Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665 (1).mp3
8.41M
زیارت عاشورا🪧!
✿روزشمارچله:روز سی و ششم✿
به نیابت از حضرت زهرا(س) و حضرت رقیه(س)🦋"
التـماس دعـــا!🍃🌹
╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
مصطفی_باصفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#زیارت_نیابتی☝️
عکس های ارسالی از حرم آقا امیرالمومنین (علیه السلام) هم اکنون به نیابت از شهیدان زین الدین عزیز
دوستان از نجف الان فرستادند
#برادران_زین_الدین
https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2
نائب الزیاره شهید محمد نظری هستم تومسیر پیاده روی اربعین حسینی🕊🌷
#ارسالی_از_اعضای_کانال
18.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌹✨🌹✨✨🌹
🌹✨🌹✨🌹
✨🌹✨🌹
🌹✨🌹
✨🌹
🌹
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
#قسمت_نهم
😔❤️😔❤️❤️😔❤️❤️😔
#ماه_رمضان سال 77 #مصطفی هنوز به سن تکلیف نرسیده بود.
برای سحری بلند شدیم اما #مصطفی را بیدار نکردم؛
خودش موقع اذان بیدار شد، وقتی دید اذان می گویند بغض کرد و با ناراحتی گفت: « چرا منو بیدار نکردید؟»
دستی روی موهایش کشیدم و گفتم: «عزیزم شما هنوز به سن تکلیف نرسیدی.»
اخم هایش را درهم کشید و با دلخوری گفت: «از این به بعد هر کسی به سن تکلیف رسیده بره نون بخره، آشغال ها رو بذاره دم در،
من بچه ام و هنور به سن تکلیف نرسیدم .»
ناگفته نماند که آن روز، بدون سحری روزه گرفت، برای من هم درس شد که تمام #ماه_رمضان برای سحر بیدارش کنم.
#عزیزمادر، نازننیم...چقدر دلم برای بچگی و شیطنت ها و دنیای معصومانه ات تنگ شده،
❣😔 کاش می توانستم زمان را به عقب برگردانم....❣😔
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
کانال#فرزندی_مثل_مصطفی
https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز سه شنبه روز زیارتی
🌸امام زین العابدین علیه السلام
🌸امام محمدباقر علیه السلام
🌸امام جعفرصادق علیه السلام
#التماس دعا 🤲
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#آقا_مصطفی_با_صفا
@sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️اگه جواب نگیرم سلام نمیدم
🎙حجت الاسلام #عالی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#آقا_مصطفی_با_صفا
@sadrzadeh1
#خاطرات_شهدا
(تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده!)
تو حلب شبها با موتور، حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند.
ما هر وقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم.
یک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچههاش برسونیم چراغ موتورش روشن میرفت!
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناصها بزنند.
خندید.
من عصبانى شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم: مارو میزنند.
دوباره خندید و گفت: مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی که گفته شب روى خاکریز راه میرفت و تیرهاى رسام از بین پاهاش رد میشد نیروهاش میگفتن فرمانده بیا پایین تیر میخورى در جواب میگفت اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده
و شهید مصطفى میگفت:
حسن میخندید و میگفت: نگران نباش اون تیرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده.
و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاق هایى براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید...
🏷راوی: مدافع حرم #شهیدمصطفی_صدرزاده
مدافع حرم
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
شادی ارواح طیبه شهدا
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#آقا_مصطفی_با_صفا
@sadrzadeh1