ*
🔷 ره آورد تقوی :
*خداوند به وسیله تقوی بنده را حفظ می کند از آنچه که عقلش به آن نمی رسد و کور دلی و نادانی او را بر طرف می سازد .*
(کافی، جلد ۸، صفحه ۵۲)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین علیه السلام*
*السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ سلام الله علیه*
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*
🌹سلام صبح یکشنبه شمابخير🌹
🌹التماس دعای فرج🌹 🌹سالروز شهادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام(شکافنده علوم) تسلیت باد.
۲۷ تیر ۱۴۰۰
۲۷ تیر ۱۴۰۰
امشب بقیع، دوباره میهمان دارد
باز هم پارهای از تن رسول خداست که به دیدار جدش میرود. دوباره همان ماجراست. گوهرنشناسانی که آنچه دارند، قدر نمیدانند و گنج دانش را دفن میکنند بیآنکه بهرهای ببرند.
دوباره غم میبارد از این خاک. ظاهرش ویران است و باطنش باغ بهشت. این پیکر پاک اباجعفر است که غریبانه به خاک سپرده میشود.
اما اینگونه نمیماند؛ تمام میشود این غربت، آباد میشود این خاک. خودش فرمود: «هیچ نقطهای در زمین باقی نخواهد ماند مگر آنکه آباد خواهد شد با ظهور مهدی.»
📚 المحجةالبیضاء، ج۱، ص۳۴۱
احادیث امام زمان، ص۵۸
۲۷ تیر ۱۴۰۰
۲۷ تیر ۱۴۰۰
۲۷ تیر ۱۴۰۰
از کودکیاش به نیزه قرآن دیده با چشمِ خودش کُشتنِ مهمان دیده
بیهوده نبود موسمِ حج جان داد
هفتاد و دو بار عیدِ قربان دیده!😭😭
۲۷ تیر ۱۴۰۰
امام باقر علیه السلام از لحان سن و سال، تقریبا هم سن و سال و هم بازی حضرت رقیه بنت الحسین بودندو که این خودش خیلی جانسوزه و اگر کسی امروز ذکر حضرت رقیه هم وسط بیاره، گزاف نگفته و کاملا جا داره. بگذریم
۲۷ تیر ۱۴۰۰
تا جایی که یادمه این روایت جذاب را از مجلسی شنیدم که گفتند: یه روز امام باقر در مسیری عبور میکردند. ناگهان دیدن یه دختر بچه از خونش دوید بیرون و در حالی که اشک و گریه و جیغ میکشید از خونشون داشت فرار میکرد
۲۷ تیر ۱۴۰۰
امام باقر خیلی متاثر میشن و با حالت ناراحتی و بغض، وقتی میبینند دخترک داره گریه میکنه و داره فرار میکنه، آغوششون را باز میکنن!
اون دخترک هم که هیچ جا امن تر از بغل گرم و مهربون امام باقر نمیبینه، مستقیم به آغوش امام باقر میان و حضرت را محکم محکم در بغل میگیره و گریه میکنه
۲۷ تیر ۱۴۰۰
یهو میبینن یه مرد خشمناک از خونه اون دختر بیرون میاد و به طرف امام باقر میاد. امام را میشناسه و کلی احترام میکنه و شان امام را حفظ میکنه. گویا از شیعیان بوده.
حضرت ازش سوال میپرسه: این دختر کیه؟
اون مرد میگه: دختر خودمه یا بن رسول الله
حضرت میگن: چرا داشت گریه میکرد و فرار میکرد؟
اون مرد با خجالت گفت: وقتی خواب بودم اذیتم کرد و منم عصبانی شدم و دویدم دنبالش که بزنمش که یهو از خونه فرار کرد
حضرت ابتدا دخترک را به در منزل میبرن و آروم در گوش اون دختر میگن: آروم باش دخترم! این باباته! کاریت نداره! راستی اسمت چیه؟
دخترک یه چیزی گفت که حضرت دیگه تحمل نکردن و زدند زیر گریه!
دخترک با گریه گفت: اسمم فاطمه است!
۲۷ تیر ۱۴۰۰
دخترک به خونه رفت. حضرت حال عجیبی داشتند. اون مرد از حضرت پرسید: آقا قربون شما برم! چرا حالاتتون با هر روز متفاوته؟
حضرت جواب دادند: به خاطر چهار چیز:
1. چون دخترت داشت فرار میکرد... در حالی که میدونست باباش دنبالشه ... نه خولی😭😭😭😭
۲۷ تیر ۱۴۰۰
2. تا بغل باز کردم دوید و اومد بغلم چون میدونست کاریش ندارم و چشمم دنبال گوشوارش نیست
😭😭😭😭
۲۷ تیر ۱۴۰۰