فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانواده شهدا شرمنده ایم:) 😭💔
#شهید مصطفی صدر زاده
---❁•°❄️🕊️❄️•°❁---
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
---❁•°❄️🕊️❄️•°❁---
ازآیتاللهبھجت‹ره›پرسیدند :
برایزیادشدنمحبت،
نسبتبهامامزمان‹عج›چهکنیم؟!'(:
ایشونفرمودند :
گناهنکنیدونمازاولوقتبخوانید☝️🏻..
اللهمعجللولیڪالفرج🌱
---❁•°❄️🕊️❄️•°❁---
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
---❁•°❄️🕊️❄️•°❁---
---❁•°❄️🕊️❄️•°❁---
🥀خادم الشهدا🥀:
🥀خادم الشهدا🥀:
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی
#قسمت_نهم
می خوریم.»
نه خودش خورد و نه گذاشت من و حسن دست بزنیم. مادرش که رفت حرم، سریع بغچه نان و چیزهاي دیگر را برد
تو مغازه و کشید. به اندازه وزنش ، پولش را حساب کرد و داد به چنا تافقیر که می شناخت.آن وقت تازه اجازه داد
ازشان بخوریم.مادرش را هم نگذاشت یک سرسوزن از جریان خبردارشود، ملاحظه ناراحت نشدنش.
پیرزن چند روز پیش ما، ماند.وقتی حرف از رفتن زد، عبدالحسین به اش گفت: «نمی خواد بري ده، همین جا
پهلوي خودم بمون.»
«بابات رو چکار کنم؟»
«اونم می آریمش شهر.»
از ته دل دوست داشت مادرش بماند، بیشتر جوش زمینهاي تقسیمی را می زد. مادرش ولی راضی نشد. راه افتاد
طرف روستا. عبدالحسین هم رفت روستا که از پدرش خبر بگیرد. همان جا نوجوانهاي آبادي راجمع می کند و به
شان می گوید: « هرکدوم از شما که بخواد بیاد مشهد درس طلبگی بخونه، من خودم خرجش را می دم.»
سه تا از آنها پدر و مادرشان را راضی کرده بودند. با عبدالحسین آمدند شهر. اسمشان را تو حوزه علمیه نوشت. از آن
به بعد، مثل اینکه بچه هاي خودش باشند، خرجی شان را می داد. خودش هم شروع کرد به خواندن درسهاي حوزه،
روزها کار و شبها درس. همان وقتها هم حسابی افتاده بود توخط مبارزه.
من حامله شده بودم و پدر و مادرم هم آمده بودن شهر، براي زندگی. یک روز خانه پدرم بودم که درد زایمان
گرفتم. ماه مبارك رمضان بود ودم غروب . عبدالحسین سریع رفت ماشین گرفت. مادرم به اش گفت: « می خواي
چکار کنی؟»
گفت: «می خوام بچه ام خونه ي خودمون به دنیا بیاد؛ شما برین اونجا، منم می رم دنبال قابله.»
یکی از زنهاي روستا هم پیشمان بود. سه تایی سوار شدیم و راه افتادیم. خودش هم که یک موتورگازي داشت، رفت
دنبال قابله.
رسیدیم خانه.من همین طور درد می کشیدم وخدا خدا می کردم قابله زودتر بیاید. تو نگاه مادرم نگرانی موج می
زد. یک آن آرام نمی گرفت. وقتی صداي در راشنید، انگار می خواست بال در بیاورد. سریع رفت که در را باز
کند.کمی بعد با خوشحالی برگشت.
«خانم قابله اومدن.:
خانم سنگین و موقري بود.به قول خودمان دست سبکی داشت. بچه، راحت تر از آنکه فکرش را می کردم به دنیا
آمد، یک دختر قشنگ و چشم پر کن.
قیافه و قد و قواره اش براي خودم هم عجیب بود.چشم از صورتش نمی گرفتم. خانم قابله لبخندي زد و
پرسید:«اسم بچه رو چی می خواین بگذارین؟»
یک آن ماندم چه بگویم.خودش گفت: «اسمش رو بگذارین فاطمه، اسم خیلی خوبیه»
قابله، به آن خوش برخوردي و با ادبی ندیده بودم . مادرم از اتاق رفته بود بیرون. با سینی چاي و ظرف میوه
برگشت. گذاشت جلوي او و تعارف کرد .نخورد.
«بفرمایین، اگه نخورین که نمی شه.»
«خیلی ممنون، نمی خورم»
مادرم چیزهاي دیگر هم آورد. هرچه اصرار کردیم، لب به هیچی نزد. کمی بعد خداحافظی کرد و رفت.
شب از نیمه گذشته بود .عقربه هاي ساعت رسید نزدیک سه. همه مان نگران عبدالحسین بودیم، مادرم هی می
گفت:« آخه آدم این قدر بی خیال!»
من ولی حرص و جوش این را می زدم که: نکند برایش اتفاقی افتاده باشد.
بالاخره ساعت سه، صداي در کوچه بلند شد.زود گفتم: «حتماً خودشه.»
مادرم رفت تو حیاط. مهلت آمدن به اش نداد. شروع کرد به سرزنش. صداش را می شنیدم :«خاله جان! شما قابله
رو می فرستی و خودت می ري؟! آخه نمی گی خداي نکرده یه اتفاقی بیفته...»
ادامه دارد....
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
---❁•°❄️🕊️❄️•°❁---
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (۲۷) ارْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً (۲۸) فَادْخُلِى فِى عِبَادِى (۲۹) وَادْخُلِى جَنَّتِى (۳۰)
هان اى روح آرام یافته و متین
به سوى پروردگارت بازگرد که تو از او خشنود و او از تو خرسند است.
پس در جرگه بندگان من درآى.
و به بهشت من داخل شو!
آیه 27-30 سوره فجر 🌷🌷🌷
@abalfazleeaam
ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﻣﺮﺍ مستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ؛عاشقِ دربستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍلله
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩرِ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﺪ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ
ﮐﻪ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺳﺖ ﻣﺮﺍ دستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﭘﺪﺭﻡ ﯾﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺑﺎﺷﻢ
ﻧﻮﮐﺮﺵ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﭘﺎبستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﺑﻪ یلِ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ،ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﺴﻢ
ﻫﺴﺖ،هستیِ ﻣﻦ ﺍﺯ هستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺣﻮﺭ ﻭ ﻣﻠﮏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﻨﺖ نبُوَد
ﺟﻨﺖ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻨﺸﺴﺘﻪ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﺑﺎﺭﻫﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ
نوکرم،نوکرِ دربستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
بأبی أنت واُمی و نفسی یا اباعبدالله
@abalfazleeaam
1400/12/20
#ابوالفضل_العباس #قمر_بنی_هاشم #خادمین_شهدا #خادم_العباس
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #شهید_رحمان_مدادیان #سیدالشهدا #کربلا #اللهمعجللولیكالفرج #جمکران #امام_زمان_عج #قم #هیئت #هیئتی #روضه #سینه_زنی #محرم #اربعین #حضرت_ام_البنین #حاج_مهدی_رسولی #حاج_آقا_عالی #سخنرانی #مشهد #امام_حسین #امام_رضایی_ها #ابوالفضلی_ام #خصائص_الحسینیه #یا_زهرا_سلام_الله_علیها #ابوالفضلی_ام #الحق_که_به_تو_نام_قمر_می_آید_ای_ماه_ترین_عموی_دنیا_عباس
https://www.instagram.com/p/Ca-N9W5oQGi/?utm_medium=share_sheet
السلام علی شهدای #کربلا ❤️❤️
سلام به دوستان ✋
امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم...
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« زنده نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست ... »
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──