بسم الله الرحمن الرحیم
مثل جهنمایرانیها
زیر چشمهایش پف کرده بود گویا هنوز درست و حسابی بیدار نشده بود کمیتلو تلو میخورد بعد از یک خمیازه عظیم که تا اعماق حلقش را میشد به خوبی دید، گفت: صبح بخیر!
گفتم: ظهر بخیر! گویا از طلبگی خواب قیلولهاش را خوب بلدی؟!
گفت: نه بابا قیلوله کجا بود مگر ساعت چند است؟ گفتم: به اندازه یک وضو مشتی تا نماز وقت داری.
گفت: اِاِ امروز هم کلاسمان رفت. گفتم مگر کلاس هم داری؟
گفت: داشتن که داشتیم ولی نشد!! گفتم: درس کی میروی؟ گفت: درس آقای....
گفتم: قوی هست؟ گفت: چه عرض کنم هنوز نفهمیدم. گفتم: نصف سال که رفت چطور هنوز نفهمیدی؟
گفت: آخر یک روز استاد هست، من نیستم؛ روزی که من هستم استاد نیست، روزی هم که هر دو هستیم کلاسها نیست و تازه این غیر پنجشنبهها و جمعهها و ده محرم و صفر وایام فاطمیه اول و دوم و دهه صادقیه و دهه فجر و تعطیلات عید نوروز و همه شهادتهای ائمه و حضرت زینب و حضرت معصومه و حضرت رقیه سلام الله علیهم اجمعین و همه مناسبتهای ملی و مذهبی و جهانی است؛ تازه در هر سالی عالمی، مرجعی، شخصیتی به سمت خدا میرود که باید به احترامشان حوزه تعطیل شود و برخی مسائل سیاسی، اجتماعی که حوزه به عنوان اعتراض تعطیل میشود. مثل جهنمایرانیها که گفتند در قیامت همه سر ساعت عذاب میشوند الا ما چون یک روز قیف هست قیر نیست؛ قیر هست قیف نیست، یک روز هم کبریت نیست که قیر را داغ کنند و... خلاصه هیچ کسی در آنجا عذاب نمیشود.
گفتم پساین همه عالم و فقیه و مجتهد و فیلسوف ومتکلم و... از کجا آمده اند؟؟؟ گفت: نمیدانم ولی ما که درسی ندیدیم که کسی بخواند.
گفتم: بااین همه که میخوابی که معلوم است نمیتوانی ببینی، تو کی بیدار بودی و کی به حوزه رفتی که فعالیتهای علمیو اهلش را ببینی؟
گفت: تو که بیداری بگو تو چه دیدی؟ گفتم: آنها که به جایی رسیدند از تعطیلات بیش از تحصیلات استفاده کردهاند. آنها نه تنها برایایام درسی که برایایام غیر درسی هم برنامه دارند و حتی نه تنها برای ساعتهای درسی که ناگهان تعطیل میشود برنامه دارند بلکه برای دقایق و ثانیههای قبل درس که منتظر استاد و هم بحث هستند، برنامه دارند.
آنها برای دقایقی که در اتوبوس و تاکسی نشستهاند و یا وقتی در صف نان و مطب دکتر و... نشستهاند و حتی وقتی در مسیر راه میروند، برنامه دارند.
گویا خواب از سرش پریده بود؛ کمیپشت سرش را خواراند و متفکرانه گفت: عجب، عجب
گفتم: پزشک امام میگفت به امام عرض کرده بودم که باید برای تکمیل درمان، روزانه ده دقیقه ورزش کند و یا دوچرخه بزند. در ساعت مقرر به اتاق امام رفتم که برنامه ورزشی ایشان را چک کنم. دیدم وسط اتاق نشسته و ورزش میکند، در ضمن تلوزیون روشن است ولی صدایش را بسته تا اطلاع لازم از برنامههای تلوزیون داشته باشد و رادیو روشن است و اخبار میگوید و در ضمن همه اینها امام نوهاش را روی سینهاش نشانده و با او بازی میکند و تازه تسبیح هم در دستش بود و ذکر میگفت.
گفتم: اگر امام، امام شد برای این بود که برای ده دقیقه وقتش این همه برنامه داشته است.
#نوشته های خودمونی
🔵 می توانید دوستان خود را به کانال دعوت نمایید:
•┈┈••••✾•🌿🌺سفیر امین🌺🌿•✾•••┈┈•
✏️https://eitaa.com/safiramin