eitaa logo
🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
183 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
76 فایل
بصیرت دینی ، اخلاقی ، تربیتی مشاوره دینی خبرآمد خبری در راه است ... تحول در زندگی و آماده سازی زمینه ظهور ... پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان گذارید . ارتباط با مدیر: @S17140 لینک جوین: https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ اگر همه چیز خریدنی بود🍃🌹 برای "مادرم" کمی جوانی می خریدم.. برای "پدرم عمر دوباره" و برای خودم "خنده های کودکی"....🍃🌹 ┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓ 🌿@saeed814 ┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
📜 نامه به امام حسن مجتبی(علیه السلام) 🍃🌸 ای پسرم... آنچه را كه برای خود دوست داری برای ديگران نيز دوست بدار و آنچه را كه برای خود نمی پسندی، برای ديگران مپسند. ، نامه ۳۱ ┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓ 🌿@saeed814 ┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
پدر عالیترین تجلی خدا بر زمین در بین آن دیوار و در زهرا صدا میزد پدر https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d 🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
خیلی حرفه آدم اینجور محکم بگه من شهادت میدهم پدرم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد. ✍ @saeed814
جوانی می گوید: با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت. از هم جداشدیم. شب به تخت خوابم رفتم به خدا قسم اندوه قلب و عقلم را فرا گرفته بود... مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم. چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم... روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را جلو در دانشگاه در آوردم و پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم. در آن نوشتم: شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است. آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟ به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست... پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی ‼️ ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام داده‌ام. وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم. اشک از چشمانم سرازیر شد... یک روز پدرتان از این دنیا می رود ... قبل از این که او را از دست دهید به او نزدیک شوید... اگر هم از دنیا رفته است یادش را گرامی دارید و بر او رحمت و درود بفرستید.❤️❤️
برشی از کتاب: خانواده به توان دختر ┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓ 🌿@saeed814 ┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
این مرد،‌ پدر بودن را بلد بود ▪️معروف بود به امام شنبه تا جمعه. آرام و قرار نداشت. یک ساعت دیدار عمومی داشت و به کارهای مردم رسیدگی می‌کرد، ساعت بعد در استادیوم بود، کنار جوانان. شب که می‌شد از خوابگاه دانشگاه سردرمی‌آورد. ▪️مریم‌السادات آل‌هاشم، دختر امام‌جمعهٔ شهید تبریز، تعریف می‌کند: «با وجود فاصله و مسئولیت سنگین پدر، شبی نبود که تماس تلفنی نداشته باشند و صحبت نکنند. جلسات اولیا مربیان مدرسه که تشکیل می‌شد، بیشتر پدرها عذر می‌خواستند ولی پدر هر کاری داشت زمین می‌گذاشت و خودش را به جلسه مدرسه می‌رساند. ▪️پدرم به‌خاطر شغلش خیلی مأموریت بود ولی هیچ‌وقت نشد که به خانه بیاید و بگوید خسته‌ام.» ▪️محمدمهدی، پسر شهید آل‌هاشم هم می‌گوید: وقتی پدرم ارتشی بود، ما در محلهٔ مسکونی نیروهای مسلح زندگی می‌کردیم. پدرم مخصوصاً اسم من را در مدرسه‌ای بیرون شهرک ثبت‌نام کرد و گفت که دوست ندارم به‌خاطر اسم‌ورسم من، کسی ملاحظه تو را بکند. ▪️تابه‌حال شنیده‌اید که وقتی یک نفر از دنیا می‌رود، یک فامیل یتیم می‌شود نه یک خانواده. حالا حکایت آل‌هاشم است که با رفتنش یک شهری به عظمت تبریز یتیم شد. ┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓ 🌿@saeed814 ┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛