eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
9.6هزار ویدیو
93 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
❣⚜❣⚜🍃❤️🍃❣ سال تحصیلی 73 با همکلاسی عرب زبانش دعوایش می شود و هر دوی آن ها را به اتاق مدیر می برند. همکلاسی با مدیر عربی صحبت می کند و مدیر هم عربی جوابش را می دهد. به مدیر می گوید: "شما نباید عربی صحبت می کردید چون من عربی بلد نیستم و متوجه حرف های شما نمی شوم " از همان کودکی به راحتی و با رعایت ادب حرف دلش را می گفت. خاطرات کودکی تا شهادت از زبان مادر بزرگوار شهید مصطفی صدرزاده 🌸🕊 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ با احترام؛ از امشب با روایتی زیبا از دُردانه‌ی کرمان در خدمت شما خوبان هستیم 🌹 داستان برگرفته از زندگی نامه همرزم و رفیق سردار شهید سلیمانی از دوران نوجوانی تا آخرین لحظه حیات دنیوی شهید می‌باشد. شهیدی که پیکر مبارکش بخاطر بی‌قراری های رفیقش در سوریه ماند و برنگشت. دوستان بنر رو پخش کن و دوستانتون رو دعوت کنید اجرتان با شهدا 🖐🏼 ❤️ پیشکشی به سردار جاویدالاثر شهید حاج حسین بادپا و سیدالشهدای مدافعان حرم ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
بسم اللہ رب نور 🌹
✋ ✨صدای آمدنت را به گوش ما برسان زمان غیبت خود را به انتها برسان... ✨نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز برای درد نهفته کمی دوا برسان... ✨اگرچه بهر ظهورت نکرده ام کاری بیا و بر لب ما فرصت دعا برسان... ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
◾️در هر چه دیده‌ام تو پدیدار بوده‌ اے🍃 اے کم نموده رخ، که چه بسیار بوده‌ اے...♥️🖇 🌷 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
28.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹روایت مادری که چهل سال چشم انتظار مسافرش بود تا پسرش از جزیره مجنون برگرده...! . 🌹 آقا سید صادق موسوی ، در مراسم از در محل نمازخانه‌ی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان 📆 آذر ۱۴۰۲_ . ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
🌱کوتاه ولی دلنشین.. هیچکس پشت آدم نیست فقط خدا هست که پشت شما می‌ایستد. ''شهید علی خلیلی'' ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
🌹 نیمه شب بود که سلمان از خواب بیدار شد؛ خیلی گریه می کرد. هر چه کردم نتوانستم آرامش کنم. حسین بلند شد رفت بیرون، بعد ده دقیقه برگشت. گفتم: «حسین آقـا! پس چـرا نمی رویم دکتـر؟» گفت: «ماشین نیست! ماشین خودم دست برادرمه؛ ماشین دیگری هم گیر نیاوردم.» گفتم: «با همین ماشین سپـاه که جلوی خانه پارک کردی برویم.» گفت: «نـــه!! من با بیـت المـال بچـه ام را دکتـر نمی بــرم.» گفتم: «خُب کـرایه اش را بگـو از حقـوق مان کم کنند.» 🔹 حسین زیر بار نرفت و دوباره رفت. مدتی در سوز و سرمای زمستان، کنار جـاده ایستاد تا بالاخره توانست یک ماشین گیـر بیاورد و بچـه را ببریم دکتـر. 🎙 راوی: زهـرا سحری؛ همسر شهید 📚 نیمه پنهـان مـاه (جلد ۳۲) به قلـم رقیه مهری/ نشـر روایت فتـح ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_917056964.mp3
1.39M
اذان شهید باکری.. به افق دلهای بیقرار دلتون شکست التماس دعا🤲🤲 حی علی الصلاه التماس دعا🌹 اللهم_عجل_لولیک_الفرج