#اربعین #داستان
🔰میآیی بازی؟
📝 حسین موتورش را روی زمین کشید و قیژ قیژ صدا درآورد، پسرک عراقی دورتر ایستاده بود و به بازی حسین نگاه میکرد.
حسین سرش را بالا گرفت و رو به پسرک عراقی گفت:«میآیی بازی کنیم؟»
پسرک که متوجه نمیشد حسین چه میگوید جلوتر آمد و به عربی حرفی زد.
حسین با دهان باز به پسرک عراقی نگاه کرد و گفت:«نمیفهمم چه میگویی! میگویم میآیی بازی کنیم؟»
پسرک عراقی هم نمیفهمید حسین چه میگوید. دوید و رفت توی یکی از اتاقهایی که حسین و خانوادهاش در آنجا مهمان بودند، خانهای کاهگلی وسط یک نخلستان نزدیک فرات.
پسرک عراقی چند دقیقه بعد با یک ماشین کوچک آبی رنگ برگشت، ماشین را به طرف حسین گرفت و به او داد. حسین لبخندی زد و موتورش را به سمت پسرک عراقی گرفت و گفت:«اسم من حسین است....اسم تو چیست؟»
پسرک عراقی موتور را گرفت و گفت:«أنا حسین»
هردو بلند خندیدند .
آن شب هر دو حسین بدون اینکه زبان هم را بفهمند یک عالمه بازی کردند.
#باران
__________________________
📌 برای اربعین امسال، تصمیم گرفتیم یه بسته محتوایی به همراه بازی هایی که میشه تو عراق با بچه های خودمون یا عراقیا انجام داد آماده کنیم.
🔺 شما هم می تونید با انتقال تجربه های سالهای گذشته تون به ما کمک کنید.
🙏در نشر معارف فرهنگی اسلامی سهیم باشیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺سفیر امین🌺🌿•✾•••┈┈•
✏️https://eitaa.com/safiramin
@komak_morabbi