🔹امام علی (ع): 🔹دانش اندک با عمل،بهتر از دانش فراوان بی عمل است. 📖غررالحکم حدیث۶۷۷۲

♦️چند تا نکته درباره رای دادن؛ 🔻به کسانی که دوره قبل با #لیست_امید اومدن و الان به خاطر گند زدن اصلاح طلبان مستقل شدند رای ندید! - به کسانی که به خاطر بنزین #استعفا دادند و الان باز ثبت نام کردن رای ندید! - به اینایی که همش میگفتن مجلس در #راس_امور نیست ولی باز کاندیدا شدند رای ندید!! #انتخابات #درست_انتخاب_کنیم --------------------- 🌐 @Saeer_ir

🎥اخلاق در کلام و سیره رهبر معظم انقلاب ⬆️خودبزرگ بینی و تحقیر دیگران #امام_خامنه_ای --------------------- 🌐 @Saeer_ir

♦️میگم این #لیست_امید ی ها با چه رویی #دوباره رفتن ثبت نام کردن؟ یعنی اون #وعده هایی که داده بودن عمل کردن! یا بازم روی #عملیات_فریب و حافظه کوتاه مدت مردم حساب باز کردن؟ #انتخابات #درست_انتخاب_کنیم --------------------- 🌐 @Saeer_ir

🔺سلبریتی چیست ؟ ♦️موجودی که ما بدون او می توانیم زندگی کنیم امّا او بدون توجه ما نمی تواند زندگی کند؛ شهرت خود را مدیون مردم است اما صف خود را ازمردم جدا می کند و به کاندادیای اَشرافی رای می دهدنه کاندیدایی که به فکر محرومین باشد، از معافیت مالیات خوشحال می شود در حالی که مردم مالیات می دهند. #سلبریتی_های_بنفش #درست_انتخاب_کنیم --------------------- 🌐 @Saeer_ir

♦️اینکه تظاهر کنیم به پولدار بودنمون اشکالی مگه داره⁉️ #قرآن_پاسخ_میدهد --------------------- 🌐 @Saeer_ir

🔴اعتراف تلخ شرمن: وندی شرمن:این تحریم ها نبود که برنامه هسته ای ایران را متوقف کرد بلکه انتخاب حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲این کار را کرد! #درست_انتخاب_کنیم #انتخابات --------------------- 🌐 @Saeer_ir

🔴صادق خرازی در جواب امیر حسین ثابتی درمورد برجام گفت: ♦️من اگر زمانی مجبور بشم خونه ی پانصدهزارتومانی را پنجاه هزارتومان بفروشم این کار را انجام می دهم‌ تا مشکلم حل شود و امیرحسین ثابتی به او گفت فکر نمی کنید اینطوری مشکلاتتان بیشتر شود؟ 🔺پ.ن ثائر : اشکال تفکر و باور اصلاح طلب ها دقیقاً همینجاست،یعنی اعتماد به دشمن در لحظه ای که او می داند ناچار به توافق پنجاه هزارتومانی هستید و عدم اعتماد به دوستی چون رهبرمعظم انقلاب که میداند در این توافق باخت قطعی است چون با از دست دادن خانه ی پانصدهزارتومانی به خاطر پنجاه هزارتومان مشکلات بیشتر خواهد شدو بعد باید هم برای خانه هم مشکلات بعدی دوباره منّت دشمن را بکشید. #درست_انتخاب_کنیم #سرطان_اصلاحات --------------------- 🌐 @Saeer_ir

🔻در ادامه یکی از خاطرات جالب شهید ابراهیم هادی را مرور می کنیم⬇️

🔆 سلام بر ابراهیم🔆 🔅شوخ طبعی🔅 🔸ابراهیم درموارد جدّیتِ کار، بسیار جدّی بود،اما در موارد شوخی ومزاح بسیارانسان خوش مشرب وشوخ طبعی بود. 🔸ابراهیم در مورد غذاخوردن هم اخلاق خاصی داشت وقتی غذا به اندازه کافی برای همه بودخوب غذا می خوردو می گفت بدن ما به جهت ورزش وفعالیت زیاداحتیاج بیشتری به غذا دارد. 🔸در ایام مجروحیتِ ابراهیم به دیدنش رفتم،بعد باموتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم ،صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود.خیلی تعارف می کرد،ابراهیم هم کم نگذاشت. 🔸جعفر آنجابود،بعد ازافطار مرتب داخل شاتاق مجاور می رفت و دوستانش راصدا می ورد،یکی یکی آنهارا می آورد و می گفت:ابرام جون،ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و ابراهیم که خیلی خورده بود وبه خاطر مجروحیت پایش درد می کرد،مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند،جعفر هم پشت سرشان آرام وبی صدا می خندید. 🔸وقتی ابراهیم می نشست.جعفر می رفت و نفر بعدی رامی آورد،چندین بار این کار راتکرار کرد.ابراهیم که خیلی اذیت شده بودبا آرامش خاصی گفت:جعفر جون نوبت ما هم می رسه! آخرشب خواستیم برگردیم ،ابراهیم‌سوارموتور من شدوگفت:سریع حرکت کن! 🔸جعفر هم سوار موتور خودش شدو دنبال ما راه افتاد،فاصله ماباجعفر زیادشده بود،رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم،ابراهیم سریع گفت:برادربیا اینجا،یکی از جوان های مسلّح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد:دوست عزیز،بنده جانباز هستم.این آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند،یک موتور دنبال ما داره می یادکه! بعد کمی مکث کرد وگفت:من چیزی نگم بهتره،فقط مواظب باشید،فکر کنم‌ مسلّحه! بعدگفت:بااجازه وحرکت کردیم،کمی جلوتر رفتم‌ توی پیاده رو و ایستادم،دوتایی داشتیم می خندیدیم😁 🔸موتورجعفر رسید،چهار نفر مسلّح دور موتور را گرفتند،بعد متوجه اسلحه کمری جعفرشدند!دیگر هرچه می گفت کسی اهمیت نمی داد😆 تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمدو حاج جعفر راشناخت،کلی معذرت خواهی کردو به بچه های گروهش گفت:ایشون،حاج جعفر جنگروی از فرماندهان‌ لشگر سیدالشهدا هستند😮 🔸بچه های گروه،باخجالت از ایشان معذرت خواهی کردند. 🔸جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود،بدون اینکه حرفی بزند،اسلحه اش راتحویل گرفت،سوار موتور شد وحرکت کرد. 🔸کمی جلوتر که آمدابراهیم را دیددر پیاده رو ایستاده وشدید می خندید😂 تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده😄 ابراهیم جلو آمد،جعفر را بغل کرد وبوسید،اخم های جعفر باز شد،او هم خنده اش گرفت😂 خدا روشکر باخنده همه چیز تمام شد. 📖برگرفته از کتاب سلام برابراهیم ج۱ص۱۴۲ #خاطرات_شهدا #شهید_ابراهیم_هادی --------------------- 🌐 @Saeer_ir