eitaa logo
🌹صدرا🌹
524 دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
29هزار ویدیو
285 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. @sadrasadat74 پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹 در عملیات بیت‌المقدس، دو «احمد» داشتیم که فرمانده بودند و صدای آنها از شبکه‌‌های بی‌سیم مرتب شنیده می‌شد.«احمد متوسلیان» فرمانده لشگر محمد رسول‌الله و«احمد کاظمی» فرمانده لشکر نجف اشرف. در تماس‌های بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، فرمانده‌هان و رزمندگان از لهجه‌های آنها متوجه می شدند که این «احمد» کدام «احمد» است. اما جالب‌تر زمانی بود که دو «احمد» با هم کار داشتند. در مرحله‌ی دوم عملیات که بچه‌های لشگرمحمد رسول الله در دژ شمالی خرمشهر با لشگر۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند وکارشان به اسیر دادن واسیر گرفتن هم کشیده شده و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان این‌گونه تماس می‌گرفت: احمَد احمَد ،احمَد احمِد، احمَد احمِد. او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه‌ی تهرانی می‌گفت اما اسم خودش را با لهجه‌ی نجف آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظ‌‌‌تر بیان می‌کرد، به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی پایه‌ی خنده را برای فرماندهان زیادی که صدای او را از بی‌سیم می‌شنیدند فراهم می‌کرد. یادشان بخیر: احمَد احمَد، احمَد احمِد، احمَد احمِد "حاج احمد متوسلیان"
۱۵ فروردین ۱۴۰۰
روز ۱۹ شهریور سال ۸۶ وقتی رفتیم برای گرفتن عکس های عروسی تو مسیر گفت: عزیز فقط بخاطر شما قبول کردم من اصلا از این کارا خوشم نمیاد ؛ عکاس میگفت: اگه باغ نباشه عکس های آتلیه زیاد نمیشه کلی سر باغ رفتن ناراحت بود و قبول نمیکرد خانم عکاس تماس گرفت ،باغ یکی از اقوام ما که روز عروسی شما خونه نیستن رو هماهنگ کردم ؛ وقتی رسیدیم باغ گفت: لطفاً پیاده نشو؛ خودش اول رفت همه جا رو چک کرد که دیدی نداشته باشه حتی بین دو درب؛ بعد اومد در ماشین رو باز کرد و گفت: خیالم راحت شد بیا پایین این همه حساسیت آقا مصطفی خیلی دلگرمم میکرد به انتخابی که کردم ؛ شب ،بعد از جشن عروسی و خدا حافظی وقتی رسیدیم خونه برای بدرقه مهمان ها رفتم تا جلوی در وقتی برگشتم دیدم آقا مصطفی گریه میکنه! گفتم: گریه میکنی؟💔 گفت:هیچ وقت فکر نمیکردم تو دنیا بتونم کسی رو انقدر دوست داشته باشم ؛ این علاقه روز به روز بیشتر میشد؛طوری که شب قبل از شهادتش به یکی از دوستانش وصیت میکنن که بعد از شهادتش توی معراج شهداء منو خانمم دیدار خصوصی داشته باشیم ؛ وقتی پیکرشون اومد تهران روز دیدار معراج شهداء آخر دیدار مسئولین معراج گفتن همه برن فقط همسر شهید بمونه من نمیدونستم که این درخواست آقا مصطفی بوده ؛ دیدار خصوصی ؛ علاقه...♥️💍 امروز‌سالگرد‌ازدواج‌و‌تولدشهید‌‌ مصطفی‌صدرزاده‌هستش🌻 -روای: همسرشهید🌸 🎉 🌿
۲۱ شهریور ۱۴۰۳