eitaa logo
سفیران فاطمیه
1.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
81 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۹۱ *═✧❁﷽❁✧═* یکی از زن ها گفت: «به نظر 😇من این مرد دنب
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۹۲ *═✧❁﷽❁✧═* دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می خواهد ما را اذیت کند. از ترس تمام چراغ ها💡 را روشن کردم. بار آخری که صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت بام و همان طور که صمد یادم داده بود اسلحه🔫 را آماده کردم. دو مرد👥 وسط کوچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. حتماً خودشان بودند. اسلحه را گرفتم روبه رویشان که یک دفعه متوجه😇 شدم یکی از مردها، همسایه این طرفی مان، آقای عسگری، است که خانمش پا به ماه بود. آن قدر خوشحال شدم که از همان بالای پشت بام صدایش کردم وگفتم: «آقای عسگری شمایید⁉️» بعد دویدم و در را باز کردم. آقای عسگری، که مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی👣 از در فاصله می گرفت. به همین خاطر هر بار که پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید🚫 آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد. **** کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره💶 کردیم. موقع اسباب کشی معصومه مریض 🤒شد. روز دومی که در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان🏨 صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود😖 با دو تا بچه کوچک از این طرف به آن طرف برویم. نزدیک ظهر 🌞بود که از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی🚙 گرفت و رفت. معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق 😢راه می آمد و بهانه می گرفت. می خواست بغلش🤗 کنم. با یک دست معصومه و کیسه داروهایش💊 را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می کشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم. با چه عذابی😖 به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید🔑 را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد. دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر 👤آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در🚪 کوبیدم. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🌹🌱🌹🌱 مبارکه ی هود آیه ۶۳ 🥀بسم الله الرحمن الرحیم🥀 👈قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ . 👌گفت: ای قوم من، مرا خبر دهید اگر من بر دلیلی روشن از سوی پروردگارم باشم و او از جانب خود مرا رحمتی (مقام نبوت) بخشیده باشد، چه كسی مرا از (غضب و عذاب) خدا نجات می‌بخشد اگر او را (در ابلاغ رسالت) نافرمانی كنم پس شما بر من جز زیان زدن نمی‌افزایید. 🌹🌱🌹🌱
♥️🖇 🌸با هر نفسی کردن عشق است 🌱آقابه شمااحترام کردن عشق است 🌸اسم قشنگتان چون به میان می آید 🌱از روی ادب کردن عشق است اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
۱۰۱ به نام خدای مهربان مهربان بزارید با یه سوال شروع کنیم به نظر شما چه کسانی مدیریت گریز هستند؟؟ یعنی از مدیریت فرار می کنند؟ 👈 ها و مسلک ها یعنی چنین افرادی دنبال مدیریت نیستن و فرار می کنند یه موقعی گفتن که اصلا جامعه مدیر نمی خواد☹️ بعد که دور هم جمع شدن تا قیام کنن گفتن کی رئیس میشه؟؟ یه نفری که بینشون ساده بود گفت که شما که تا حالا می گفتید رئیس نمی خواییم😒 بهش گفتن حالا انقدر احمق نباش دیگه این خوارج مسلک ها نقش عجیب و غریبی در ظهور دارند 😢 هم در فتنه های قبل ظهور و هم در فتنه های بعدظهور بسیاری از بدی ها وقتی ظهور محقق بشه ادامه پیدا نمیکنه؛ به جز خوارج مسلکی😏 همتون شنیدید دیگه وقتی ظهور محقق بشه عده ای مقابلش می ایستن چرا؟ چون مدیریت نمی خوان😏 لذا ما مدیریت نیازمون هست خانواده تشکیل شد👌 احساسات یه نفر میشه احساسات دو نفر نیازهای یه نفر میشه نیازهای دونفر یه نفر میشه دونفر دونفر میشه سه نفر خب اینجا چکار باید بکنیم؟؟؟ تکلیف مدیریت باید روشن بشه✔️ بعضی ها تو موضوع خانواده هم خوارجی هستن😖 و میگن که ما اصلا رئیس نمی خواییم صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 🌌 📖 فال حافظ زدم آن رِندِ غزل‌خوان هم گفت: / زندگی بی تو محال است... تو باید باشی! 🙏 یا مهدی ادرکنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 ‌👈 درحال حرکت به سمت سوریه موقع اذان مغرب وعشا به همرزمانش گفته بودبه راننده بگن باایسته... بعد راننده اتوبوس گفت الان جایی برای نماز خواندن پیدا نمیشه ونیم ساعت بعد به مقصد میرسیم. شهیدشالیکار درجواب به آنها گفت من یکسال مراقبت کردم نماز اول وقتم را از دست ندهم شماباعث شدین که من نماز اول وقتم را ازدست دادم. خیلی ناراحت ونگران بودوسرش رابه شیشه اتوبوس خم کردواشک ازچشم هایش جاری شد،ازاینکه نماز اول وقت رابعدیکسال ازدست داده بود. ➖ به همه عزیزانم سفارش میکنم : به نماز اول وقت توجه کنند که نماز دربردارنده همه چیز است. وقتی در نماز بنده ی عاشق در مقابل معشوق که همان پروردگار است می ایستد چقدر لذت بخش وزیبامیباشد که عاشق صحبت،ومعشوق گوش می نماید و به درخواست هایش پاسخ میدهد.👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
🌤 🍃ای آخرین توسلِ سبز دعای ما آیا نمی رسد به حضورت دعای ما⁉️ 🗓شنبه،‌ دوباره ‌شنبه... دوباره‌ سه ‌نقطه ‌چین بی تو، چه زود می گذرد هفته های ما..🕠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۹۲ *═✧❁﷽❁✧═* دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می خواهد ما ر
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۹۳ *═✧❁﷽❁✧═* ترس😲 به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می ترسید پا👣 جلو بگذارد. خواهش کردم بچه ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زن همسایه بچه ها را گرفت. دویدم سر خیابان. هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست❌حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمی کرد☹️ آن موقع خیابان هنرستان از خیابان های خلوت و کم رفت و آمد شهر بود. از آنجا تا آرامگاه🕌 بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم. از آرامگاه تا خیابان خواجه رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی توانستم حتی یک قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب کشی و شب نخوابی و مریضی معصومه، و از آن طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود😢 اما باید می رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: «من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.» سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن☎️ را برداشت. شماره گرفت و گفت: «آقای ابراهیمی! خانمتان جلوی در با شما کار دارند.» صمد آن قدر بلند حرف می زد که من از آنجایی که ایستاده بودم صدایش را می شنیدم.👂 می گفت: «خانم من😳اشتباه نمی کنید؟! من الان خانم و بچه ها را رساندم خانه🏡 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه هودآیه۸۶ 🌸بقیت الله خیرلکم ان کنتم مؤمنین ومااناعلیکم بحفیظ 🌸منظورازبقیت الله دراین آیه سرمایه حلال یاپاداش الهی است،وکلاهرموجودمفیدی که ازطرف خداوندبرای بشرباقی بماند ومایه خیرووسعادت گردد بقیة الله محسوب میشود،لذاامام زمان (عج) بعنوان آخرین پیشواوامام،روشنترین مصداق بقیة الله هستند
♥️ آنچنان جاے گرفتی ٺـوبہ چشم ودل من ڪہ بہ خوبان دوعالم نظـــرےنیست مرا 💛🌱 مهدوی🌹 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
، سلام بر مهربانیِ بی نهایتت ... سلام بر لبخند زیبایت ... سلام بر صبر بزرگت ... سلام بر قلب رئوفت ... سلام بر دعای شبانگاهت ... سلام بر انتظار دیر پایت .... سلام بر تو و بر همه ی فضائلت ...
💠⚜💠 ⛅️ 9⃣قسمت نهم ⬅️ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺣﻤﺖ ☀️ﻣﻮﻋﻮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﻭ ﻗﺒﻠﻪ ﺁﻣﺎﻝ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺩﻝ‌ﻫﺎﻱ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻏﻴﺒﺖ ﺁﻥ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ، ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﭘﺮﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺨﺶ ﻭ ﻧﺸﺎﻁ ﺁﻓﺮﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ‌ﻫﺎﻱ ﻣﺸﺘﺎﻕ ﺑﺘﺎﺑﺎﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺍﻥ ﻛﺮﻡ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻱ ﺧﻮﻳﺶ، ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻛﻨﺪ. 🌙ﺁﻥ ﻣﺎﻩ ﻣﻨﻴﺮ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻭ ﻣﻬﺮﻭﺭﺯﻱ، ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻏﻤﺨﻮﺍﺭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻭ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻣﺪﺩﺟﻮﻳﺎﻥ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﺣﻀﺮﺗﺶ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﺍﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺷﻔﺎﺑﺨﺶ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻣﺮﻫﻢ ﺯﺧﻢ‌ﻫﺎﻱ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺩﻳﮕﺮ، ﺑﻪ ﮔﻢ ﺷﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺑﺎﻥ‌ﻫﺎ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﺍﺩﻱِ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻭ ﺑﻲ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻳﺎﻭﺭ ﻭ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ‌ﻫﺎﻱ ﺳﺮﺩ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﻱ، ﺩﻝ‌ﻫﺎﻱ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻣﻲِ ﺍﻣﻴﺪ، ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 🌧ﺍﻭ ﻛﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺣﻤﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﻝ، ﺑﺮ ﻛﻮﻳﺮ ﺗﻔﺘﻴﺪﻩ ﺟﺎﻥ‌ﻫﺎ ﺑﺎﺭﻳﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻋﺎﻱِ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ، ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺧﺮّﻣﻲ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﺭﻣﻐﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﻧﺸﻴﻦ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﻭﺳﺖ، ﺩﺳﺖ‌ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺍﻫﺶﺭﺍﮔﺸﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻭ این چنین خواسته است: ﺍﻱ ﺭﻭﺷﻨﺎﻳﻲ ﻧﻮﺭ، ﺍﻱ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻛﺎﺭﻫﺎ، ﺍﻱ ﺯﻧﺪﻩ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ، ﺑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺍﻭ ﺩﺭﻭﺩ ﻓﺮﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻧﻢ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻨﺎﻫﺎ ﮔﺸﺎﻳﺸﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺭﺍﻩ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﺑﺎﺯ ﻛﻦ ﻭ ﺭﺍﻩ [ﻫﺪﺍﻳﺖ] ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﺨﺶ ﻭ ﺭﺍﻫﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﺸﺎﻳﺶ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﻱ ﻣﺎ ﺑﮕﺸﺎ ﻭ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺁﻥ ﻫﺴﺘﻲ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻛﻦ ﺍﻱ ﻛﺮﻳﻢ. ﺁﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ - ﮔﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﻏﻴﺒﺖ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﺩ - ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻭ ﺍﺗﺼﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻛﻪ ﻟﻴﺎﻗﺖ ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻟﺬﺕ ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻲ ﻭ ﻫﻤﻨﻮﺍﻳﻲ ﺁﻥ ﻳﺎﺭ ﺑﻲ ﻫﻤﺘﺎ ﺭﺍ ﭼﺸﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ. [1] 📘 [1]ﻛﻤﺎﻝ ﺍﻟﺪﻳﻦ، ﺝ 2، ﺑﺎﺏ 43، ﺡ 12، ﺹ 📘برگرفته از کتاب نگین آفرینش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 👈به یکی از مغازه‌دارهای سرکوچه‌مان گفته بود دعا کن شهید شوم. به یکی از همسایه‌هایمان هم که دوستی زیادی داشت گفته بود فلانی من این بار بروم احتمالاً دیگر برنمی‌گردم. سعی کنید اسم کوچه را به نام من بزنید. البته اینها را بعد از شهادتش شنیدم. خودم هم بار آخر در دلم غوغا بود. در پس آن همه مأموریتی که رفته بود فقط همین یک بار به دلم برات شد که نکند شهید شود، اما برخلاف آنچه در دلم می‌گذشت، برای اولین بار در زبان با او مخالفتی نکردم. شاید نمی‌خواستم با دلخوری و ناراحتی از هم جدا شویم. مرتب با خودم می‌گفتم جلویش را بگیر... نگذار برود، اما هر کاری کردم نتوانستم حرف‌هایی که با خودم می‌زدم را به او بگویم. رفت واﺧﺮﻳﻦ ﺩﻳﺪاﺭﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ..👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷 وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۹۳ *═✧❁﷽❁✧═* ترس😲 به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۹۴ *═✧❁﷽❁✧═* رفت روی لبه دیوار از آنجا پرید توی حیاط. کمی بعد سرباز👨‍🏭 در را باز کرد. گفت: «هیچ کس تو نیست. دزدها از پشت بام آمده اند و رفته اند👌» خانه به هم ریخته بود😱 درست است هنوز اسباب و اثاثیه را نچیده بودیم. اما این طور هم آشفته بازار نبود. لباس هایمان👕 ریخته بود وسط اتاق. رختخواب ها هر کدام یک طرف افتاده بود. ظرف و ظروف مختصری که داشتیم، وسط آشپزخانه پخش و پلا بود. چند تا بشقاب🍽 و لیوان شکسته هم کف آشپزخانه افتاده بود. صمد با نگرانی 😟دنبال چیزی می گشت. صدایم زد و گفت: «قدم! اسلحه🔫 اسلحه ام نیست. بیچاره شدیم.» اسلحه اش را خودم قایم کرده بودم. می دانستم اگر جای چیزی امن نباشد، جای اسلحه امنِ امن است. رفتم سراغش. حدسم درست بود. اسلحه سر جایش بود. اسلحه را دادم دستش، نفس😤 راحتی کشید. انگار آب از آب تکان نخورده بود. با خونسردی گفت: «فقط پول ها 💶را بردند. عیبی ندارد فدای سر تو و بچه ها.» با شنیدن 👂این حرف، پاهایم سست شد. نشستم روی زمین. پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم گذاشته بودم توی قوطی شیر🍼خشک معصومه. قوطی توی کمد بود. دزد قوطی را برده بود. کمی بعد سراغ چند تکه طلایی 💍که داشتم رفتم. طلاها هم نبود. صمد مرتب می گفت: «عیبی ندارد. غصه نخور. بهترش را برایت😍 می خرم. یک کم پول و چند تکه طلا که این همه غصه ندارد. اصلِ کار اسلحه بود که شکر خدا سر جایش است💯» ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه هودآیه ۱۱۴ 🌷واقم الصلوة طرفی النهاروزلفامن الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذاکرین 🌷امیرالمؤمنین فرمودند:ازحبیبم رسول خدا(ص)شنیدم که فرمود امیدبخش ترین آیه درقرآن همین آیه میباشد وفرمودیاعلی : سوگندبه خداوندی که مرابشیرونذیربسوی مردم مبعوث کرد،انسان باوضوگرفتن گناهانش ریخته میشودوزمانیکه روبه قبله کند،پاک شود واقامه کننده نمازهای روزانه مانندکسی است که هرروزپنج مرتبه درنهرآبی خودراشستشوکند 🌷نمازقوت قلب مؤمنانست
❣️ ❣️ 🌸حال من بی‌ خراب است 🍃کجایی آقا 🌸نقش من بی‌ تو سراب است 🍃کجایی آقا 🌸عمر بیهوده ی من ،بی چه ارزد! 🍃تو بگو زندگی بی‌تو سراب است 🌸کجایی آقا اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا