eitaa logo
کانال اشعار رقیه سعیدی(کیمیا)
2.1هزار دنبال‌کننده
600 عکس
190 ویدیو
18 فایل
به نام او که نامش مایه آرامش روح و روان است. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شـــود که روزیِ ما کــربلا کنند کانال #اشعار_آیینی_بروز_و_مناسبتی اشعار #مدحی و #مرثیه و #مولودی و دارای سبک سروده های رقیه سعیدی(کیمیا)
مشاهده در ایتا
دانلود
❃﷽❃ هدیه به محضر بانوی ادب ومعرفت، حضرت ام البنین علیها سلام ✿࿐❁❈❁࿐✿࿐ گفتـــن از  اُمُّ الادب ، آداب دارد  بی گمان شرحِ این آداب، چندین باب دارد بی گمان باب اول گفت باید ، بر دل و دست و قلم احترامش حکم صد ایجاب دارد بی گمان باب دوم ، با وضو باید  سراغ  واژه  رفت چون که بانو ، بهترین القاب دارد بی گمان باز تردیــدِ  قلـــم در انتـــخابِ  واژه ها واژه هم پرهیــز از اِطناب دارد بی گمان  نام او رامی نویسم  مِهــــرِ مهتاب آفرین دامنش صد جلوه از مهتاب دارد بی گمان او خودِ آیینــه است و نور می تابـد از او عکس یک قرص قمر در قاب دارد بی گمان مادر دریا دلان شد ، حضــرت ام البنیـــن تا ابــد ، او چــار دُرّ نــاب  دارد  بی گمان   خوانمش اُمُّ البنین ،حتی اگر شد بی بنین در توسّل خِیلی از اَحبـــاب دارد بی گمان شیر او پــرورده یک ماه منیـــر هاشـــمی آلِ هاشم ، گوهـــری نایاب دارد  بی گمان    قلب سوزانش ولــی بــاران تمـنا می کند روضه می خواند،دلی بی تاب دارد بی گمان صحنه ای می بیند انــگار التمــاس آب را ساقی عطشان دلی سیراب دارد بی گمـان التماس از مشک دارد، چون که دلبند رباب کام تشنه ،  دیده ای بی خواب دارد بی گمـان او شنیده از عمـود آهنیــــن و فــرقِ ســـــر در دلش طوفانی از گـــرداب دارد بی گمـان یاد آن ضــربت ، نوای نینـــوا سـر مـی دهــد هر نوایــش گوشــهٔ مِضــراب دارد بـی گمان این شکافِ فرقِ ســــر، یادآور شیر خداســت یادگــار از کشتـــهٔ مِحـــراب دارد  بی گمــان نالهٔ تیــــرِ سه پر را کاش دیگـــر نشنـــــود حــرملــه تصمیــم بر پرتاب دارد بی گمــان در سخن آورده او  را اِذنِ مـــادر این چنیــن «یا أَخا ! جان مـــرا دریــاب» دارد  بی گمـان شــرم وخـجــلــت مــی چکد از چشم خونین جای اشــک گریــه بر احــوال او ارباب دارد ، بـی گمـــان شرحه شرحه کربـلا را چون تصور می کنــــد در نگاهـش رَدّی از سیــلاب دارد بــی گمــان همنوا با نوحــــهٔ ام البنیــــن ، خاکِ  بقیـــــع روضه می خوانَد ، دلی بی تاب دارد بی گمان «کیمیا» ! بر خاک این مادر تیمم کن به عشق حُــرمـــتِ اُمُّ الشّهیــــد ، آداب دارد بی گمان ✿࿐❁❈❁࿐✿࿐ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
❃﷽❃ ─‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ام البنــین ، ام الادب ، ام الفضـایل ! ای شهره برحجب وحیا بین قبایل ! نامت بلند و جـایگاهت آسـمان است ای آسـمان بر مقـدمت گردیده مایل گلــواژه ای در شـأن نامت نیست زیرا دریایـــی از فضلی پر از نیکو خصـایل هــرجا توســل بر تو کردم لطــف دیدم از سـوی تو حاجت روایی گشت حاصل از خــانهٔ تــو دســت خـــالی برنگـــردد هـر کـس که بر درگــاه تو گردیده سائل چـــون شد مُقـدّر ، مــادر عبـاس باشی از دامنـت ســر زد مَـــهِ زیبــا شــمایل ماه از خجالت خم شد و در سجده افتاد وقتی تو بخشـــیدی به دنیا مـــاه کامل در کربلا آن کوه غیـــرت ، کف العباس بر رتبــهٔ کهف الحسیــنی گشـــت نائل وقتی صـــدای العطش را در حرم دید مَشــک و عَلَـم را کرد بر شانه ، حمایل در علقــــمه ، شَــقُّ القمر تکرار شد باز دور و بــرش پر شــد از ارباب رذایل یک سو حسینش را بدون یار می دید یک سو هجـــوم لشکـــری را در مقابل دست علم گیرش قلم شد تا که باشد دستان عبــاس تو حـــلّال المـســـائل دستی به بازویش نبود آن دم ، گذارد بیــن زمیـــن و روی ماه خویش حائل زهـــرا به جای تو برایش مـادری کرد تا بر مقـــام ابــن زهــــرا گشــت نائل این سفــرهٔ شعـــر و غزل ، نذر تو بانو ! هـر چنـد شعــرم نیست در پای تو قابل ─‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۲/۱۰/۵ ─‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ کانال اشعار ایتا JOin↶ https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
❃﷽❃ ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ رقیه دختر سلطان عشق است رقیه  غنچهٔ باغ  دمشق  است دمشـــق آباد از نام رقیه است دمشـــق آگَه  ز آلام رقیه است حریمـــش حرمت بسیـــار دارد دوا  بر درد هـــر  بیمـــــار  دارد بـزن دل را به  درگـــاه  رقیـــــه اثـر   دارد  غــــم  و آه  رقیـــــه دَم بـــاب الحــــوائج  دارد  آری ز دستـــانش کــرم  می بارد آری کــرامت ، آبرو می گیـــرد از او قیـامت می کند آن دست و بازو مقام و جایگاه او عظیـــم است به  دریای کرم ، دُرّ  یتیـم  است کَــرَم ، شایستـــــهٔ دســت رقیه دلـــم   گــردیده  پابـست  رقیه رقیه ، داغِ دل ، چون لاله  دارد نشان از  یاس هجده ساله دارد رُخش نیلی،تن پاکش کبود است گناه این گل زیبا چه  بوده است؟ چه زجری داده زجری صورتش را ندیده در  نگـاهــش حســرتش  را به هــر جــایی  که برده  نام  بابا نشـــسته بر  رخش سیـلی ِ اعدا میان خواب و بیــدار است انگار که دستش را گرفتــه روی دیوار پرید ازخـواب ، ناگَـه در دلِ شب هراسان شد،صدا زد  عمه  زینب! بیا عمـــه! پدر  را خـواب  دیدم ســـرش در هــالهٔ مهتــاب دیدم پدر آمــد مرا هـم با خودش برد دلم  از غــربت  ویــرانه  پـژمرد بگو تعبیــر خوابم چیست عمه؟ جواب اضــطرابم چیست عمه؟ ولی این بار خــوابم  فرق  دارد و جنس  اضطـرابم  فرق  دارد جواب بی قراری های من چیست؟ بگو معنای این رویای من چیست؟ میــان  این  ســؤال  بی جـــوابش طَبَـــق شد معنــی و تعبیر خوابش رسیــــد  از  راه ،  یار  دلنـــوازش شکـــوفا شد گل از رخســار نازش چو از روی طبــق برداشت سرپوش گرفت آن رأس خونین را در آغوش نــوازش کـرد با دســـتان لـــرزان خوشـــامد گفت با چشمان گریان اشــــارت   کرد   بر  لبهــای   پاره هــزاران حـــرف دارد  این اشاره ســـلامی  داد با  آهنــگ  محزون برآن رویِ پر از خاکستــر و خون ســلام  من بر آن شَیبُ الخَضیبت نموده مستم امشب ، عطر سیبت منــــور  کرده ای ویــــرانه ام  را صفــــا دادی دلِ غمـــخانه ام را به  دیــدار  آمــدی  الحمـــــدلله به ما هــــم سر زدی الحمــــدلله مــرا آب  حیـــات  آوردی امشب دلــم را نـــور باران کردی امشب یتیمـم  خوانده اند  عیبــی ندارد که دارد دخترت جان می سپارد اگر رویم کبـــود و ارغـــوانیست همه از صـــورت مادر  نشانیست سنان هر بار ، سیلی ، بی هوا زد شبیــه  مادرت در   کوچه ها  زد بریدم  دیگـــر  از  دنیــای  بی تو که من می ترسم از فردای بی تو من از این فاصله می گریم اینجا ز ترس حرملــــه می گریم  اینجا مرا با خود ببر دیگر  توان نیست توان ماندنم در  این مکان نیست ز بس نالیـــد در ویرانه جان داد زمیــن و آسمــانها  را  تکان  داد غمـی تازه  ســـراغ  زینـــب آمد فلـــک لرزید و در تاب و تب آمد شبــانه  ناله ها در شـــام  پیچید نـــوای  مـــادر   آلام   پیــچیــــد به وقت غســـل یاد مـــادر  افتاد به یاد نالــه و  میـــــخ  دَر  افتاد رقیـــه کشتـــهٔ دور از وطــن شد رقیـــه  مثــل  بابا   بی کفــن  شد جهان ،یک قطره و دریا رقیه است برات "کیمیــا"  هــم  با  رقیه است ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) لینک کانال اشعار در ایتا↶ https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖ ༅࿇༅═‎‌‌─‌ ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈
به نام خدا ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ای   سفــــره دار   آل  عبا ،  اَیُّهَا  الکریم ای  نامـــدار  جـود  و سَخا ، اَیُّهَا الکریم در بین سفره های کَرَمخانه خورده است خوان  کَرم  به  نام  شما ،  اَیُّهَا  الکریم سائل  به جستجوی  کرمخانه  می رود امــا روی تو سمـتِ گـــدا ، اَیُّهَا الکریم سبقت گرفته ای تو به حُسن و جمال از زیبـــاترین  نبــیّ  خــــدا ،  اَیُّهَا  الکریم آیینـــه دار حُســــنِ  خـــداوند  داوری آیینـــه ای  تمــــام نمـــا  ، اَیُّهَا  الکریم رویت حسن وَ خُلق نکویت شده حسن حــق برگـــزیده نام  تو را ، اَیُّهَا الکریم بر تربت بقیع ، ز تو عزت رسیده است خاکش گرفتــه رنگ شِفــا ، اَیُّهَا الکریم نگذاشتند گر که تو صاحب حرم شوی داری حـرم در این دل ما ، اَیُّهَا  الکریم چیـــزی نمــانده  خانه آل سعــود  هــم ویران شود به هر دو سرا ، اَیُّهَا  الکریم مانند مادرت به همین  قبــر خاکی ات بودی تو در مقـــام رضــا ، اَیُّهَا  الکریم عمــری به یاد  کوچـــه و مادر  گریستی زین غم  نبوده ای تو ،جدا ، اَیُّهَا الکریم فرموده ای که روضه من ، داغ مادر است بیــن  تمـــام  خاطـــره هــا ، اَیُّهَا الکریم آه ای غریب شهر پیمبــر ! چه کرده اند با  یادگـــار  شیـــر  خــدا ، اَیُّهَا  الکریم  نام غـــریب آل عبـــا هم به نام توست آه ای غریب ، در همــه جا ، اَیُّهَا الکریم حتـــی غریبِ خانه و کاشــانه بوده ای از همســـرت رسیده جفـــا ، اَیُّهَا الکریم یک شب که زینبت شده مهمان خانه ات گشتـــه  نشـــان تیـــر بــلا ، اَیُّهَا الکریم می ریخت پاره های جگر در میان تشت می زد  شــرر به  اهــل  ولا ، اَیُّهَا الکریم آن دَم که بود رأس تو بر زانوی حسین دیدی تو اشــک و آه و نوا ، اَیُّهَا الکریم کردی اشــاره ای تو بر آن روز واقعـــه در  کــارزار  کــرب و بــلا ، اَیُّهَا الکریم گفتی ، اَمان ز شام بلا ، چوب خیزران رأس حسین و تشت طلا ، اَیُّهَا الکریم در کربلا به جای شمـــا هـم دو یادگار هستند  در صــف شهــدا ، اَیُّهَا الکریم ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ رقیه سعیدی(کیمیا) لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
به نام خدا ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ای   سفــــره دار   آل  عبا ،  اَیُّهَا  الکریم ای  نامـــدار  جـود  و سَخا ، اَیُّهَا الکریم در بین سفره های کَرَمخانه خورده است خوان  کَرم  به  نام  شما ،  اَیُّهَا  الکریم سائل  به جستجوی  کرمخانه  می رود امــا روی تو سمـتِ گـــدا ، اَیُّهَا الکریم سبقت گرفته ای تو به حُسن و جمال از زیبـــاترین  نبــیّ  خــــدا ،  اَیُّهَا  الکریم آیینـــه دار حُســــنِ  خـــداوند  داوری آیینـــه ای  تمــــام نمـــا  ، اَیُّهَا  الکریم رویت حسن وَ خُلق نکویت شده حسن حــق برگـــزیده نام  تو را ، اَیُّهَا الکریم بر تربت بقیع ، ز تو عزت رسیده است خاکش گرفتــه رنگ شِفــا ، اَیُّهَا الکریم نگذاشتند گر که تو صاحب حرم شوی داری حـرم در این دل ما ، اَیُّهَا  الکریم چیـــزی نمــانده  خانه آل سعــود  هــم ویران شود به هر دو سرا ، اَیُّهَا  الکریم مانند مادرت به همین  قبــر خاکی ات بودی تو در مقـــام رضــا ، اَیُّهَا  الکریم عمــری به یاد  کوچـــه و مادر  گریستی زین غم  نبوده ای تو ،جدا ، اَیُّهَا الکریم فرموده ای که روضه من ، داغ مادر است بیــن  تمـــام  خاطـــره هــا ، اَیُّهَا الکریم آه ای غریب شهر پیمبــر ! چه کرده اند با  یادگـــار  شیـــر  خــدا ، اَیُّهَا  الکریم  نام غـــریب آل عبـــا هم به نام توست آه ای غریب ، در همــه جا ، اَیُّهَا الکریم حتـــی غریبِ خانه و کاشــانه بوده ای از همســـرت رسیده جفـــا ، اَیُّهَا الکریم یک شب که زینبت شده مهمان خانه ات گشتـــه  نشـــان تیـــر بــلا ، اَیُّهَا الکریم می ریخت پاره های جگر در میان تشت می زد  شــرر به  اهــل  ولا ، اَیُّهَا الکریم آن دَم که بود رأس تو بر زانوی حسین دیدی تو اشــک و آه و نوا ، اَیُّهَا الکریم کردی اشــاره ای تو بر آن روز واقعـــه در  کــارزار  کــرب و بــلا ، اَیُّهَا الکریم گفتی ، اَمان ز شام بلا ، چوب خیزران رأس حسین و تشت طلا ، اَیُّهَا الکریم در کربلا به جای شمـــا هـم دو یادگار هستند  در صــف شهــدا ، اَیُّهَا الکریم ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۰/۶/۲۲ لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c1204
[بسم رب الفاطمه] ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷ هـربانـو ، بـوعالَـمـدَه کی زهـرا اُولابیـلمَـز قطــره نَقَـدَر سعی اِئـدَه ، دریـا اُولابیـلمَـز خالق نظـرینـدَه ، اوجـادور هـر آنـا شـأنـی امّــا ، هـــر آنــا ، اُمّ ابیــهـــا  اُولابیـلمَـز هــر قیـز ، نَقَــدَر ، رُتبـه سی والا اُولا امّا طاهـا قیزی تک رتبـه سی والا اُولابیـلمَـز زینب یاراشار دامن زهــرایــَه کی هر قیز دنیــادَه گَلـیـب زینــب کبــــرا  اُولابیـلمَـز گرچه آدیمیـز شیعـه دور امّا بیلیریک بیز زهـرا کیمی ، بیــر ، شیعهٔ مولا اُولابیـلمَـز نیسگیـلّی آنا چُوخـدی بو عالَمـدَه ، ولیـکن گۏل مثلی صُــولان فاطمـــه امّـا اُولابیـلمَـز ایثـــار ِائلَــدی بـال و پـریـن شمــعِ  ولایـَه پـروانه دَه هـچ بیـر بئـلَه شیـدا اُولابیـلمَـز معنــا اِئـلَدی عشـق اُودونا یانمـاقـی زهــرا عشّــاقْ ئورَگینــده بِئــلَـه معنــا اُولابیـلمَـز یاندیردی جوان داغی علی سینه سین اوّل داغـلار ییغیـلا ، بـو داغـا همتـا اُولابیـلمَـز بـو آتــش کینــه یتیـشیــب کـرب و بـلایـَه عالَمـده بو صحرا کیـمی صحرا  اُولابیـلمَـز طوفان بلا صبــر اِئوینــی ییـخدی ولیــکن زینب کیمی ، هر درده ، شکیبـا اُولابیـلمَـز زینــب نظــرینــدَه بـو بـلالَـر گـۏزَل اُولـدی هرکـس ، نظـری بیـر بِئـلَه زیبـا اولابیــلمـز محمل ده باشین یاردی حسین عشقینه خاطر زینب کیمی هِچ باشدا بو سودا اولا بیــلمـز تفسیــر و بیـان درسیـن آلوبـدور آناسیـنّـان هر عالمَـه نین خطبـه سی غَـــرّا اولا بیــلمـز عالَــم باشـینـاسـایَـه سالیــب پرچـم زهــرا هر سـایه  بلـــی ، سـایـهٔ طـوبـا اولابیــلمـز درگاهــی یانان فاطمه سَـسلیر گَلَـه مهــدی او گَلَسَــه ده ، گۏل قبـری هویـدا اولا بیــلمـز ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 لینک کانال اشعاردر(ایتا) 👆 ─┅═𑁍✿𑁍═┅─
❃﷽❃ هدیه به محضر بانوی ادب ومعرفت، حضرت ام البنین علیها سلام ✿࿐❁❈❁࿐✿࿐ گفتـــن از  اُمُّ الادب ، آداب دارد  بی گمان شرحِ این آداب، چندین باب دارد بی گمان باب اول گفت باید ، بر دل و دست و قلم احترامش حکم صد ایجاب دارد بی گمان باب دوم ، با وضو باید  سراغ  واژه  رفت چون که بانو ، بهترین القاب دارد بی گمان باز تردیــدِ  قلـــم در انتـــخابِ  واژه ها واژه هم پرهیــز از اِطناب دارد بی گمان  نام او رامی نویسم  مِهــــرِ مهتاب آفرین دامنش صد جلوه از مهتاب دارد بی گمان او خودِ آیینــه است و نور می تابـد از او عکس یک قرص قمر در قاب دارد بی گمان مادر دریا دلان شد ، حضــرت ام البنیـــن تا ابــد ، او چــار دُرّ نــاب  دارد  بی گمان   خوانمش اُمُّ البنین ،حتی اگر شد بی بنین در توسّل خِیلی از اَحبـــاب دارد بی گمان شیر او پــرورده یک ماه منیـــر هاشـــمی آلِ هاشم ، گوهـــری نایاب دارد  بی گمان    قلب سوزانش ولــی بــاران تمـنا می کند روضه می خواند،دلی بی تاب دارد بی گمان صحنه ای می بیند انــگار التمــاس آب را ساقی عطشان دلی سیراب دارد بی گمـان التماس از مشک دارد، چون که دلبند رباب کام تشنه ،  دیده ای بی خواب دارد بی گمـان او شنیده از عمـود آهنیــــن و فــرقِ ســـــر در دلش طوفانی از گـــرداب دارد بی گمـان یاد آن ضــربت ، نوای نینـــوا سـر مـی دهــد هر نوایــش گوشــهٔ مِضــراب دارد بـی گمان این شکافِ فرقِ ســــر، یادآور شیر خداســت یادگــار از کشتـــهٔ مِحـــراب دارد  بی گمــان نالهٔ تیــــرِ سه پر را کاش دیگـــر نشنـــــود حــرملــه تصمیــم بر پرتاب دارد بی گمــان در سخن آورده او  را اِذنِ مـــادر این چنیــن «یا أَخا ! جان مـــرا دریــاب» دارد  بی گمـان شــرم وخـجــلــت مــی چکد از چشم خونین جای اشــک گریــه بر احــوال او ارباب دارد ، بـی گمـــان شرحه شرحه کربـلا را چون تصور می کنــــد در نگاهـش رَدّی از سیــلاب دارد بــی گمــان همنوا با نوحــــهٔ ام البنیــــن ، خاکِ  بقیـــــع روضه می خوانَد ، دلی بی تاب دارد بی گمان «کیمیا» ! بر خاک این مادر تیمم کن به عشق حُــرمـــتِ اُمُّ الشّهیــــد ، آداب دارد بی گمان ✿࿐❁❈❁࿐✿࿐ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
❃﷽❃ ─‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ام البنــین ، ام الادب ، ام الفضـایل ! ای شهره برحجب وحیا بین قبایل ! نامت بلند و جـایگاهت آسـمان است ای آسـمان بر مقـدمت گردیده مایل گلــواژه ای در شـأن نامت نیست زیرا دریایـــی از فضلی پر از نیکو خصـایل هــرجا توســل بر تو کردم لطــف دیدم از سـوی تو حاجت روایی گشت حاصل از خــانهٔ تــو دســت خـــالی برنگـــردد هـر کـس که بر درگــاه تو گردیده سائل چـــون شد مُقـدّر ، مــادر عبـاس باشی از دامنـت ســر زد مَـــهِ زیبــا شــمایل ماه از خجالت خم شد و در سجده افتاد وقتی تو بخشـــیدی به دنیا مـــاه کامل در کربلا آن کوه غیـــرت ، کف العباس بر رتبــهٔ کهف الحسیــنی گشـــت نائل وقتی صـــدای العطش را در حرم دید مَشــک و عَلَـم را کرد بر شانه ، حمایل در علقــــمه ، شَــقُّ القمر تکرار شد باز دور و بــرش پر شــد از ارباب رذایل یک سو حسینش را بدون یار می دید یک سو هجـــوم لشکـــری را در مقابل دست علم گیرش قلم شد تا که باشد دستان عبــاس تو حـــلّال المـســـائل دستی به بازویش نبود آن دم ، گذارد بیــن زمیـــن و روی ماه خویش حائل زهـــرا به جای تو برایش مـادری کرد تا بر مقـــام ابــن زهــــرا گشــت نائل این سفــرهٔ شعـــر و غزل ، نذر تو بانو ! هـر چنـد شعــرم نیست در پای تو قابل ─‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۲/۱۰/۵ ─‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ کانال اشعار ایتا JOin↶ https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047