eitaa logo
هیئت سائلین حجت . عج .
214 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
477 ویدیو
10 فایل
🔸کانال هیئت سائلین حجت(عجل الله تعالی فرجه) 🔹ارتباط با خادم کانال، از طریق آی‌دی زیر: ✅ @soleymani1364
مشاهده در ایتا
دانلود
راهکارهای زندگی موفق در جزء هفتم 🌸 @saelinehojat
✨﷽✨ 💠قران خواندن در خانه💠 ✍️امام صادق(ع)از جدّ بزرگوارشان آقا امیرالمومنین (ع)نقل می کنند: خانه ای که در آن قرآن خوانده می شود و ذکر و یاد خداوند در آن هست؛ برکتش زیاد می شود، و ملائکه درآن خانه حضورپیدامیکنند و شیاطین از آن خانه دور می شوند، آن خانه برای اهل آسمان می‌درخشد همانگونه که ستارگان برای اهل زمین می درخشند. و اما خانه ای که در آن قرآن خوانده نمی شود و ذکر و یادی از خداوند درآن نیست؛ برکتش کم میشود، ملائکه از آنجا دور شده و شیاطین وارد خانه میشوند. 📚کافی ج ۲ ص ۶۱۰ 🌸 @saelinehojat
✅داستانک قرآنی ✨پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشت. بنابراین زن دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد . این زن هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آنجا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گوژ پشت از آنجا می گذشت و نان را بر میداشت و به جای آنکه از او تشکر کند می گفت: کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد . این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینکه زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد. او به خود گفت :او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟ یک روز که زن از گفته های مرد گوژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابراین نان او را زهر آلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که میکنم ؟ بلافاصله نان را برداشت و در تنور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت. مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت . آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد ، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه ، تشنه و خسته بود در حالی که به مادرش نگاه می کرد ، گفت : مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی اینجا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم که به سراغم آمد . او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز میخورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگر به ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود ، فرزندش نان زهرآلود را می خورد . به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت : هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به ما باز میگردند✨ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 سوره مبارکه انعام آیه 160. مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمی بر آنها نخواهد شد.✨ 🌸 @saelinehojat
1_66349501.mp3
4.97M
💠 تفسیر قرآن روز دهم ماه مبارک رمضان 🔸 موضوع : ای مومنین شما را چه شده است؟ 🔹حجت الاسلام و المسلمین حاج ابوالقاسم 🏴 @saelinehojat
✅داستانک قرآنی مرد مؤمنی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند، لباس پوشید و راهی مسجد شد، اما اندکی بعد در راه زمین خورد و لباس هایش کثیف شد. وی برخاست، خودش را تمییز کرد و به خانه برگشت. مرد لباس هایش را عوض کرد و دوباره راهی مسجد شد. در راه، دقیقاً در همان نقطه دوباره زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را تمییز کرد و به خانه برگشت و بار دیگر لباس هایش را عوض کرد و راهی مسجد شد. در راه مسجد با مرد غریبه که چراغ دردست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید؛ مرد پاسخ داد: «من دیدم شما در راه مسجد دو بار به زمین افتادید، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد مؤمن از او به تشکر جانانه‌ای کرد و هر دو به سوی مسجد رهسپار شدند. همین که به مسجد رسیدند مرد مؤمن از مرد غریبه درخواست کرد تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد غرییه از رفتن به مسجد خودداری کرد. اما مرد مؤمن دست بردار نبود! از مرد مؤمن اصرار و از مرد غریبه انکار. مرد مؤمن سوال می‌کند: «چرا نمی‌خواهی وارد مسجد شوی و نماز بخوانی؟» مرد غریبه پاسخ داد: (من شیطان هستم) مرد مؤمن، با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه گفت: «من شما را در راه مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شمابه خانه رفتید خودتان را تمیز کردید و به راهتان به مسجد ادامه دادید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم وحتی آن باعث نشد در خانه بمانید، بلکه با همتی بیشتر از قبل به راه مسجد ادامه دادید و خداوند به خاطر آن، همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردنتان شوم ،خداوند گناهان افراد دهکده تان را ببخشد؛ بنابر این من سالم رسیدن شما را به مسجد هموار ساختم!!!»✨ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 سوره توبه، آیه ۱۸ «إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَىٰ أُولَٰئِكَ أَن يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ» «ﺁﺑﺎﺩ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﺴﺎﺟﺪ خدا (یعنی بنا کردن مسجد یا حضور پر شور مردم در آن) ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺻﻠﺎﺣﻴﺖ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﺟﺰ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻧﺘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﭘﺲ ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﻓﺘﮕﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ.»✨ 🏴 @saelinehojat
راهکارهای زندگی موفق در جزء یازدهم 🌸 @saelinehojat
📚داستانک قرآنی در داستان ابراهيم(ع) مي‌خوانيم: هنگامي كه ابراهيم(ع) را در منجنيق گذاشتند، عمويش آذر آمد و سيلي محكمي به صورت او زد و گفت: «از مذهب توحيديت بازگرد {ابراهيم(ع) اعتنايي به او نكرد} در اين هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنيا فرستاد تا نظاره‌گر اين صحنه باشند.» همه موجودات از خدا تقاضاي نجات ابراهيم(ع) را كردند. از جمله زمين گفت: «پروردگارا! بر پشت من بنده موحدي جز او نيست و اكنون در كام آتش فرو مي رود.» خطاب آمد: «اگر او مرا بخواند؛ مشكلش را حل مي‌كنم.» جبرئيل در منجنيق به سراغ او آمد و گفت: «اي ابراهيم(ع)! به من حاجتي داري تا انجام دهم؟» ابراهيم(ع) گفت: «به تو نه؛ اما به خداوند عالم آري!» هنگامي كه ابراهيم(ع) به ميان اتش پرتاب شد، خداوند به آتش وحي فرستاد: «سرد و سالم باش براي ابراهيم(ع)» در اين هنگام آتش خاموش و به محيطي آرام بخش مبدل گشت و جبرئيل در كنار ابراهيم(ع) قرار گرفت و با او به گفتگو نشست. نمرود از فراز جايگاه با خود چنين گفت: «من اتخذ الها فليتخذ مثل اله ابراهيم(ع)؛ اگر كسي مي خواهد معبودي براي خود برگزيند، همانند معبود ابراهيم(ع) را انتخاب كند» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هود علیه السلام نیز می فرماید: «إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم مَّا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» «ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻦ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﺮﺩم ; ﻫﻴﭻ ﺟﻨﺒﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﻣﻬﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ [ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺧﻮﺩ ] ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ، ﻣﺴﻠﻤﺎً ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺑﺮ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﺳﺖ.»(هود، ٥٦) 🌸 @saelinehojat
📚داستانک قرآنی روزی حضرت موسی (ع) در ضمن مناجات به پروردگار عرض کرد: خدایا می خواهم همنشینی را که در بهشت دارم ببینم که چگونه شخصی است! جبرئیل بر او نازل شد و گفت: یا موسی (ع) قصابی که در فلان محل است همنشین تو است. حضرت موسی به درب دکان قصاب آمده، دید جوانی شبیه شبگردان مشغول فروختن گوشت است. شب که شد جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل روان گردید. موسی (ع) از پی او تا درب منزلش آمد و به او گفت: مهمان نمی خواهی؟ گفت: بفرمایید، موسی (ع) را به درون خانه برد. حضرت دید جوان غذایی تهیه نمود، آنگاه زنبیلی از طبقه فوقانی به زیر آورد، پیرزنی کهنسال را از درون زنبیل بیرون آورد و او را شستشو داد، غذا را با دست خویش به او خورانید. موقعی که خواست زنبیل را به جای اوّل بیاویزد زبان پیرزن به کلماتی که مفهوم نمی شد حرکت نمود؛ بعد جوان برای حضرت موسی (ع) غذا آورد و خوردند. موسی (ع) سوال کرد حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟ عرض کرد: این پیرزن مادر من است، چون وضع مادی ام خوب نیست که کنیزی برایش بخرم خودم او را خدمت می کنم. پرسید: آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟ گفت: هر وقت او را شستشو می دهم و غذا به او می خورانم می گوید: خدا ترا ببخشد و همنشین و هم درجه حضرت موسی (ع) در بهشت کند موسی (ع) فرمود: ای جوان بشارت می دهم به تو که خداوند دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده است، جبرئیل به من خبر داد که در بهشت تو همنشین من هستی. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 الإسراء وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﺎﻃﻊ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ، ﻭ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻴﻜﻲ ﻛﻨﻴﺪ ; ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻱ ﺭﺳﻨﺪ [ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ ﺁﻭﺭﻧﺪ ] ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍُﻑ ﻣﮕﻮﻱ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ [ ﺑﺎﻧﮓ ﻣﺰﻥ ﻭ ] ﭘﺮﺧﺎﺵ ﻣﻜﻦ ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺨﻨﻲ ﻧﺮم ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ [ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺍﻧﻪ ] ﺑﮕﻮ .(٢٣) 🌸 @saelinehojat
راهکارهای زندگی موفق در جزء شانزدهم 🌸 @saelinehojat
📚داستانک قرآنی روزی عزرائیل نزد موسی آمد، موسی پرسید: برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟ عزرائیل: برای قبض روحت. موسی: ساعتی به من مهلت بده تا بقا فرزندانم وداع کنم. عزرائیل: مهلتی در کار نیست. موسی (ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی (ع) مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی (ع) نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!» مادر گفت: «چه سفری؟» موسی (ع) گفت: «سفر آخرت» مادر گریه کرد. موسی (ع) نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی زد و گریه کرد، دل موسی (ع) از گریه کودکش سوخت و گریه کرد خداوند به موسی (ع) وحی کرد: «ای موسی! دل از آنجا بکن من از آن‌ها نگهداری می‌کنم و آن‌ها را در آغوش محبتم می‌پرورانم» دل موسی (ع) آرام گرفت. به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟ عزرائیل: از دهانت موسی: آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟ عزرائیل: از دستت موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟ عزرائیل : از پایت موسی: آیا از پایی که با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟ عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی داد، موسی آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی (ع) گفتند: «یا أهوَنَ الأنبیاء مَوتاً کیفَ وَجَدتَ المَوتَ؛ ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟ موسی (ع) گفت: «کَشَاه تُسلَخُ و هِیَ حَیَّه؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 الأنبياء آیه 35 كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ هر انسانی طعم مرگ را می‌چشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می‌کنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده می‌شوید! 🌸 @saelinehojat
راهکارهای زندگی موفق در جزء نوزدهم 🌸 @saelinehojat
📚داستانک قرآنی 🌷 🌷 صبح هنوز روشن نشده بود، و آسمان تاریک بود و مردم همدیگر را خوب نمی دیدند، یکی از یاران پیامبر(ص) بنام «ثابت بن قیس» گوشش خوب نمی شنید، وقتی وارد مسجد می شد، مردم به او احترام کرده و راه باز می کردند تا کنار پیامبر(ص) بنشیند و گفتار پیامبر(ص) را بشنود. روزی وارد مسجد شد، مسجد پر از جمعیت بود، او جمعیت را می شکافت و می گفت: جا بدهید تا نزد پیامبر(ص) بروم. تا اینکه نزد یکی از مسلمانان رسید. او به ثابت گفت: همین جا بنشین، ثابت ناگزیر همانجا پیش او نشست، اما خشمگین بود که چرا آن مرد به او راه نداده است که نزد پیامبر(ص) برود. هنگامی که آسمان روشن شد، ثابت از او پرسید کیستی؟ او در جواب گفت: فلان کس هستم. ثابت گفت: فرزند فلان زن (در اینجا نام مادرش را با لقب زشتی که در جاهلیت می بردند برد) آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت. در این هنگام آیه ۱۱ سوره حجرات نازل شد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 الحجرات يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىٰ أَن يَكُونُوا خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَىٰ أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﻧﺒﺎﻳﺪ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﮔﺮﻭﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪ ، ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ، ﻭﻧﺒﺎﻳﺪ ﺯﻧﺎﻧﻲ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ [ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪ ] ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ، ﻭ ﺍﺯ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻋﻴﺐ ﺟﻮﻳﻲ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻘﺐ ﻫﺎﻱ ﺯﺷﺖ ﻭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻧﺰﻧﻴﺪ ; ﺑﺪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻭ ﻋﻠﺎﻣﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺶ ﺑﻪ ﻟﻘﺐ ﺯﺷﺖ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﮔﺬﺍﺭﻱ ﻛﻨﻨﺪ . ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ [ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺭ ﻧﺎﻫﻨﺠﺎﺭ ﻭ ﺯﺷﺖ ] ﺗﻮﺑﻪ ﻧﻜﻨﻨﺪ ، ﺧﻮﺩ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﻧﺪ .(١١) 🌸 @saelinehojat