.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_شصتوچهارم🌸/#برکت🌟
انسان اگر میخواهد به جایی برسد باید تلاش کند. زمانی که هادی ذو الفقاری در تهران بود و در بازار آهن فعالیت میکرد، همیشه دست خیر داشت. خصوصاً برای هیئت ها بسیار خرج می کرد. هادی می گفت باید مجلس امام حسین پر رونق باشد. باید این بچه ها که به هیئت می آیند خاطره ی خوشی داشته باشند. هر بار که برای هیئت و یا کارهای فرهنگی مسجد احتیاج به کمک مالی داشتیم اولین کسی که جلو می آمد هادی بود. همیشه آماده بود برای هزینه کردن. یک بار به هادی گفتم از کجا این همه پول می یاری؟ مگه توی بازار چقدر بهت حقوق میدن؟ خندید و گفت: از خدا خواستم که همیشه برای این طور کارها پول داشته باشم. خدا هم کمکم می کنه. پرسیدم: چطوری؟ گفت: باید تلاش کرد. بعد ادامه داد برای اینکه برخی خرج ها رو تأمین کنم، بعد از کار بازار آهن با موتور کار میکنم بار میبرم مسافر و.... خدا هم توی پول ما برکت قرار میده. هادی در نجف هم هم دست از این کارها بر نمی داشت. بسیاری از طلبه های نجف از فعالیتهای هادی می گفتند و اینکه نمی دانستند.هادی از کجا پول می آورد اما کارهای خیر ماندگاری از خود به یادگار می گذارد. زمانی که هادی شهید شد چند نفر از طلبه ها آمدند و خاطرات خود را از هادی بیان کردند. یکی می گفت: این عبایی را که دارم هادی برایم خرید، دیگری به نعلین خود اشاره کرد. یکی دیگر از آنها از لوله کشی آب خانه اش می گفت و...... هادی برای تأمین هزینه ی این کارها در نجف کار می کرد. این اواخر کاری کرده بود که مسئولان گروه های نظامی مردمی (حشدالشعبی) حسابی به او اطمینان داشتند. همیشه پول در اختیار او میگذاشتند تا برای کارهای فرهنگی که در نظر دارد هزینه کند.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉
#خــادم_الــشـهـیـد
🆔 @safiran_isAr
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_شصتوچهارم🌸/#برکت🌟
انسان اگر میخواهد به جایی برسد باید تلاش کند. زمانی که هادی ذو الفقاری در تهران بود و در بازار آهن فعالیت میکرد، همیشه دست خیر داشت. خصوصاً برای هیئت ها بسیار خرج می کرد. هادی می گفت باید مجلس امام حسین پر رونق باشد. باید این بچه ها که به هیئت می آیند خاطره ی خوشی داشته باشند. هر بار که برای هیئت و یا کارهای فرهنگی مسجد احتیاج به کمک مالی داشتیم اولین کسی که جلو می آمد هادی بود. همیشه آماده بود برای هزینه کردن. یک بار به هادی گفتم از کجا این همه پول می یاری؟ مگه توی بازار چقدر بهت حقوق میدن؟ خندید و گفت: از خدا خواستم که همیشه برای این طور کارها پول داشته باشم. خدا هم کمکم می کنه. پرسیدم: چطوری؟ گفت: باید تلاش کرد. بعد ادامه داد برای اینکه برخی خرج ها رو تأمین کنم، بعد از کار بازار آهن با موتور کار میکنم بار میبرم مسافر و.... خدا هم توی پول ما برکت قرار میده. هادی در نجف هم هم دست از این کارها بر نمی داشت. بسیاری از طلبه های نجف از فعالیتهای هادی می گفتند و اینکه نمی دانستند.هادی از کجا پول می آورد اما کارهای خیر ماندگاری از خود به یادگار می گذارد. زمانی که هادی شهید شد چند نفر از طلبه ها آمدند و خاطرات خود را از هادی بیان کردند. یکی می گفت: این عبایی را که دارم هادی برایم خرید، دیگری به نعلین خود اشاره کرد. یکی دیگر از آنها از لوله کشی آب خانه اش می گفت و...... هادی برای تأمین هزینه ی این کارها در نجف کار می کرد. این اواخر کاری کرده بود که مسئولان گروه های نظامی مردمی (حشدالشعبی) حسابی به او اطمینان داشتند. همیشه پول در اختیار او میگذاشتند تا برای کارهای فرهنگی که در نظر دارد هزینه کند.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉