eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*سلام وعرض ادب خدمت شما بزرگواران هم گروهی های محترم* *دوستان هرکس از اعضای گروه آمد پی وی و تقاضای کمک کرد* *چه برای عمل یا مریض بودن یا گرفتاری یا بدهکاری* *بدون هماهنگی با آقای مدادیان وجهی پرداخت نکنید* *هر کسی آمد شخصی تون حتما با آقای مدادیان در ارتباط بزارید* ⤵️⤵️ *یا از طریق واتساپ یا تماس بگیرید* 👇🏻👇🏻👇🏻 *09335848771* *شماره آقای مدادیان* ☝🏻 🌹🌹🌹 *اجرتان با امام زمان و شهدا ان شاءالله که سلامت و سرفراز باشید من الله توفیق*🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت ایوب صبح به صبح بچه ها را می کرد. آن قدر برایشان می خواند تا برای نماز صبح بیدار شوند. بعضی شب ها محمد حسین بیدار می ماند تا صبح با هم حرف می زدند. ایوب از خاطراتش می گفت، از این که بالاخره است... محمد حسین هیچ وقت نمی گذاشت ایوب جمله اش را تمام کند. داد می کشید: _"بابا اگر از این حرف ها بزنی خودم را می کشم ها" ایوب می خدید: _"همه ما رفتنی هستیم، یکی دیر یکی زود. من دیگر خیالم از تو راحت شده، قول می دهم برایت زن هم بگیرم، اگر تو قول بدهی مراقب مادر و خواهر و برادرت باشی. مرد شده بود. وقتی کوچک بود از موج گرفتگی ایوب می ترسید... فکر می کرد وقتی ایوب مگس را هواپیمای دشمن ببیند، شاید ما را هم عراقی ببیند و بلایی سرمان بیاورد. حالا توی چشم به هم زدنی ایوب را می انداخت روی کولش و از پله های بیمارستان بالا و پایین می برد و کمکم می کرد برای ایوب لگن بگذارم. آب و غذای ایوب نصف شده بود... گفتم: _ ایوب جان اینطوری ضعیف میشوی هاا اشک توی چشم هایش جمع شد. سرش را بالا برد: _"خدایا دیگر طاقت ندارم پسرم جورم را بکشد، زنم برایم لگن بگذارد." با اینکه بچه ها را از اتاق بیرون کرده بودم، ولی ملحفه را کشید روی سرش. شانه هایش که تکان خورد، فهمیدم گریه میکند. مرد من گریه می کرد، تکیه گاه من... وقتی بچه ها توی اتاق آمدند، خودشان را کنترل می کردند تا گریه نکنند. ولی ایوب که درد می کشید، دیگر کسی جلودار اشک بچه ها نبود. ایوب آه کشید و آرام گفت: _"خدا صدام را لعنت کند" بدن ایوب دیگر طاقت هیچ فشاری را نداشت. آن قدر لاغر شده بود که حتی می ترسیدم حمامش کنم. توی حمام با اینکه به من تکیه می کرد باز هم تمام بدنش می لرزید، من هم می لرزیدم. دستم را زیر آب می گرفتم تا از فشارش کم شود. اگر قطره ها با فشار به سرش می خوردند، برایش دردناک بود. آن قدر حساس بود که اعصابش با تحریک می شد. حتی گاهی از صدای خنده ی بچه ها به روایت همسرشهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت دیگر نه زور من به او می رسید نه محمدحسین تا نگذاریم از خانه بیرون برود. چاره اش این بود که چند سرباز با آمبولانس بفرستد. تلفنی جواب درست نمی دادند،رفتم بنیاد گفتند: _"اگر سرباز می خواهید، از کلانتری محل بگیرید." فریاد زدم: _"کلانتری؟" صدایم در راهرو پیچید. + "شوهر من است؟ کرده؟ به مردم بد نگاه کرده؟ است؟ برای این جنگیده، آن وقت من از سرباز ببرم؟ من که نمی خواهم دستگیرش کنند. میخواهم فقط از لباس سرباز ها و قبول کند سوار آمبولانس شود. چون زورم نمی رسد. چون اگر جلویش را نگیرم، دست خودش می‌دهد ، چون کسی به فکر او نیست" بغض گلویم را گرفته بود. چند روز بعد بنیاد خواسته من را قبول کرد... و ایوب را در بیمارستان بستری کرد. ایوب که مرخص شد، برایم خریده بود. وقتی به حالت عادی برگشته بود،... فهمیده بود که قبل از رفتنش چقدر توی کوچه داد و بیداد راه انداخته بود. لبخند زد و گفت _ "برایت تجربه شد. حواست باشد بعد از من خل نشوی و دوباره زن یکی مثل من بشوی. امثال من فقط دردسر هستیم. هیچ چیزی از ما به تو نمی رسد، نه پولی داریم، نه خانه ای، هیچی...." کمی فکر کرد و خندید: _"من می گویم زن یک حاجی بازاری پولدار شو." خیره شدم توی چشم هایش که داشت از اشک پر می شد. شوخی تلخی کرده بود. هیچ کس را نمی توانستم به اندازه ی ایوب دوست داشته باشم. فکرش را هم نمی کردم از این مرد جدا شوم. با اخم گفتم: _"برای چی این حرف ها را میزنی؟" خندید: _"خب چون هست شهلا، بیمه نامه ام توی کمد است. چند بار جایش را نشانت دادم.. دم دست بگذارش، لازمت می شود بعد من..." + بس کن دیگر ایوب _ مخارجتان سنگین است، کمک حالت می شود. + تو الان هجده سال است داری به من قول میدهی امروز میروم، فردا میروم، قبول کن دیگر ایوب، "تو نمی روی" نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم. سرش را تکان داد. _"حالا تو هی به شوخی بگیر، ببین من کی بهت گفتم." به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
🌷باور کن ، دوستت دارد ! همین که بر ایســتاده ای ، یعنی تو را به حضور طلبیده اند همین که هایت روان میشود ، یعنی نگاهت میکنند ... همین که دست میگذاری بر ، یعنـی دستت را گرفته اند ...❤️ همین که سبک میشوی از ناگفته های غمبارت ، یعنی وجودت را خوانده اند ... همین که قول مردانه میدهی ، یعنی تو را به همرزمی قبول کرده اند ... باور کن ، دوستت دارد ! که میان این شلوغی های دنیا هنوز گوشه‌ ی خلوتی برای دیدار نگاه معنویشان داری.... ❤️ 💔 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
🕊بسم اللّه الرّحــمن الرّحــیم🕊 ۱۶ دی ۱۴۰۰ 🌹🇮🇷🌹مراسم تشییع بیش از یکصد تن از شهیدان شیعه ی حضـرت زهــرا { سـلام اللّه علـیهـا } در تهران 🌹🇮🇷🌹زمان بسیار خوبی بود تا ستاد امربه معروف کشور و یا گروههای مردمی و مدرسین ستاد ، اقداماتی را برای ترویج امربه معروف در زمینه عفاف و حجاب انجام دهند چون : 🔵 بسیاری از شیعیان طرفدار انقلاب و بسیاری از حزب اللهی های تهرانی در این مراسم بودند 🔵 برخی از مسئولـین نظام ( رئیس هر سه قوه ) در این تشییع بودند 🌳🌦🌳 لذا بنده ی حقیر ، مطلبی ( که در تصویر بالا می بینید ) را روی کاغذ A3 چاپ و فشرده (لمینت) کردم و چند ساعت رو به جمعیت ایستادم در مسیرهائی که اغلب ملّت ببینند 🌳🌦🌳 با آقای چمران هم در مورد فسق و ولنگاری داخل برخی از بوستان ها صحبت کردم و گفتم در کل این شهر حتی یک بنر علیه بی غیرتی مردان یا بی حیائی نصب نشده ! توروخدا یک کم محکم تر باشید ! 🌳🌦🌳 روی نرده های نزدیک میدان انقلاب هم سه بنر نصب شده بود با تصاویری از بدحجابی شدید و تبرّجِ جاهلیتِ اوُلیٰ !!! ، با کمک یکی از دوستان ( با رنگپاش مشکی ) جلوی تبلیغ گناه در آن بنرها گرفته شد 🌳🌦🌳 در جائی از مراسم دیدم تعداد زیادی از ملت و خبرنگارها دور فردی جمع شده اند ؛ به سختی جمعیت و محافظان را کنار زدم تا رسیدم جلوی آیت الله سید ابراهیم رئیسی ، در آن شلوغی با همه قدرت فریاد زدم : « توروخدا ! حاج آقا این رو بخون ! » آقای رئیسی مکثی کرد و متن را دقیق خواند و گفت : « حتماً ، چشم ! »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام واحترام دوستان وعزیزانی که قصد شرکت در بیست و چهارمین مراسم بزرگداشت شهدای شیمیایی گردان فجر وشهدای گردان فتح در عملیات کربلای ۵ را دارند خواهشمندیم امار خود وهمراهان بعلاوه شماره خودرو را به شماره تلفن 09163720353سیداسدالله ژاله دهدشت و09163716953 یدالله پازند، جهت امادگی پذیرایی وپخت غذا با توجه به زمان محدود باقی مانده اعلام بفرمایند، ضمنا بنابر اعلام هواشناسی در صورت مساعد نبودن شرایط جوی و محل یادمان احتمال تغییر مکان مراسم به یادمان شلمچه وجود دارد، ان شاءالله روز چهارشنبه محل دقیق مراسم اعلام خواهد شد با سپاس ستاد یادواره شهدای شیمیایی گردان فجر بهبهان ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam @sadrzadeh1 @abalfazleeaam
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ﴿🌻 *آیت الکرسی*🌻﴾ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْض مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَوُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُومِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمُ اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُر وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآوُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ 🌸صدق الله العلی العظیم🌸 ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam @sadrzadeh1 @abalfazleeaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علی شهدای ❤️❤️ سلام به دوستان ✋ امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم... طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛ « زنگہ داشتن یاد ، کم تر از نیست ... » ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝ اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
زیارت نامهٔ شهدا 📖 🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـ‌ها را راهے کربلاے جبـ‌هہ‌ها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هـــداء" مےنشینیم...♥️ ‌ بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨ 🍃🕊 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
❣ ای منتظران گنج نهان می آید آرامش جان عاشقان می آید بر بام سحر طلایه داران ظهور گفتند که صاحب الزمان می آید ❤️الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج❤️ 🌺صبحتون مهدوی امـــــامـ زمـــانـــے شــــو ┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
این روزها زیــــــــادی ساکت شــــــــــده ام ، نمی دانــــــم چـــــــرا حرفــــــــهایم، به جـــــــــــــای گلو از چشمهایم بیرون می آیند… صبحتون شهدایی ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه110 به نیت ظهور منجی عالم بشریت مهدی فاطمه 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
و ‌از‌ کسانی‌ ‌که‌ گفتند: ‌ما نصرانی‌ هستیم‌، ‌از‌ ‌آنها‌ نیز پیمان‌ گرفتیم‌، ولی‌ آنان‌ بخش‌ مهمی‌ ‌از‌ آنچه‌ ‌را‌ تذکر داده‌ ‌شده‌ بودند، ‌به‌ فراموشی‌ سپردند، ‌پس‌ ‌ما ‌تا‌ روز قیامت‌ میانشان‌ دشمنی‌ و کینه‌ افکندیم‌، و زودا ‌که‌ خداوند ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ آنچه‌ می‌کردند آگاه‌ کند آری‌، ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ نور و کتاب‌ روشنگری‌ ‌برای‌ ‌شما‌ آمده‌ ‌است‌ 15 - ای‌ اهل‌ کتاب‌! همانا فرستاده‌ی‌ ‌ما ‌به‌ سوی‌ ‌شما‌ آمده‌ ‌است‌ ‌که‌ بسیاری‌ ‌از‌ حقایق‌ کتاب‌ آسمانی‌ ‌را‌ ‌که‌ نهان‌ می‌کردید برایتان‌ روشن‌ سازد و [البته‌] ‌از‌ بسیاری‌ می‌گذرد 16 - ‌خدا‌ ‌هر‌ کس‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ پی‌ جلب‌ رضای‌ اوست‌، ‌به‌ وسیله ‌آن‌ [کتاب‌] ‌به‌ راه‌های‌ امن‌ و سلامت‌ رهنمون‌ می‌شود، و ‌به‌ خواست‌ ‌خود‌، ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ تاریکی‌ها ‌به‌ نور می‌برد و ‌به‌ راهی‌ راست‌ هدایتشان‌ می‌کند 17 - ‌آنها‌ ‌که‌ گفتند: ‌خدا‌ همان‌ مسیح‌، پسر مریم‌ ‌است‌، مسلما کافر شدند بگو: ‌اگر‌ ‌خدا‌ اراده‌ کند ‌که‌ مسیح‌، پسر مریم‌ و مادرش‌ و ‌هر‌ کس‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ زمین‌ ‌است‌، جملگی‌ ‌به‌ هلاکت‌ رساند، چه‌ کسی‌ می‌تواند دفاع‌ کند! فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ و آنچه‌ میان‌ آنهاست‌ خاص‌ خداوند ‌است‌ و ‌او‌ ‌هر‌ چه‌ خواهد می‌آفریند و خداوند ‌بر‌ ‌هر‌ چیزی‌ تواناست‌ https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092