هدایت شده از دکتر رضا منتظر
ولی آقای مرندی مسئول تحدید نسل و ایجاد بحران پیری جمعیت، دست بردار نیست و اکنون طی نامه مجدد به دکتر پزشکیان خواستار حذف ابلاغیه آقای رئیسی و بازگرداندن مجوز مراکز طب سنتی به وزارت بهداشت شده است.
پیش بینی می شود با نظر مثبت دکتر پزشکیان، آقای مرندی به مقصود خود برسد.
آموزشگاه طب اسلامی
هاشمیه متقیان دارنده اولین مدال طلای تاریخ ورزش بانوان ایران در رشته دو و میدانی: "من بر اثر واکسن
503.9K
واقعیتی در مورد فلج اطفال
قسمت ۱
آموزشگاه طب اسلامی
هاشمیه متقیان دارنده اولین مدال طلای تاریخ ورزش بانوان ایران در رشته دو و میدانی: "من بر اثر واکسن
2M
واقعیتی در مورد فلج اطفال
قسمت ۲
آموزشگاه طب اسلامی
واقعیتی در مورد فلج اطفال قسمت ۲
معرفی دو کتاب در مورد واقعیت واکسن ها
✅واکسن قاتل خاموش (نویسنده خانم آیدا هونوروف)
✅واکسیناسیون جمعی ، مسموم کردن ملت ها(نویسنده آندریاس موریتز)
به مناسبت شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
رگزنی (فصد) امام حسن عسکری(ع) که موجب ایمان آوردن طبیب مسیحی شد!
قطب راوندی روایت کرده از فُطْرُس و آن مرد استاد طب بود و عمرش زیاده از صد سال بود.
گفت: من شاگرد بختیشوع، طبیب متوکّل بودم و او مرا اختیار کرده بود از میان شاگردان خود. پس حضرت امام حسن عسکری(علیهالسلام) از او خواست حاذقترینِ شاگردان خود را به سویش بفرستد تا فصد کند او را.
پس بختیشوع مرا اختیار کرد و گفت که نزد امام حسن(علیهالسلام) برو و بدان که او امروز عالم ترین مردم در زیر آسمان میباشد، پس بپرهیز از اینکه متعرّضش شوی او را در چیزی که تو را به آن امر میکند.
پس من رفتم به خدمت آن حضرت، و ایشان گفت که در حجرهای باشم تا بطلبد مرا، در آن وقت که من خدمت آن حضرت رسیدم ساعتش نیک بود برای فصد کردن، ولی بعد از آن حضرت مرا در ساعتی طلبید که فصد در آن نیکو نبود، پس ایشان حاضر کرد تشتی بسیار بزرگ، و من رگ اَکْحل آن حضرت را فصد کردم و پیوسته خون بیرون میآمد تا آن تشت را پر کرد. پس فرمود قطع کن جریان خون را، من چنان کردم. پس روی آن را بست و مرا برگردانید به همان حجره که مرا در آن جای داده بود و آوردند برای من طعام گرم و سرد بسیار، و ماندم تا وقت عصر، پس مرا طلبید و فرمود: رگ را بگشا. و باز طلبید آن تشت را، پس من آن رگ را گشودم خون بیرون آمد تا تشت را پر کرد، پس امر فرمود تا خون را قطع کنم پس روی رگ را بست و مرا برگردانید به حجره. پس شب را به روز آوردم در آنجا.
چون صبح شد و خورشید ظاهر گردید طلبید مرا و آن تشت را حاضر کرد و فرمود که رگ را بگشا. من رگ را گشودم و خون از دست آن حضرت بیرون آمد مانند شیر سفید تا آنکه تشت را پر کرد، پس امر فرمود که خون را قطع کنم و بست روی رگ را و امر فرمود که یک جامه دان جامه و پنجاه دینار برای من آوردند و فرمود: این را بگیر و مرا معذور دار و برو. پس من گرفتم آنچه را که عطا فرمود و گفتم: سیّد، مرا به خدمتی امر میفرمایید؟ فرمود: آری! از تو میخواهم به اینکه خوش رفتاری کنی با آنکه رفاقت و همراهی میکند با تو از دَیر عاقول.
پس من رفتم نزد بختیشوع و قصّه را برایش نقل کردم، بختیشوع گفت: اتّفاق کرده اند حکما بر آنکه بیشتر مقدار خونی که در بدن انسان میباشد هفت من است و این مقدار خونی که تو نقل میکنی اگر از چشمه آبی بیرون آمده بود عجیب بود و عجیب تر از آن آمدن خونی است مانند شیر!
پس فکر کرد یک ساعتی، پس سه شبانه روز مشغول شد به خواندن کتب تا مگر برای این مسئله، نمونه ای در عالم پیدا کند؛ چیزی پیدا نکرد، گفت: امروز در میان نصرانی ها عالم تری به طبّ، از راهب دیر عاقول نیست.
پس نوشت کاغذی برای او و ذکر کرد برای او قصّه فصد حضرت را، پس من کاغذ را بردم برایش. چون رسیدم به دیر او، صدا زدم او را، از بالای دیر نظر به من کرد و گفت: تو کیستی؟ گفتم: من شاگرد بختیشوعم، گفت: با تو کاغذیست از او؟ گفتم: آری پس زنبیلی را از بالا پایین فرستاد، من کاغذ را در آن گذاشتم، آن را بالا کشید و خواند. پس همان وقت از دیر فرود آمد و گفت: تویی آن کسی که فصد کردی آن شخص را؟ گفتم: آری، گفت: خوشا به سعادت مادرت. پس سوار شد بر استری و حرکت کرد، پس رسیدیم به سُرَّ مَنْ رَأی ( #سامرا ) در وقتی که یک ثلث از شب باقی مانده بود، گفتم: کجا دوست داری بروی؟ خانه استاد ما یا خانه آن مرد؟
راهب گفت: خانه آن شخص. پس رفتیم درِ خانه آن حضرت پیش از اذان، پس گشوده شد در و بیرون آمد به نزد ما خادمی سیاه و گفت: کدام یک از شما دو نفر، صاحب دَیْر عاقول است؟ راهب گفت: منم فدایت شوم. گفت: فرود آی. و به من گفت: تو این استر و استر خودت را حفظ کن تا راهب بیرون آید و گرفت دست او را و داخل منزل شدند.
پس من ایستادم آنجا تا صبح شد و روز بالا آمد، آن وقت راهب بیرون آمد در حالی که جامه های خود را که لباس رهبانیّت بود از خود دور کرده بود و جامه های سفیدی پوشیده بود و اسلام آورده بود.
پس به من گفت که: الآن مرا ببر به خانه استادت، پس رفتیم تا در خانه بختیشوع. بختیشوع به راهب گفت که حسن بن علی تو را از دین نصرانیّت زایل کرد؟
راهب عاقول گفت: مسیح را یافتم و به دست او اسلام آوردم. گفت: مسیح را یافتی؟ گفت: آری! یا نظیر او را، به درستی که این فصد را به جا نیاورده در عالم، مگر مسیح، و این نظیر اوست در آیات و براهین او، پس برگشت به سوی امام(علیهالسلام) و ملازم آن حضرت بود تا اینکه وفات یافت، خدا بیامرزدش. (رحمه الله.)
منبع: منتهی الآمال _نویسنده مرحوم حاج شیخ عباس قمی./ مترجم و مصحح کاظم عابدینی.
➖➖➖➖➖➖➖➖
آموزشگاه طب اسلامی
از سلسله کلاس های استاد سعید هاشم پور
#مزاج_شناسی_کاربردی
https://eitaa.com/saeedilia_organic
هدایت شده از فروشگاه ایلیا ارگانیک 🍒🍊🥬
داروی سرّ مکتوم (داروی جامع منسوب به امام حسن عسکری ع )
درمان تب های مقاوم و گرگرفتگی شدید و تب و لرز و عفونت های ویروسی
➖➖➖➖
📌برای تهیه این دارو و سایر محصولات به آی پی زیر پیام دهید👇🏻
🆔 @saeedilia3
📌آیدی کانال محصولات ارگانیک👇🏻
🆔 @iliaorganic
هدایت شده از فروشگاه ایلیا ارگانیک 🍒🍊🥬
حرزهای نوشته شده ی مجموعه ما رو وقتی گُم کنی ، تازه متوجه میشی چقدر موثر بوده در زندگی.
جهت سفارش با آیدی زیر در ارتباط باشید:
🆔 @Saeedilia3
آدرس کانال فروشگاهی ایلیا ارگانیک:
🆔 @iliaorganic
37.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با آموزش های مجازی رایگان همراه ما باشید
#مزاجشناسی_کاربردی
جلسه چهارم
این قسمت:
•چگونگی ساخته شدن اخلاط در بدن
•نقش خون در بدن
•چگونگی تاثیر صفرا،سودا وبلغم در خون
•منشاء بیماری ها
•منشاء حفظ قوام بدن
➖➖➖➖➖➖➖➖
لینک جلسات قبل:
لینک جلسه اول
لینک جلسه دوم
لینک جلسه سوم
➖➖➖➖➖➖➖➖
کانال طب اسلامی استاد هاشم پور📚📖
@saeedilia_organic
برای دسترسی به جلسات میتوانید هشتگ مزاجشناسی رو هم لمس کنید .
هدایت شده از آموزشگاه طب اسلامی
🌑 و هنگامی که کسوف در ماه رمضان باشد همه مردم مطیع عظیم فارس میشوند و برای روم بر عرب حمله سختی خواهد بود سپس بر روم پیروزی خواهد بود و اسیران و غنیمت فراوان از آنان بدست میاورند.
🌕 و هنگامی که خسوف در شهر رمضان (ماه رمضان) باشد کوه شدیدا سرد و خنک و بارانی میشود و آب فراوان گردد و جانوران در سرزمین فارس فراوان گردند و در سرزمین «ماه» مرگ کودکان و زنان فراوان گردد.
امسال هم کسوف داشتیم هم خسوف در ماه مبارک