eitaa logo
دبیرستان صدرا دوره اول
551 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
598 فایل
اخبار و اطلاعیه های مدرسه را از این کانال دنبال کنید صدرا متوسطه اول جهت ارتباط با ادمین @sadra960
مشاهده در ایتا
دانلود
او شهید شد، کاش ما شاهد شویم این اولین بار نیست! اگر کسی سیر را بشناسد، می‌داند همواره چنین خون‌هایی ریخته شده تا دل‌ها تکان بخورد. از آغاز بوده‌اند؛ از شهدای صدر اسلام و بعدها شهید اول و ثانی و...؛ تا (قدّس‌سرّه) که با خون شهدایش کلّ دنیا را تکان داد. منتها هر زمان در حدّ خودش کار می‌کند و تأثیر می‌گذارد. امروز هم خون ریخته است. ما جریان شهدای قبل را در تاریخ می‌خوانیم؛ اما امروز در سیر جریان این خون هستیم و جوشش آن را می‌بینیم که چطور در دنیا جاری می‌شود و همه را تکان می‌دهد. هنوز چیزی نگذشته، خیلی‌ها افکارشان، خیالاتشان و اصلاً عالمشان عوض شده؛ و این تازه شروع ماجراست. مانده تا ببینیم این خون با دنیا چه می‌کند و چه ثمراتی در جامعۀ جهانی به ارمغان می‌آورد. اما... ، سیر خود را کرده و به اوج معراجش رسیده است. باقی ماجرا، برای ماست که چگونه با او برویم و با جریان خونش جاری شویم. شور و احساس این واقعه، دل‌ها را به انقلاب انداخته است. اما نکند فقط سطح قضیه را ببینیم و در حدّ شعر و گریه و روضه توقف کنیم! بالأخره روزی، داغیِ این داغ کمتر می‌شود و سر و صداها می‌خوابد. آنچه خواهد ماند، سریان این خون در رگ‌های پیکرۀ انسانیت است. اگر آن را پیدا نکنیم، در جای خود راکد می‌مانیم و دوباره به زندگی روزمره‌مان برمی‌گردیم. حقیقت خون شهید، هدف و اوست که جاری شده؛ ما باید با این هدف و فرهنگ حرکت کنیم. باید ببینیم در چه عالمی هستیم. باید مراتب وجودمان تغییر کند. محال است کسی نداند گیر کارش کجاست. باید ببینیم کدام رتبۀ ، ما را نگه داشته و مانع از ادراک وجود در ما شده؛ سریعاً خونش را بریزیم که با این خون جاری شود و برود؛ وگرنه در سطح می‌مانیم. این شهید، ماهیت خود را در حضرت حق تعالی فانی کرد و فانی شد. پیکری را که استعداد داشت بالاترین حقایق انسانی و اسماء الهی را به ظهور برساند، کاملاً از استعداد درآورد و تمام آنچه را می‌توانست، نه تنها برای خود، که برای جهانیان به عینیت کشاند؛ تا آنکه یک‌پارچه روح و ربّانی شد و به کلی از ماده رهید تا در سطحی بسیار بالاتر، تأثیرات وجودش را برساند. پس این خون و این ، از نوعِ گذشتن از جزئیاتِ و دل‌بستگی‌ها نیست. از مراتب ماهیتمان باید رها شویم. چرا؟ چون با قدم رتبۀ خود نمی‌توانیم در این جریان برویم. نه که نتوانیم؛ اما خیلی جاها به غفلت می‌افتیم. پس باید رتبه‌ای را که در آن مانده‌ایم، بشکنیم تا خونش جاری شود و با خون شهید برود؛ که خون او ساری و جاری شده و هرگز غفلت و ایستایی نخواهد داشت. شکّی نیست که این خون‌ها برای ما حجّت‌اند؛ حجّت رهایی، حجّت آزادی؛ حجّتِ کندن از قیود و حدود که همان مراتب ماهیت‌اند. یکی از این مراتب، است یعنی درک ما از جزئیات و قوانین که مستلزم حیات مادی است. راحتی، سختی، رفاه، عدم امکانات، سلامتی، بیماری و...؛ این‌ها خاصیت دنیاست؛ همان قیودی که باید از آن‌ها بگذریم و رها شویم. یعنی در هر موقعیتی وجود را ببینیم و راحت باشیم؛ چه در جمال‌ها و آنچه برایمان خوش است، چه در جلال‌ها و آنچه ناخوش است. دیگر ببینیم چه می‌کنیم و چه سهمی برمی‌داریم. با کسی هم کار نداشته باشیم. خودمان فانی شویم و برویم؛ وگرنه باخته‌ایم و دیر نخواهد بود که افسوس خواهیم خورد! پس یک‌باره تصمیم بگیریم و حرکت کنیم؛ که با عظمت این جریان، دیگر جای حرکت تدریجی نیست. تا الآن به تدریج رفته‌ایم؛ اما هر تدریجی، حرکت دفعی را به دنبال دارد. درخت از وقتی دانه است، به تدریج رشد می‌کند تا به تنه و برگ و شکوفه برسد و میوه دهد؛ اما میوه، در لحظه می‌رسد و چیدنی می‌شود. امید که ما هم از قافله جا نمانیم و اگر توفیق شهادت نداریم، لااقل توفیق خون شهدا را داشته باشیم و به رفاقت آنان باریابیم که خوش رفقایی هستند؛ به قول خدایشان: "وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً" (سورۀ نساء، آیۀ 69). برگرفته از @Lotfiiazar
به مناسبت روز حذف حجاب رضاخانی😡 ✨ *کتاب * ✍ نویسنده: 📜 ناشر: 📑 تعداد صفحات: ۱۰۸ صفحه مصور 👌 *کتابی جامع و مستدل، برای تمام عقاید در زمینه عفاف و حجاب* 🔹از برهنگی..... 🙅‍♀ 🔸تا تاریخ پوشش و عفاف 🧕 🔹از عفاف و حجاب در ادیان..... 🕍 🕋 🔸تا پوشش و عفاف در علوم فیزیولوژی، و 🏢 🔹از نقشه های فرهنگی برای حیازدایی استراتژیک...... 🔯 🔸تا علیه قدرتی به نام حجاب 📡📲 ✅ همگی در کتاب *جواهرانه* 📕 *ازجامع ترین آثار پژوهشی و پیرامون پوشش و عفاف*
ایراد کار کجاست؟ برای کسانی که از کل فلسفه و دلیل و دستاورد موردانتظار انقلاب ۵٧، فقط آب و برق مجانی در ذهنشون هست؟ ساده است: نخواندن @hejrat_kon ایران قبل انقلاب کجا بود بعد انقلاب کجا رسید؟ ملت ایران قبل انقلاب که بود بعدش دارای چه شخصیتی شد؟
..😇 ستارخان در خاطراتش می گوید: من هیچوقت گریه نکردم چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد واگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد. اما در زمان مشروطه یک بار گریستم وآن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: «اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم» آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ... زنده و جاویدان باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند ... امروز ۲۸ مهر ماه زادروز ستارخان سردار ملی است... - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
❁ـ﷽ـ❁ من عاشق "شخصیت‌های دوم" داستان‌ها هستم. همان‌ها که یک گوشه‌ای از ماجرا قرار گرفته‌اند، اما اگر نباشند، داستان ناقص میشود، عوض میشود. همان‌ها که باید کنار "شخصیت اول" باشند تا درخشش ماجرا کامل شود. ⟡ ━━━━━━━ روضه‌خوان‌ها از حضرت مسلم بن عقیل می‌گویند، اما نگاه من -پس از اشک روضه و اندکی سبک کردن دل- به طوعه است. یعنی آن کسی که توجهم را جلب میکند و مرا به خود میخواند و خودم را از توی خودم بیرون میکشد و به چالش میکشد و میخواهد که خودم را جایش بگذارم و محک بزنم، طوعه است. یک شهر مرد، سفیر حسین علیه‌السلام را تنها گذاشته‌اند. یک شهر ادعا، پشت نایب امام را خالی کرده‌اند. مسلم که به دعوت هزاران نامه به این شهر آمده، حالا حتی یک مرد حامی هم اینجا ندارد. تنها و دل‌نگران در کنجی از سکوتِ حکومت نظامی شهر مینشیند. و حالا اینجا شخصیت دوم از گوشه تاریکی از داستان، بیرون می‌آید؛ متین، بی هیاهو، با یک سؤال ساده... و جوابی کوتاه که می‌تواند به اندام این زن هم لرزه ترس بیندازد و او را برگرداند به همان گوشه تاریک. اما زن قصد بیرون رفتن از صحنه ندارد، میخواهد که بماند و بدرخشد. چونان بزرگترین‌های تاریخ. بنابراین آگاهانه و قهرمانانه شخصیت اول را پذیرا میشود، پناه میدهد. کم نیست ها! جایی که مردان از ترس نام حسین و سفیر حسین علیهماالسلام، به کنج خانه‌ها و وَر دل زن‌هایشان پناه برده‌اند، این زن، جُور همه مردان شهر را می‌کشد. به نایب امام آب و پناه می‌دهد، در حالی‌که برای سر او جایزه تعیین شده و خون یاری‌گرانِ او مباح دانسته شده. شاید اینها به نظر "اتفاقی در یک لحظه" بیاید. اما نه. اگر یک عمر آزادمنشانه، متفکر، مسلط، حق‌گرا و شجاع زندگی نکنی، چطور می‌توانی در هجوم آن ارعاب و تهدید و جا زدنِ "همه"، "تو تنها" بایستی به ایفای نقش خود به پشتیبانی از حق؟ اصلا من می‌گویم اینهمه کوچه، اینهمه خانه، اینهمه در! چرا مسلم درست نشست پشت در خانه طوعه؟ فکر من این است: طوعه به گونه‌ای زندگی کرده بود که حالا این امتحان بزرگ را به خود خوانده. و خداوند که عاشق امتحان گرفتن از شاگرد زرنگ‌هاست، مسلم را کشانده بود درِ این خانه تا از نقش‌آفرینی این زن -جایی که همه مردها با نامردی و ذلت سکوت کرده‌اند- به ملائک آسمان خود مباهات کند: "انّی اعلمُ ما لا تَعلمون!" همین است که طوعه مرا با خودم درگیر می‌کند؛ مرا غرق در سؤال و ترس و نگرانی از خودم می‌کند. احتمالا من هیچ وقت جای مسلمِ داستان نخواهم بود، اما جای طوعه، چرا! جای طوعه بودن خیلی در زندگی ما محتمَل تر است؛ اگر کاری که کرد را به تصویری کلی ترجمه و تبدیل کنیم: "حمایت و‌ پشتیبانی از حق، ایستادن کنار امام و نماینده امام، هزینه دادن برای ولایت و مشارکت در یک ؛ در حالی که نه تنها مجازاتی در حد مرگ دارد و هیچ کس دیگری حاضر به آن کار نیست، بلکه برای ضد آن، پاداش مادی تعیین شده و برخی باافتخار به دنبال برعکس آن کار تو هستند." چقدر همه چیز در کربلای شما، باشکوه و تکان دهنده است ارباب! چه مدرسه‌ای راه انداخته‌اید برای همه تاریخ، همه بشر! ⟡ ━━━━━━━ آنجا که روضه‌خوان‌ها از شخصیت اول، مسلم می‌خوانند، من ذهنم درگیر شخصيت دوم، طوعه می‌شود: در های خطیر، من طوعه زندگی خود می‌شوم؟... ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon روبیکا @dr_mother8_hejrat