.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_هشتادودوم🌸/#قدمهایآخر👣
این اواخر کمتر حرف میزد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول خودسازی بود. از خودش کمتر میگفت به توصیه های کتب اخلاقی بیشتر عمل می کرد. هادی عبادت ها و مسائل دینی را به گونه ای انجام می داد که در خفا باشد. کمتر کسی از حال و هوای او در نجف خبر داشت. او سعی می کرد خلوت خود را با مولای متقیان امیر المؤمنین حفظ کند. هادی حداقل هر هفته با تهران و دوستان و خانواده تماس می گرفت و با آنها بگو بخند داشت اما در روزهای آخر تغییرات خاصی در او دیده می شد. شماره ی همراه خود را عوض کرد. آخرین بار با یکی از دوستانش تماس گرفت. هادی پس از صحبت های معمول به او گفت: نمیخوای صدای من رو ضبط کنی؟! دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی به یکی از دوستان طراح هم گفته بود من چهره ی جذاب و خوبی ندارم اگه توانستی به طرح قشنگ از عکسهای من آماده کن! بعدها به درد می خوره با اینکه بارها در عملیاتهای گروه های مردمی از طرف سپاه بدر عراق شرکت کرده بود، اما وصیت نامه اش را قبل از آخرین سفر نوشت! درست در روز ۱۹ بهمن ۱۳۹۳، یعنی یک هفته قبل از شهادت وصیت نامه ی کاملی نوشت که توصیه های بسیار خوبی در آن داشت. عجیب اینکه بیشتر درخواستهایی را که او در وصیتنامه آورده بود به طرز عجیبی اجرا شد. او بعد از تکمیل وصیتنامه راهی مقر نیروهای مردمی شد. آن قدر عجله داشت که سجاده اش در اتاقش همین طور باز ماند! بعد هم با دوستانش عازم سامرا گردید. آنها در عملیات پاک سازی مناطق اطراف سامرا و دیگر مناطق حضور فعال داشتند. نیروهای مردمی در چند عملیات قبلی با کمک مشاوران ایرانی توانسته بودند مناطق مهمی نظیر جرف الصخر را از دست داعش پاکسازی کنند. هادی به همراه دیگر مدافعان حرم حدود بیست کیلومتر جلوتر از حرم عسکریین در سنگرها حضور داشتند. آنها بیشتر شبها را به حرم می آمدند و آنجا می خوابیدند. هادی هم که موقعیت خوبی پیدا کرده بود از فضای معنوی حرمین سامرا به خوبی استفاده می کرد.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉