eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
9.6هزار ویدیو
93 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 "مداحی برای خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)" با صدای دل انگیز "شهید ابراهیم هادی" 🌸🍃 🌷یادش با ذکر ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های حاج قاسم سلیمانی در مورد کرامت های حضرت زهرا س التماس دعا ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝ اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── #──
🗓 إِنَّا‌للّه‌وإِنّا‌إِلَیهِ‌رَاجِعُون... بی‌مادر‌شدیم‌حوصله‌ی‌شرح‌قصه‌نیست((:💔 مراسم‌تشـییع‌پیکر‌مادرشهیده‌ام امشب،نیمه‌ها‌ۍ‌شب' مکان‌﴿مدینه؛کوچہ‌بنےهاشم﴾ ارادتمندان‌لطفا‌بنا‌بہ‌معذوریت‌هایی آستین‌به‌دهان‌گریه‌کنند...🖐🏼🥀 آخ مادرمم..... ▪︎|کپی با ذکر صلوات ازاد|▪︎ 🥀 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝ اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── #──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 مداحی شهید مدافع حرم . ⚘شهید حسین معز غلامی ⚘ 🍃🥀خجالت می کشم که من سرم رو تنمِ ، حسین . 🌿 رَحِمَ اللهُ مَن یَقرُ الفاتحه مَعَ الصَلَوات🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌿 شبتون شهدایی ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝ اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── #── ---❁•°🍂🕊️🍂•°❁---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت #چهاردهم دوس
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت خانه ی پدری ایوب بودیم که برای اولین بار از حال رفتنش را دیدم.... ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود. نگاهش می کردم، منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود... تکان نمی خورد.... ترسیدم. صورتم را جلوی دهانش گرفتم. گرمایی احساس نکردم. کیفم را تکان دادم، آیینه کوچکی بیرون افتاد. جلوی دهانش گرفتم، آیینه بخار نکرد. برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا همه زندگیم شده است، مرد من،.. تکیه گاهم.،.. از دستش داده ام. بعدها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض است. دیگر برای زنده نگه داشتن ایوب شروع شد. حس می کردم حتی هم مرا می کنند و می گویند: "عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، خیر است" یکبار مصرف غذا می خوردیم،... صدای خوردن قاشق و بشقاب به هم باعث می شد حمله عصبی سراغش بیاید. موج که می گرفتش، مردهای خانه و همسایه را خبر می کردم. آنها می آمدند و دست و پای ایوب را می گرفتند. می افتاد به بدنش. بلند می کرد و محکم می کوبیدش به زمین. را می کردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد. طوری سفت می شد که حتی مرد ها هم نمی توانستند را از هم باز کنند. لرزشش که تمام می شد، شل و بی حال روی زمین می افتاد. انگشت های خونینم را از بین دندانهایش بیرون می آوردم. نگاه می کردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها آرام می گرفت مردِ من آرام می گرفت. مامان و آقاجون می گفتند: "با این حال و روزی ک ایوب دارد، نباید خانه ی مستقل بگیرید، پیش خودمان بمانید." به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت مامان را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد. دیگر از سر زهرا و شهیده نیفتاد... ایوب خیلی می کرد. وقتی می فهمید از این اتاق می خواهند بروند آن اتاق، را می بست و می گفت: _ "بیایید رد شوید نگاهتان نمی کنم." حالا غیر از آقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر دوست داشتند. صدایش می کردند: "داداش ایوب" خواستم ساکتشان کنم که دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند. ایوب می خواند: _ "یک حاجی بود، یک گربه داشت." بچه ها دست می زدند و از خنده ریسه می رفتند. و ایوب باز می خواند.. کار مامان شده بود گوش تیز کردن،.. صدای بق بق را که می شنید، بلند می شد و بی سر و صدا از روی پنجره . که می رسیدند سر کوچه، قبل از اینکه توی بلندگو هایشان داد بکشند: "آهن پاره، لوازم برقی...." مامان خودش را به آنها می رساند می گفت: _مریض داریم و آنها را چند کوچه بالاتر می فرستاد. برای بچه های محله هم گذاشته بود. همیشه توی کوچه بود. وقتی مامان دستمالی را از پنجره آویزان می کرد، بچه ها حال ایوب است و می توانند سر و صدا کنند. را که برمی داشت، یعنی ایوب خوابیده یا حالش خوب نیست به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علی شهدای ❤️❤️ سلام به دوستان ✋ امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم... طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛ « زنگہ داشتن یاد ، کم تر از نیست ... » ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝ اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
زیارت نامهٔ شهدا 📖 🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـ‌ها را راهے کربلاے جبـ‌هہ‌ها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هـــداء" مےنشینیم...♥️ ‌ بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨ 🍃🕊 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝