✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #هفدهم
یک بار ایوب داد و بیداد راه انداخته بود،
زهرا و شهیده ایستاده بودند و با نگرانی نگاهش می کردند.
ایوب داد زد:
_ "هرچه میگویم نمی فهمند، بابا جان،
#هواپیماهای دشمن آمده."
به مگسی که دور اتاق می چرخید اشاره کرد.
_آخر من به تو چه بگویم؟؟ #بسیجی لا مذهب چرا کلاه سرت نیست؟ اگر تیر بخوری و طوریت بشود، حقت است.
دستشان را گرفتم و بردم بیرون.
توی کمدمان خرت و پرت زیاد داشتیم، کلاه هم پیدا می شد.
دادم که سرشان بگذارند.
#هرسه #باکلاه روبرویش نشستیم تا آرام شد.
توی همین چند ماه تمام #مجروحیت های ایوب خودش را نشان داده بود....
حالا می شد #واقعیت پشت این #ظاهر نسبتا سالم را فهمید.
جایی از بدنش نبود که سالم باشد.
حتی #فک_هایش قفل می کرد؛ همان وقتی که موج گرفتش، وقتی که بیمارستان بوده با نی به او آب و غذا می دادند.
بعد از مدتی از خدمه بیمارستان خواسته بودند که با زور فک ها را باز کنند، فک از جایش در می رود.
حالا بی دلیل و ناگهان فکش قفل می شد.
حتی، وسط مهمانی، وقتی قاشق توی دهانش بود،...
دو طرف صورتش را می گرفتم.
دستم را می گذاشتم روی برآمدگی روی استخوان فک و ماساژ می دادم.
فک ها آرام آرام از هم باز می شدند و توی دهانش معلوم می شد.
بعضی مهمان ها #نچ_نچ می کردند و بعضی #نیشخند می زدند و سرشان را تکان می دادند.
می توانستم صدای "آخی" گفتن بعضی ها را به راحتی بشنوم.
باید #جراحی می شد.
دندان های عقب ایوب را کشیدند؛ همه #سالم بودند. سر یکی از استخوان های فک را هم تراشیدند.
دکتر قبل از عمل گفته بود که این جراحی حتما عوارض هم دارد.
و همینطور بود.
بعد از عمل ابروی راستش حالت افتادگی پیدا کرد.
#صورت ایوب چند بار جراحی شد تا به حالت عادی برگردد، ولی نشد.
#عضله_بالای_ابرویش را برداشتند و ابرو را ثابت کردند...
وقتی می خندید یا اخم می کرد..، ابرویش تکان نمی خورد و پوستش چروک نمی شد
به روایت همسرشهیدبلندی شهلا غیاثوند
👈رفیق شهید داری؟؟؟
1⃣ گام اول) انتخاب یک شهید به عنوان رفیق :
خیلی مهمه فقط یک شهید انتخاب کنید.
نگید که من به یک #گردان شهید رو میزنم فقط یکیشون جوابمو بده! ❌
شهداء در #آخر_الزمان انقدر #غریب و مظلومند
که منتظر یک #نیّت #پاک و با #صفا هستند
تا خودشون رو نشون بدند.
✅ برید #گلستان شهدای شهرتان
که هم #زیارت کرده باشید
و هم رفیقتان را پیدا کرده باشید.
اولین #ملاک انتخاب شهید #قیافه و #صورت شهیده.
ببینید با #لبخند کدوم شهید ته دلتان خالی میشود؟
#ذوق میکنید یا به وجد می آیید؟!
آفرین این شهید همان رفیق شماست.👏👏👏
2⃣ گام دوم) عهد بستن با شهید:
👀یک جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضا کنید که:
❗با رفیق شهیدم #عهد میبندم که پای #رفاقت او تا لحظه شهادت خودم خواهم ماند و از تذکرات دوستانه او به هیچ وجه رو بر نمی گردانم.❗
3⃣ گام سوم) #شناخت شهید
تا میتوانید از رفیق شهیدتان اطلاعات جمع آوری کنید( #عکس #متن #صوت #کلیپ #دستنوشته #وصیتنامه #خاطرات_همرزمان #خاطرات همسر شهید، #پوستر و هر چیز دیگه ای که به فکرتان میرسد)🏞
4⃣گام چهارم) #هدیه_ثواب اعمال خود به #روح شهید
✳ از همین الآن هر کار خیر و ثوابی که انجام میدهید هدیه به روح رفیقتان کنید مثل :《#نماز های #واجب و #مستحبی #ادعیه #زیارات #صدقه حتی درس خوندن برای رضایت خدا، #روزه #خمس #زکات و ....》🕋
5⃣گام پنجم) درگیر کردن خود با شهید
سریعا همین الآن
#عکس #پس_زمینه #گوشی موبایلتان را عوض کنید و عکس #رفیق_شهیدتان را بگذارید.
از امروز همه پیامک ها و تماس هاتون توسط رفیقتان بررسی میشود!
محل کارِتون، کیف جیبی، داشبورد ماشین و یا هرجایی که میتوانید یک عکس یا نشانه از رفیقتان بذارید! صبح ها هم اولین نفر بعد از امام زمان(عج) به رفیقتان صبح به خیر بگویید
و شب هم آخرین شب بخیر...
6⃣گام ششم) #عدم_گناه در حضور رفیق
آیا در حضور دوستی معنوی و روحانی به این باصفایی میشه گناه کرد؟؟؟
نگاه هامون، رابطهمون با همکلاسی های نامحرم و اساتید نا محرم، چت کردن با نامحرم، #غیبت #دروغ کاهل نمازی، #کم فروشی کم کاری در شغل، #بداخلاقی در منزل و ....
جواب این سوال با خود شما...!⛔❌⛔❌
7⃣گام هفتم) اولین پاسخ رفیق
با افتخار منتظر برخی نشانه ها باشید: دعوت به #قبور_شهدا و #راهیان_نور #جنوب و #غرب کشور و خیلی چیزای دیگه که شاید حتی فکرشم نکنید....🌷🌹🌸
8⃣گام هشتم و مهمترین گام) حفظ و تقویت رابطه تا شهادت
گام های سختی را گذروندید. درسته؟؟؟
مطمئنا با شیرینیی که چشیدید از این مسیر خارج نخواهید شد ان شاءالله🤲
به امید محشور شدن با رفیق شهید و شهدا
✌️✌️❤️❤️❤️✌️✌️