eitaa logo
حوزه علمیه امام حسین علیه السلام سفیران هدایت
710 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
: حدّ توجه به والدین و سختی‌های «والدین داری» ! ✍️ رفتارهای ما بطور کلی به دو دسته تقسیم میشن؛ - رفتاری که متناسب باشرایط و رفتار دیگرانه! - رفتاری که در هرشرایطی، ثابت و بدون تغییره! ✘ رفتار با والدین از دسته دوم و کاملاً ثابته، بطوریکه هرگز اجازه تغییر نداریم. چهار فرمول واجب در ارتباط با والدین: • اطاعت (در صورتی که مخالف دین خدا نباشه) • رعایت کامل ادب • رعایت کامل احترام • نیکیِ خاضعانه ※ نکته اول؛ اگر دستور والدین، مخالف دستورات خداست، نباید اطاعت بشه ولی با حفظ کامل ادب واحترام. ※ نکته دوم؛ نیکی کردن به پدر و مادر، با احترام گذاشتن به اونا، کاملاً متفاوته. روش نیکی به پدر و مادر، دقیقاً مثل یه عبد، نسبت به مولاشه؛ خدمتگزاری خاضعانه. ※ نکته سوم؛ از نظر قرآن تملّق در دو حالت مجازه؛ برای خداوند/ برای پدر و مادر قرآن اینجوری شرحش میدِه؛ «بالهای ذلت را درمقابل پدر و مادرت باز کن» یعنی دربرابرشون متواضع، ذلیل و عبد باش. ※ نکته چهارم: هیچ عبادتی از رضایت والدین، بی نیازت نمیکنه. کمترین اتفاقِ ناشی از عدم رضایتشون؛ ابتلا به عقوق والدینه که هیچ عملی از «عاق والدین» پذیرفته نیست. 🌿🌺 @safiranesf 🌺🌿
: توکل و اعتماد به خدا با ذکر لا حول و لا قوه الا بالله ✍️ توحید را باید از کودکان آموخت! آنقدر حول ریسمانی بنام « مادر » موحّدند، که اگر در کنارش باشند و هیچ مخلوق دیگری نباشد، تنهایی اسیرشان نمی‌کند! می‌نشینند گوشه‌ای از خانه، همانجا که امتداد نگاهشان، به سایه‌ی مستحکم مادر گره می‌خورد، و فقط همین‌جاست که دیگر برای اجرای بزرگترین نقشه‌های دنیایشان، آماده‌اند! هرجا گره‌ای به کارشان می‌اُفتد، نه می‌ترسند و نه جا می‌زنند؛ رو می‌کنند به مادر ... و با نگاه عجزآلودی، باقیِ کار را ، با یقین بدو می‌سپارند. یقین به اینکه؛ مادر هست و من برای ادامه‌ی راه، تنها نیستم. √ ماجرای همین کودک و مادر است؛ ماجرای ما و خدا ! عَبْدی که آموخته، فقط همان گوشه ای از دنیا را برای بازی انتخاب کند؛ که امتداد نگاهش، سایه‌ی مستحکم خدا را ببیند، هرگز در هیاهوی بازیهای دنیا گم نخواهد شد. دورترها، خطرناکند! و او تا دایره‌ای می‌تواند، به دنیا مشغول شود؛ که چشمانش از دیدنِ حضور دائمی خدا، عاجز نشوند! آنوقت زیر سلطنتِ نگاه چنین خدایی، نه هرگز هراسی به دلش می‌اُفتد و نه از گشودنِ گره‌های مداومی که به کارش می‌اُفتند ناتوان می‌شود! هرجا به بن‌بستی رسید، چشمانش می‌دود دنبال سایه‌ی مستدامِ خدا که بر وجودش حاکمیت می‌کند و با نگاهی عجزآلود که بوی یقین مید‌هد، باقیِ کار را به خدایی می‌سپارد که آسان کننده‌ی امور است! نه ترسی او را می‌دَرَد، و نه تنهایی احاطه‌اش میکند! دارایی او خدای بالا بلندی است که در انتهای هر راه بندانی برای گشودن جاده‌ای نو، ایستاده به شرط آنکه آنقدر دور نشده باشد که دیگر نبیندش. 🌿🌺 @safiranesf 🌺🌿
: عشق‌هایی که آزموده می‌شوند ! ✍️ همه‌ می‌دانستند که عشق میان ما فراتر است از آنچه در فرهنگ امروز به آن از عشق تعبیر می‌کنند! شاید از «جنس تنها حقیقت عشق» است! او در تمام این بیست و چند سال فقط برایم بابا نبود... مسیر آسمان بود و در حال عبور دادنم از مرتبه‌های تکامل که وقتی به بلوغ برسد انتهای خوشش درک مرتبه‌های پشت سرهم و شیرین «لااله الا الله» است. ※ من می‌دانستم همه‌ی محبتها عشق نیستند، حتی همه‌ی عشق‌ها در یک مرتبه نیستند! و این را هم می‌دانستم که هر چه عشق‌ها از منفعت خالی‌تر می‌شوند؛ خالص‌تر می‌شوند! اما... • چند روزی بود دلتنگی امانم را بریده بود و نشده بود که ببینمش یا صدایش را بشنوم ! و منتظر یک تماس بودم تا بلکه خبری بگیرم از حالش. نشسته بودم پشت میز آشپزخانه و با همسرم چای می‌خوردیم که تلفنم زنگ زد! بابا بود و گوشی را برداشتم و با همه‌ی اشتیاقم «سلام» کردم و منتظر بودم با همان اشتیاق پاسخ بشنوم تا کمی از حجم بی‌تابی‌ام کم کند. صدایی سرد از آنطرف تلفن شبیه یک شلاق در گوش من نواخت: « سلام، تلفن همراه من خراب شده و فلان ایراد را پیدا کرده، الان چگونه می‌توانم درستش کنم؟» گفتم الان راهکارش را پیامک میکنم و انجام دادم. بعد از چند روز بی‌خبری، و انتظار همراه با بی‌تابی، حتی حالم را هم نپرسید! و این شاید عجیب بود ولی برای من شبیه یک سقوط آزاد بود... و هزار دلواپسی و وسوسه مرا احاطه کرد. ✘ دیدم چند ساعت است که می‌گذرد از آن لحظه و حال من بدتر می‌شود! «و چیزی که می‌تواند نشاطِ داشتن یک عشق را بگیرد، آفتِ آن است! و بوی منفعت می‌دهد...» با خودم فکر کردم، تو اگر عاشقی، همینکه حالش خوب است و برایش نگران نیستی، باید برایت کافی باشد! عشق، یعنی اوج محبت به کسی به گونه‌ای که بی‌توقع باشد! اینکه در پاسخ اشتیاقت، همان اندازه اشتیاق و عشق لازم است، منطقی است! ولی اینکه اگر دریافتش نکردی بهم بریزی و نشاطت از دست رود دیگر این عشق دستخوش منفعت است. و تو را از داشتن یک «قلب رها» که لازمه‌ی عشق‌های بالاتر است، باز می‌دارد. ✘ درصد خلوص عشق ها آزمایش می‌شوند؛ «توقع» سهم «منیّت» ماست در عشق هایمان! دقیقاً چیزهایی که اگر تأمین نشود به غصه می‌افتیم. دقیقاً همان قسمتهای ناخالص عشقمان. عشق ها آنجا خالص می‌شوند که اگر تو باریدی اما با قحطی مبتلا شدی، چیزی درون قلبت بهم نریزد. یادم آمد چقدر ما در آغوش عاشقانه‌ی اهل بیت علیهم‌السلام غرق باران عزت و ثروت و قدرت و نشاط بودیم و با کمبودهای ریز و درشت دنیا، کلّاً این عشق را یا گم کردیم، یا کمرنگ و کمرنگ تر.... 🌿🌺 @safiranesf 🌺🌿
:  زینب سلام‌الله‌علیها زینت بود برای پدر و امامش... من چه؟  ✍ بعضی وقتها فکر می‌کنم شاید اینکه روز تولد شما شده روز پرستار، حکیمانه‌ترین انتخابِ ممکن بوده برای این مقام! و  شما نمی‌توانستید «شریکه الحسین» باشید مگر اینکه روح ترمیم، روح مدارا، روح التیام، روح تیمارگری، روح غالب وجودتان باشد! • نمی‌شود شریک کسی شد، • نمی‌شود سپر کسی شد، • نمی‌شود مراقب کسی بود، • نمی‌شود کامل کننده‌ی راه کسی بود، مگر آنکه آنقدر وسیع باشی که تمام غمهای امامت و فرزندان امامت در تو جا شوند! √ لازمه‌ی شریک کسی شدن، شبیه شدن به اوست! √ لازمه‌ی مراقبت کردن از کسی، ذبح تمام توقعات از اوست! چیزی شبیه حل شدن، یا تمام شدن در یک وجود! « تمامِ من برای او » .... و این بود علّت شهادت تمام انبیاء و معصومین: «نبودند کسانی که تمامشان برای امام باشد» نمی‌شود که او «زینب» امامش باشد، و پاره‌های جان امام، پاره‌های جان او نباشند. یتیمان امام، نگرانی‌های او نباشند! او آمده که فقط آغوش باشد برای امام و فرزندانش... همین، این راه به اراده‌ی خدا به مقصدش خواهد رسید اما... کسانی به «امام داری» می‌رسند که: هر آدمی را فرزند امام، و درد هر کسی را درد امام بدانند! زِیْن (زینت) + أَبْ (پدر) = زینب (سلام‌الله‌علیها) چه استراتژی دقیقی داشته خدا برای انتخاب نام تو! امام، قبل از آنکه امام باشد برای ما (رابطه‌ی‌حقوقی) ؛ پدر است برای ما (رابطه‌ی حقیقی) و محال است کسی در رابطه‌ی حقیقی به بالاترین عشق‌ها نرسیده باشد:  ولی بتواند «امام دارِ خوبی» باشد! √ عشق است که همه توقع ها را در خود ذوب می‌کند! عشق است که تمام تو را در امام حل می‌کند! آنوقت تو هم می‌شوی مثل سلمان، مثل عبدالعظیم حسنی «ولیّ امام» «تکه‌ای از جان امام» .... خداوندا می‌شود روزی ما هم مایه‌ی زینت امام‌مان باشیم یعنی؟ 🌿🌺 @safiranesf 🌺🌿
: چرا چشمان ما برای دیدن هنر خدا باز نیست؟ ✍️ هنر نقاش، به ادعایش بند نیست! از آنچه نقش می‌زند، توانِ سرانگشتانش را می‌توان فهمید! • هنر نقاش، را نقش شناسان می‌فهمند! آنانکه چشمانشان به رنگ، به خطوط ، و به روحِ ایستاده پشت این رنگها و خطوط، گیر می‌کند! • هنر نقاش را هنر ندیده‌ها نمی‌فهمند! آنانکه از کنار نقوش حیرت‌انگیز نیز آسان رد می‌شوند و سختیِ روحشان اجازه‌ی دیدنِ لطافت نقش‌ها را نمی‌دهد! • نقاش نقش می‌زند؛ تا تو ببینی‌اش! بشکافی‌اش! و تا عمقِ جهانِ او تا عمقِ جهان‌بینیِ او سیر کنی! • ماجرای همین آدمها و نقاش است؛ ماجرای ما و خدا! وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها... (نحل/ ۱۸ ) ! بر سفره‌ی بی‌انتهایی که گسترده، آنقدر نقوشِ رنگ رنگ خلق نموده که شمارشش ممکن نیست! و فهم بشر، هنوز بر ریزترین تا عظیم‌ترینش احاطه نیافته است. • از سلولی، که کوچکترین جامعه‌ی وجود ماست، تا دریایی که کنارش می‌ایستیم و از حیرت هیبت امواجش جا می‌خوریم؛ چرا زمین‌گیرمان نمیکنند؟ • باغچه‌ی کوچکی که تنوع برگهایش قابل شمارش نیست، چرا ترمزِ چشمانمان را نمی‌کِشد و ذهنمان را برای ثانیه‌ای بر خود، متوقف نمی‌کند؟ • همین نسیم سحرگاهی، که اهل دل، با لمس لطافتش، ساعتها به نشئگی می‌افتند؛ چرا حالمان را خراب نمی‌کند؟ • ما را چه شده، که چشمانمان، در پسِ اینهمه صورت، صورتگری هنرمند را که عاشقانه برای چشمانمان نقش آفریده، نمی‌بیند؟ ✘ هنر نقاش را، هنر ندیده‌ها نمی‌فهمند! اینکه از کنار نقوش حیرت‌انگیز این نقاش، آسان رد می‌شویم، حکایت از سختیِ روحمان دارد، که فرصت دیدنِ لطافت نقش‌ها را، فرصت دیدنِ صاحبِ این نقش‌ها را، از ما گرفته است. • برای لمس رقّت صدای آب، برای ادراک لطافت نسیم، و برای دیدن صورت‌گر این لطافت و رقت، باید رقیق شـد. تا چشمانمان به هر لطافت مست کننده‌ای، گیر کند و تا انتهای صورت صورتگرش را ببیند! 🖤🥀 @safiranesf 🥀🖤
: اوضاع نگران کننده‌ی آینده ✍ هنوز آفتاب کامل طلوع نکرده بود، و چراغهای حیاط حرم هنوز روشن بودند. نور طلایی‌ رنگی هم مثل همیشه روی گنبد افتاده بود و درخشش را چندبرابر کرده بود. • نشسته بودم روبروی گنبد، گوشه‌ی انتهایی حیاط حرم که دیدم از رواق اصلی آمد بیرون. من از دور میدیدمش اما او نه ! جلوتر که آمد دستم را به علامت سلام بلند کردم. نزدیک آمد و پرسید او هم می‌تواند کنارم بنشیند؟ با لبخند اشتیاقم را نشان دادم. آرام و باادب مثل همیشه نشست و گفت: چند وقتی است از یک اتفاقِ جهانی باشکوه حرف می‌زنید، اینکه ما قادر خواهیم بود معارف اهل بیت علیهم‌السلام را جهانی کنیم. اینکه عالَم به زودی یک تمدن خواهد داشت بنام تمدن الهی، و حاکمیت جهان با «الله» خواهد بود. ولی من چند روز است که در همین موضوع گیر کرده‌ام! ما خیلی کمیم ... نه؟ چطور با این تعداد کم قادر خواهیم بود چنین تمدن عمیق و ناشناخته‌ای را به جهان معرفی کنیم. • گفتم : در اینکه تمدن الهی، تمدن عمیق و ذوابعادی است که در تمام پنج بخش وجود انسان صاحب تعریف، برنامه و هدف است، شکی نیست. و اینکه شناساندن این تمدن و ایجاد طلب همگانی در جهان نیاز دارد به عناصری خاص، هم درست! اما ما کم نیستیم آقاجان! از حرم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام بلند شویم برویم بالا، بالای تهران بالای ایران بالای منطقه بالای آسیا بالای تمام دنیا .... حالا فکر کن در تمام این نقاطی که یکی یکی بالاتر رفتیم چند تشکیلات، چند گروه هدفمند، چند فرمانده‌ی نخبه و درست، چند سرباز آماده و نورانی تربیت شده‌اند؟ اینها همه جزو سازمانی بنام سازمان تمدن نوین الهی‌اند که به ربوبیت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در تمام تاریخ نسل به نسل قدرت گرفته و گسترش یافته‌‌اند و بزودی و در وقت معلومش به هم خواهند رسید و از این اتفاق باشکوه آخر که البته من معتقدم همین الآن هم رخ داده است رونمایی خواهد شد. • لبخند آمد به لبش، یک «آخیش» از ته دلی گفت و ادامه داد: همین یک توضیح کوتاه جهان مرا چندین و چند برابر کرد، و تمام نگرانی‌هایم ریخت! حالا می‌فهمم که «حزب الله هم الغالبون» یعنی چه؟ حالا می‌فهمم من عضو یک تشکیلات کوچک نیستم، عضو یک تشکیلات بسیار عظیم به وسعت جهان هستم که قدرتش علاوه بر تجمیع تمام جبهه‌های حق، با ضریب امداد اهل بیت علیهم‌السلام و اراده‌ی خدا، به یک منبع بی‌نهایت شکست ناپذیر وصل است. ✘ حالا می‌فهمم جهانی شدن، اول در جهان درون اتفاق می‌افتد! جایی که تو اول در جهان درونت عضو جبهه جهانی تمدن نو می‌شوی و سپس در جهان بیرونت نقش‌آفرینی میکنی. • نگاه کردم به گنبد، آفتاب طلوع کرده بود و چراغهای حیاط خاموش شده بودند. با خودم گفتم: آفتاب ما هم طلوع کرده، فقط تا بیدار شدن همه و ادارک آفتاب و تکاپوی شهر، اندک زمانی باقی مانده است. 🌿🌹 @safiranesf 🌹🌿