eitaa logo
سربازان امام زمان عج ❤️❤️
162 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
4هزار ویدیو
15 فایل
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ به امید ظهورت ای پادشه خوبان کپی آزاد ,برای ساختن جامعه مهدویت دست در دست هم خواهیم داد وخود را برای ظهور مهدی فاطمه آماده خواهیم کرد کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
AudioTrimیادت باشد۱۳.mp3
زمان: حجم: 11.91M
📚 🔊 👂«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 📗 🕊🌹 ✍️نویسنده: محمد رسول ملاحسنی 🎙راوی: جمعی از بازیگران نمایشی 3️⃣1️⃣ 🕊🌹…" اثری است پیرامون زندگی "شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی" که "محمدرسول ملاحسنی" آن را به روایت همسر شهید به رشته ی تحریر درآورده است. 🥀🤍محمدرسول ملاحسنی با قلم جذاب خود توانسته روایت فرزانه درباره نحوه آشنایی، ازدواج، دوسال زندگی مشترک و در نهایت شهادت همسرش را به خوبی بنویسد. 🕊🌹اگر دوست دارید از زاویه دیدی جدید با زندگی یک شهید مدافع حرم و همسرش آشنا شوید و از علاقه مندان به ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی هستید، شنیدن این کتاب به شما توصیه می‌شود. ⬅️ در این قسمت میشنویم: 🌸عروسی 🕊زیارت 🌸امام رضا (ع) 🕊ماموریت
🕊🌷 📚پیشانی و بوسه (جلد ۶، شمع صراط) 📘 ✍️ به روایت همسر شهید 3️⃣1️⃣ 🍃🌸پشت تلفن گریه می کردم و حرف می زدم با همان حال گرفته به او گفتم : آقا مرتضی تو را به خدا بگو کجایت ترکش خورده؟ 🥀🤍 به خدا چیز مهمی نیست یک زخم سطحی بیشتر نداشته ام! ⁉️ الان کجا هستید ؟ 🔺در بیمارستان تبریز. 🍃🌸 اگر زخم سطحی برداشته اید چرا در بیمارستان بستری هستید . 🥀🤍 جهت اطمینان بیشتر و برای اینکه زود بهبود پیدا نمایم به اینجا آمده ام . 🍃🌸جمله آخری آنطوری که باید و شاید به دلم نچسبید و قبول نکردم . فکر کردم که او می خواهد مرا دلداری بدهد. البته این کار همیشگی او بود که بار غمهایش را خودش به تنهایی می کشید و شادیهایش را بلافاصله بین همه تقسیم می کرد. در آن لحظه گفتم: تو را خدا آدرس بیمارستان را بده تا من بیاییم پهلوی شما!گفت: نه مسیر خیلی طولانی است. 🥀🤍من سعی خواهم کرد دکترم را راضی کنم که مرا به شیراز منتقل کنند. بعد شما می توانید به آنجا بیائید. ولی خواهشی از شما دارم آن هم این است که نگذارید کسی از این ماجرا با خبر شود، علی الخصوص پدر و مادرم. من هم به ایشان قول دادم که این خبر جایی بروز پیدا نکند. 🍃🌸خیلی دلم گرفته بود. حال و حوصله هیچ کاری نداشتم. هر روز چهره ای از آقا مرتضی در ذهنم می کشیدم و وضعیت مجروحیتش را برای خودم ترسیم می کردم. دیگر توان این را نداشتم که حتی به خانه دوستان بروم .آنها این کار را می کردند 🔻🔻🔻