📌 ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ...
📖 در خشکی و دریا به سبب اعمال زشتی که مردم به دست خود مرتکب شدند، فساد و تباهی نمودار شده است.
🔆 فرازی از #دعای_عهد
#بنزین
#امام_زمان
🔺 عقب افتادن امر فرج از عصیانست...
🔹 آسمان درتب و تاب غزل بارانست
و زمین تاول چرکین شدهی طغیانست
🔸 فتنه،آمیز شده سینهی خاک از آدم
نسل حواست که در جامعهها عریانست
🔹 چاره ای نیست برای دل پردرد زمان
و بلاهای عظیمی،ست که در جریانست
🔸 گفته بودند حدیثی که در این دورهی بد
آنچه سخت است نگه داشتن ایمانست
🔹 دامنخاک شد آلوده به خون،حضرتنوح
توکجایی که جهان منتظر طوفانست
🔸 ای پسانداز خدا دست زمین تنگ شده
وسعتی نیست برایش همه جازندانست
🔹 بی تو انگار نفسها همه مسموم شده
زندگی بی تو جگرسوزترین تاوانست
🔸 من بهتقصیر خودافتادم ازایندر محروم
عقب افتادن امر فرج از عصیانست
🔹 رنگ رخساره خبر میدهد از سِرّ دورن
دل تفدیده عجب در عطش بارانست
📜 #اشعار_مهدوی
سفیران رمضان
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۷۴ *═✧❁﷽❁✧═* روز🗓 هفتم عراقی ها برای اطمینان از این
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۲۷۵
*═✧❁﷽❁✧═*
در 🚪را باز کردند و دیدند بله مریم بیهوش افتاده و ما هم می گوییم که مرده است و حلیمه هم هنوز به سر و صورت خودش می زند .عراقی ها اولین کاری که کردند پای👣 مریم را کشیدند تا اورا بیرون ببرند .وقتی مریم دید که قرار است روی دست نامحرمان قرار گیرد یکباره بلند شد و نشست 😒مریم نمی خواست حتی مرده اش هم دست عراقی ها بیفتد.با بلند شدن او اوضاع به هم ریخت و نمایش برملا شد.سرباز بعثی لگد به پهلوی مریم زد و فحش داد😖 و رفت.
لگدی که رنگ پستی و حماقت داشت.
آنها رفتند و ماندیم و ادامه ی اعتصاب غذا 🍲آهنگ صدای اعلام روز اعتصاب مان هر روز ضعیف تر می شد.دیگر فقط می توانستیم به هر دو دیوار سلام✋ بفرستیم و همسایه هامان را از نگرانی بیرون آوریم .بوی همان غذای »تمن مرگ«ظهر که به سختی آن را می خوردیم دهانمان را آب می انداخت و دل❤️ و روده مان را به هم می ریخت .در این بی غذایی نمی دانم موش ها 🐭چه می خوردند.آنها هم کمتر توی دست و پایمان ظاهر می شدند.
مثل شمعی 🕯که در پناه باد می سوزد تا به انتها برسد و محو شود به خاموشی نزدیک می شدیم و شاهد زوال یکدیگر بودیم.فقط گاهی برای روحیه دادن لبخند😊 رضایتی به هم هدیه می کردیم .آرام آرام به درون متمایل شده بودیم.به معده ای که از صدا افتاده بود و قلبی💔 که مثل سندان برسینه می کوبید و نفس هایی که تند تند از پی هم می امدند از ترس اینکه جا بمانند و نفس دیگری در کار نباشد.
یک روز در حالی که هر چهار نفر بی حال و بی رمق در گوشه ای در سکوت مطلق به نشانه ی همدلی ❤️می گرفتیم اما توان فشردن نداشتیم باز هم صدای چرخش خشمگین کلید🔑 در قفل های آهنی نگاه مان را به سمت در چرخاند.علی رغم همیشه که می ایستادیم و حتی چند روز پیش که فیلم مرگ💀 را بازی کردیم،دیگه توان هیچ حرکت و تکانی را نداشتیم .نکبت وارد سلول شد و با صدایی خشمگین تر از همیشه گفت:
-معصومه ،مریم طالب.
این بار ما دو نفر را صدا🗣 زدند.به سختی تکان خوردیم و با نگاه گنگ از فاطمه و حلیمه جدا شدیم .نگاه هایمان👀 نمی گذاشت از هم دل بکنیم اما امیدوار بودیم اعتصاب غذایمان🍲 نتیجه داده باشد و رئیس زندان بخواهد با ما مذاکره کند.بی هیچ کلامی از هم جدا شدیم .پشت سر ما با مقداری فاصله حلیمه را هم با یک سرباز👨🏭 دیگر آوردند .
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد...👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_فاطر_آیه_ ۲۷
#جلوه ای_از_قدرت_خداوند
آیا ندیدی که خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد پس به وسیله آن میوه هایی خارج ساختیم با رنگهای گوناگون.
و از کوهها نیز جاده هایی آفریده شد به رنگ سفید و سرخ با الوان مختلف و کاملا سیاه.
#سلام_امام_زمانم 💚
#ایهاالعـزیز°
هر روز...
روز ِتوست
هر ثانیه وُ دقیقه ...
بهِ بهانهی نام وُ یادت
نان بر سفرهمان است و
دلِمان ...
قُرصِ قرص است
از اینکه امام زمان داریم!
از پدر مهربانتَر...
از مادر دلسوزتَر...
و رفیقی شَفیق ؛
خوش بحال ما
که |تو| را داریم.
#السلام_ایها_غریب
سلام امام زمانم 💚
💚عالم بہ عشق روے تو بیدار میشود
هر روز عاشقان تو بسیار میشود
💚وقتے سلام می دهمت در نگاہ من
تصویر مهربانی تو تڪرار میشود
#اللهم_عجل_لولیک_فرج