هدایت شده از مثل مصطفی
#عنایات
سلام
یکی از دوستان تعریف میکرد
یک شب خوابید.
شهید صدرزاده رو دید که داره با بچه های قد و نیم قد توی یک حیاط کوچیک که کنارش چند تا درخته داره فوتبال بازی میکنه .
بعد تعریف میکنه که نمیدونه چی شد که یک دفعه این دوست ما هم بین این بچه ها اومد و فوتبال بازی کرد.
چند لحظه گذشت و دید که آقا مصطفی نیست.
تعریف میکنه دوستمون که این خونه دو تا حیاط داشت
یک حیاط کوچیک که همون حیاطی بود که آقا مصطفی توش فوتبال بازی میکرد.
و یک حیاط دیگه هم بود که اون بزرگ تر بود و حالت پیلوت مانند داشت.
میگه رفتم دنبال آقا مصطفی ببینم کجاست
وارد حیاط شده و دنبال شهید میگشته که یادش میوفته آقا مصطفی شهید شده.
همینجور میشینه و حسرت میخوره
با خودش میگه آقا مصطفی که مرده و ...
یک دفعه آقا مصطفی با همون پیراهن سفید همیشگی اش از بالکن طبقه چهارم یک سوت میزنه و حواس این دوستمون به سمتش میبره
میگه: کی گفته ما مردیم؟ ما زنده ایم
و بعدش بیدار میشه.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
وقتی برای آخرین بار با آقا مصطفی و بچه ها زیارت امام رضا علیه السلام اومدیم،
و روز آخر قبل از حرکت به سمت تهران برای وداع حرم رفتیم حال آقا مصطفی وصف نشدی بود.
اصرار کرد که شما تنها برو زیارت ،
من بچه ها رو میبرم ،
بعد بیا بچه ها رو نگه دار من برم .
وقتی رفت طول کشید تا برگرده
انقدر محو بود که از کنارمون رد شد ما رو ندید ،دویدم دنبالش صداش زدم تا متوجه ما شد.....
از بعد از شهادت هر بار دلم می شکنه
هر بار تحمل غم از حد توانم خارج میشه
امام رضا جانم طوری دعوتم میکنه،
بعد توی اون زیارت انقدر محکم بغلم میکنه که مرحم میشه روی زخم های کاری دلم.
وقتی این عنایات رو میبینم به خودم میگم اون زیارت آخر حتما آقا مصطفی ما رو سپردن به امام رضا جان
آقا هم که امانت دار......
قربون لطف و کرمت امام الرئوف😭
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa