eitaa logo
روح الله صفری|آقای مــالک🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
9 فایل
حَرفِ‌حَق وحقانیت‌واحد همیشه در جان و قلب انسان‌ها جریان دارد... 🔹 ادمین پاسخگویی: @rohallahsafari_ir 🔸ادمین تبادلات: @rohallahsafari_ir 🔸 کانال دوممون @avineh 🌐 سایت www.rohallahsafari.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
- ای که دگرگون نکند دل‌ها را جـز او ... 🌿 💕 ☑️به کانال روح الله صفری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1024196718Ce203bc2bb5
. .. پخته نخواهی شد، مگر بعد از آنکه احساس کردی سرشار از سخنی ولی لازم نمی‌دانی به کسی چیزی از آن بگویی... کاری که دیگران با تو میکنند و کاری که تو با دیگران میکنی را «همین که خدا میبیند کافیست» ☑️ به کانال روح الله صفری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1024196718Ce203bc2bb5
- اگر گناه می‌کنید جای آشتی با خدا را باقی بگذارید..! 💕 ☑️به کانال روح الله صفری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1024196718Ce203bc2bb5
استادی میگفت: "عوذ" معنای فراتر از پناهگاه داره ‏که مهجور تره! ‏عوذ یعنی آغوش ‏این "اعوذ باللّه"که اول قرآن خوندن میگی، یه جورایی معنی عامیانه اش میشه: خدایا بغلم کن..‌. شیخ |عضویت 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1024196718Ce203bc2bb5
علیه‌السلام فرمودند: هر كس به صدای گوینده‌ای گوش دهد، او را پرستش كرده است. پس اگر او از خدا سخن بگويد را پرستيده است، و اگر از زبان ابليس سخن بگويد را عبادت كرده است. کانال شیخ |عضویت 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1024196718Ce203bc2bb5
میگن روز قیامت ، اینقدر خدا می‌بخشه که شیطان هم طمع میکنه .. !
شما اگر بخواهيد محب باشيد هنر نيست،چون همه کمالات و نيازهای ما به وسيله خدا تأمين می‌شود.اگر کاری کرديم که محبوب او شديم،برای ما هنر است..! •آیـت‌الله‌جوادی‌آملی•
< إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا> اینجا خدا میگه: حواسم بهت هست و خیلی مراقبتم...🫀👥:* •°🌱 •°🌊
خیلی دوست دارم🌸 واسه همه چی ممنونتم هناس من💕 واسه همه‌ی خطاها و اشتباهاتم و گناهام استغفرالله ربی و اتوب الیه❤️‍🩹🌱
روح الله صفری|آقای مــالک🇮🇷
﷽ عنوان داستانک:لیموی شیرین! نفس زنان به ایستگاه اتوبوس رسیدم.خدا خدا میکردم که یکی از صندلی های اتوبوسی که دارد از دور می آید خالی باشد.سوار شدم همه اش پر بود.چشم چرخاندم به اطراف و مُلتمسانه به آدم ها نگاه کردم،به امید آنکه کسی دلش برای یک خانم باردار بسوزد و صندلی اش را برای چند دقیقه عاریه دهد.اما هیچکسی از جایش بلند نشد. تکیه دادم به شیشه ی درب ورودی اتوبوس،با دست راستم میله را گرفتم و از پنچره به آدمهای بیرون نگاه کردم. چشمم خورد به یک دخترِ کوچک روسری به سر که پستانک صورتی بر دهان داشت و محکم گوشه ی چادر مشکی مادرش را گرفته بود.لبخند شیرینی نشست روی لبانم و با خود گفتم «خدایا!یعنی فاطمه ی من به خوشگلیِ این میشه؟ » اتوبوس،ایستگاه سومِ احمد آباد درست روبروی یک شیرینی فروشیِ تازه تأسیس به اسم پامچال ایستاد.بچه های مدرسه ای را می‌دیدم که هر کدام با یک کاپ کیک یک نفره که رویش با خامه و برش های زردآلو، توت فرنگی،موز و لیمو تزیین شده بود بیرون می آمدند. بسیار هوس انگیز به نظر میرسید.با خودم گفتم اگر بودجه ام اجازه دهد موقع برگشت از دانشگاه؛سر این ایستگاه پیاده می‌شوم و یک عدد کاپ کیک با برش لیمو ترش !! میخرم و میبرم خانه تا با احمد رضا بخوریم. دست کردم داخل کیف پولم‌ تا موجودی آن را چک کنم،یک کارت بانکی با اعتبار صفر و یک دو تومنی؛این بود تمام دار و ندار من!! من قدرت خرید آن کاپ کیک را نداشتم چون چند سالیست که سایه ی نداری رفیق صمیمی ما شده است. دلم گرفت،نفس عمیقی کشیدم و به خدا گفتم:"من تمام این رنج ها را با جان و دل میپذیرم،فدای سرت یک وقت غصه ام را نخوری.حال من با وجود تو خوب خوب است". بغض کردم و صورتم را چرخاندم به پشت شیشه ی اتوبوس.ناخواسته قطره اشکی چکید روی گونه هایم،حیا کردم و سریع قطره اشک را پاک تا مبادا نشانه ی ناشکری شود در برابر خدای مهربانم ❤️ آن روز بعدِ اتمام کلاس،یکی از دوستانم که همیشه با من هم مسیر بود و هیچوقت اما هیچکدام از همکلاسی ها را سوار و همراه ماشین خویش نمی‌کرد صدایم زد:«خانم مقدم،خانم مقدم،من میرم سمت احمد آباد بیا شما رو هم برسونم.» از خدا خواسته،برای اینکه بخشی از پولم را خرج بلیت اتوبوس نکنم سوار شدم. ماشین را روشن کرد و شروع به تعریف؛ از اینکه امروز تولد برادرزاده اش هست و میخواهد او را سورپرایز کند و از قضا تعریف شیرنی فروشیِ پامچالِ احمد اباد را زیاد شنیده و قرار است از آنجا کیک بخرد. جلوی درب شیرینی فروشی ایستاد و داخل مغازه شد. و من اما از دور چشمم را از مغازه دزدیدم و خیالم را سپردم به دعا،تسبیح در دست داشتم صد لعن و سلام زیارت عاشورا را می‌فرستادم که دوستم محکم زد به پشت شیشه ی ماشین. شیشه را پایین کشیدم.دو دستش را به سمت من دراز کرد و گفت:«بفرما خانم مقدم ناقابله.ببخشید نمیشد از کیکی که خریدم برش بزنم و بهتون بدم.» داخل دستانش یه کاپ کیک بود،دقیقا مشابهِ همان کاپ کیک هایی که امروز دست بچه های مدرسه دیده بودم.خامه ای و تزیین شده با لیموی ترش!! ┈┈┈┈ ﷽ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم ما به شما و فرزندانتان روزی می دهیم. سوره اسرا آیه 31 ☘|@safari_ir
روح الله صفری|آقای مــالک🇮🇷
وَاخْتِمْ لِي بِالسَّعَادَهِ فِيمَنْ خَتَمْتَ... خداوندا سرنوشت مرا به سعادت ختم كن؛ در زمره آنان كه
- در پایگاه امیدیه بودیم.یک‌ ساعت‌ به‌ اذان‌ صبح‌ مانده،از خواب بیدار شدم.شهید علی‌اکبر رحمانیان را دیدم که بعد از چهار شبانه‌روز عملیات،در حالی که آثار خستگی شدید در چهره‌اش آشکار بود،وارد سنگر شد.فکر کردم با آن حال خسته‌اش دراز بکشد؛چون خواب از چشمانش می‌بارید. ولی دیدم جانمازش را پهن کرد و آماده نمازشب و مناجات با خدا شد. به او گفتم: «حاجی! خسته هستی! کمی استراحت کن!»لبخندی زد و گفت:«ما الان برای همین و داریم می‌جنگیم.» سپس مشغول عبادت شد. ☘️|@safari_ir
- وقتی در ذهن کسی بزرگ شد و ماسوای آن، همه چیز حقیر و کوچک بود. او در هر شرایطی پیروز است. •شهیدحاج‌قاسم‌سلیمانی• سرباز جنگ نرم 👇🏻 🇮🇷|https://eitaa.com/joinchat/1024196718Ce203bc2bb5