✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #سی_ام
مامان با اینکه وسواس داشت، اما به ایوب #فشار نمی آورد.
یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال #قرص_هایش، گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان.
ظرف های چینی را شکسته بود.
دستش بریده بود و کمد خونی شده بود.
مامان #بی_سروصدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد.
حالا ایوب خودش را به آب و آتش می زد تا محبتشان را #جبران کند.
تا می فهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از #راه_دور هم آن را تهیه می کرد.
بیست سال از عمر #یخچال مامان می گذشت و زهوارش در رفته بود.
#بدون_آنکه به مامان #بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت فرستاد خانه
ایوب فهمیده بود آقاجون هر چه می گردد کفشی که به پایش بخورد پیدا نمی کند،
تمام #تبریز را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای آقاجون خرید.
ایوب به همه #محبت می کرد.
ولی گاهی فکر می کردم بین محبتی که به #هدی می کند، با #پسرها فرق دارد.
بس که قربان صدقه ی هدی می رفت.
هدی که می نشست روی پایش ایوب آنقدر میبوسیدش که کلافه می شد، بعدخودش را لوس می کرد و می پرسید:
-بابا ایوب، چند تا بچه داری؟
جوابش را خودش می دانست، دوست داشت از زبان ایوب بشنود:
_من یک بچه دارم و دو تا پسر.
هدی از مدرسه آمده بود.
سلام کرد و بی حوصله کیفش را انداخت روی زمین
ایوب دست هایش را از هم باز کرد:
_"سلام #دختر بانمکم، بدو بیا یه بوس بده"
هدی سرش را انداخت بالا
_"نه،دست و صورتم را بشویم ،بعد"
_نخیر، من این طوری دوست دارم، بدو بیا
و هدی را گرفت توی بغلش.. مقنعه را از سرش برداشت.
چند تار موی افتاد روی صورت هدی
ایوب روی موهای گیس شده اش دست کشید و مرتبشان کرد.
هدی لب هایش را غنچه کرد و سرش را فشرد به سینه ی ایوب
_"خانم معلممان باز هم گفت باید موهایم را کوتاه کنم."
موهای هدی تازه به کمرش رسیده بود.
ایوب خیلی دوستشان داشت، به سفارش او موهای هدی را میبافتم که اذیت نشوند.
با اخم گفت:
_"من نمیگذارم، آخر موهای به این مرتبی چه فرقی با موهای کوتاه دارد؟ اصلا یک نامه می نویسم به مدرسه، می گویم چون موهای دخترم مرتب است، اجازه نمی دهم کوتاه کند.
فردایش هدی با یک دسته برگه آمد خانه
گفت:
_معلمش از #دست_خط ایوب خوشش آمده و خواسته که او اسم بچه های کلاس را برایش توی لیست بنویسد
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
⭕️ پویش همگانی توسل به حضرت قمربنیهاشم(ع) بقصد تعجیل فرج ⭕️
📿 ختم روزانه ۱۳۳ مرتبه ذکر:
یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ
🔸شروع: روز عاشورا
🔸پایان: روز اربعین
🔹شرایط:
🔹در این پویش، قراره هر روز ۱۳۳ مرتبه ذکر یاد شده رو به نیت تعجیل در فرج مولای #غریبمان بگیم.
🔹فرقی نداره چه ساعتی، هر ساعتی از شبانهروز میشه خوند.
🔹 ۱۳۳ مرتبه، باید یکجا گفته بشه.
🔹بعد از فرج آقا، حاجات شخصی خودمون رو هم میتونیم درنظر بگیریم.
🔹نیاز به ثبتنام و اعلام نیست!
🔹اگه یه روزی نشد ذکر رو بگید، میشه قضاش رو توی روزهای بعد خوند.
⭕️ با این کار تا اربعین، عزاداریتون هم #مهدوی خواهد بود و هم #مهدیپسند.
⭕️ این ذکر مورد توجه و سفارش بزرگان و علمای شیعه بوده و جزء ذکرهای #معجزهسازه. پس چه خوبه برای حاجت اصلی، که #فرج حضرت هست، خرجش کنیم.
⭕️ اگر از عاشورا گذشته و تازه متوجه پویش شدید، خودتون رو #محروم نکنید و نهایتا مدت از دست رفته رو بعد از اربعین #جبران کنید.
مهم اینه #نیت کنید که یه کاری برای #فرج حجت خدا کرده باشید.
⭕️ اگر صلاح دیدید برای #بقیه منتظران هم بفرستید و اونها رو هم #متوجه حضرت کنید:
أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ
╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
مصطفی_باصفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾