📌 هندوانۀ شب یلدا
🍉 دستفروش: هندوانه، هندوانۀ شب یلدا؛ بدوبدو آخرشه.
_ بابا! یلدا بیهندوانه هم میشه؟
+ چرا نشه؟ اصل شب یلدا به دور هم بودنشه.
- یعنی اونایی که تنهان یلدا ندارن؟ حتی با هندوانه؟!
+ چطور مگه؟
- آخه مامان اون روز تو جمکران گریه میکرد و میگفت: «آقاجون! شرمندهایم که اینقدر یلدای غیبتت طولانی شده، شرمنده که تنهایید.» بابا یلدای انتظار رو هم جشن میگیرن؟
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۲۸ *═✧❁﷽❁✧═* - بیایید داخل اتاق فرماندهی شور کنید ن
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۲۹
*═✧❁﷽❁✧═*
اردوگاه در بیابانی خشک و شوره زار بود با خاکی سرخ خالی از یک برگ سبز 🍃همراه با بادهای
داغی که گاه گاهی با طوفان شن🌪 همراه بود ...
دور تا دور محوطه پر از نیروهای مسلح بودند که با چشم های کینه توز و غضب ناک 😠ما را برانداز می کردند . در این پادگان نظامی سه ساختمان دو طبقه بود با انبوهی از سربازان و درجه داران👨✈️ که لباس های خاکی و پلنگی و چهره خشن شان روزهای اول اسارت را برایم تداعی می کرد .
با این تفاوت که دو سال گذشته و حالا شهریور۱۳۶۱است و من امروز بیست ساله شده ام و مرا به عنوان ژنرال به اردوگاه نظامی عنبر در استان الانبار آورده اند👌
فرمانده اردوگاه سرگرد ناجی ، قوانین انظباطی و محدودیت ها را یکی یکی شمرد و تاکید کرد : اهئائه مخیم عسگری وانتن لازم اتراعن القانون ( اینجا اردوگاه نظامی است و شما ملزم به رعایت قانون هستید ) .
- ما ایهمنا انتن نوان ، انتن عسگریات و هذا هولمهم عدنا ( جنسیت شما برای ما اهمیتی ندارد ❌مهم این است که همه نظامی هستید )
- انتن لازم اتکونن فی مکان واحد مع الاسری الاخرین ( شما باید در آسایشگاه اسیران جنگی یک جا باشید ) .
گفتیم : به هیچ عنوان ❌اگر شما اتاق جداگانه ای به ما ندهید به صلیب سرخ شکایت می کنیم .
یک باره مردی درشت هیکل با قدی بلند و موهای ریخته و صورتی پهن و دهانی گشاد همراه با سگ 🐕گرگی درشت که قدش تا کمرش می رسید با عصایی سفید و نوک طلا وارد شد . اگر چه در این مدت آدم های سگ صفت و درنده زیاد دیده بودم اما سگی🐕 با این هیکل و با این چشم و نگاه که نمی دانستم گرگ است یا سگ ، هیچ وقت در عمرم ندیده بودم 😳وقتی سگ نزدیک شد و پوزه اش را به ما می مالاند و بو می کشید ، نمی دانستم 😰باید جیغ بکشم ، فرار کنم یا بی حرکت بایستم . نه ، نزدیک بود قالب تهی کنم 😵مردک بی وقفه می خندید و با تکان سر باد در دماغ👃 می انداخت و در حالی که سیگاری را با سیگار🚬 دیگر روشن می کرد و در آن هوای گرم شیشه ای را سر می کشید ، به زبان فارسی که ته لهجه کردی داشت خودش را سرگرد محمودی معرفی کرد وبانیشخندی زهرآلود😏 گفت : حتی اگر برادران شما خواسته باشند ؟ ازاینکه فارسی را این قد روان صحبت می کرد تعجب کردیم با عصبانیت به او گفتیم :برادران ما وقتی اسیر شدند که فشنگ تمام کرده بودند ودر محاصره قرارگرفته بودند ، یامجروح شده وسینه وپیشانیشان زخمی شده بود✅
هیچ کدام ازپشت سر تیرنخورده اند که از شما چنین تقاضایی داشته باشند
- شما باید بلوز وشلوار👖 اسیران را بپوشید شما با این بلوز وشلوار به رسمیت در می آیید وبه عنوان اسیرجنگی شناخته می شوید . شما به آسایشگاه مجروحان می روید .
- ما به هیچ آسایشگاهی نمی رویم وهمیشه درهمین لباس می مانیم 👌
حرف زدن بااوهیچ گونه تاثیری دراونداشت . اوچنان بنده نیمه قابیلی خود بود که نمی دانست در مقابل چهار دختر🧕 اسیر قد علم کرده وخودنمایی می کند ساعتی دراتاق فرماندهی نشسته بودیم . همه لحظه ها وثانیه ها و گفت وگو ها درمغزمان سبک وسنگین می شد اما هیچ کدام حتی یک کلمه به هم نمی گفتیم🤐 باخودم فکر کردم نکنه محمودی ، همان گرگیه 🐺که دندون تیز کرده وما براش لقمه دندون گیری شدیم پس صلیب سرخ کجا رفته؟ پس این شماره 3358 که به گردن من آویزون شده چه ارزشی دارد؟ یعنی ما پیدا نشده دوباره گم شدیم❓
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_حشر_آیه۲۱
#عظمت_قرآن
اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم, قطعاً مشاهده می کردی که در برابر آن خشوع می کند,
و از خوف خدا شکافته شده و متلاشی می شود.
•🔗🌻•
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
•
یااباصالحـ 🌙🌱|•
♥ـدِلْبےٺو ؛
ازیـادبردتمـامِخوشےهایِ
ایندنیارا |🖐🏻 |
ویڪ¹لحظـہآمدنٺآبـادمےڪند
آنمعشوقہی بےتابترا.. •🌊•
🌻| #اللهمعجللولیڪالفرج
🍃| #السلامعلیڪیابقیةاللهفیأرضه
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
﷽
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
#سلام_امام_زمانم 💚💛
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ
💎 دعای غریق 💎
♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》
🥀اللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمهَ و اَبیها و
بَعلِها و بَنیها و السِرِ المُستَودَعِ
فیها بعدَد ما اَحاطَ بهِ عِلمُک🥀
خدای مهربان🙏مارا بر اطاعت از امام زمانمان یاری فرما🤲
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#شهید_ابراهیم_هادی
🌷🌷🌷🌷🌷
می شود در انتهای یک کانال
تنها برای خدا جان داد
و نامت در امتداد تاریخ
بر جان ها نقش بندد
گمنامی بجویید ...
هواے آلوده ے شهر
دل ها را بہ نفس انداختہ
طبیب دلٺ ڪہ شهــدا باشند
هواے دلٺ هم آسمانے مےشود...👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🌹سهم #روز_صد_وسی_وهشتم : خطبه ۱۵۰ تا ۱۴۸ #نهج_البلاغه
┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═┄
📜 #خطبه ۱۵۰ : (در این خطبه به حوادث سخت آینده اشاره دارد.)
1⃣ آينده بشريت و ظهور حضرت مهدی (عج)
♦️به راه های چپ و راست رفتند و راه ضلالت و گمراهی پيمودند و راه روشن هدايت را گذاشتند. پس درباره آنچه که بايد باشد شتاب نکنيد و آنچه را که در آينده بايد بيايد دير مشماريد. چه بسا کسی برای رسيدن به چيزی شتاب می کند، امّا وقتی به آن رسيد دوست دارد که ای کاش آن را نمی ديد و چه نزديک است امروزِ ما به فردايی که سپيده آن آشکار شد. ای مردم! اينک ما در آستانه تحقّق وعده های داده شده و نزديکی طلوع آن چيزهايی که بر شما پوشيده و ابهام آميز است قرار داريم.
2⃣ ره آورد حكومت حضرت مهدی (عج)
♦️بدانيد آن کس از ما (حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه)) که فتنه های آينده را دريابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و بر همان سيره و روش پيامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان رفتار می کند تا گره ها را بگشايد، بردگان و ملّت های اسير را آزاد سازد. جمعيّت های گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جويان پراکنده را جمع آوری می کند.
«حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه)» سال های طولانی در پنهانی از مردم به سر می برد، آنچنان که اثر شناسان اثر قدمش را نمی شناسند، گرچه در يافتن اثر و نشانه ها تلاش فراوان کنند. سپس گروهی برای در هم کوبيدن فتنه ها آماده می گردند و چونان شمشيرها صيقل می خورند. ديده هاشان با قرآن روشنايی گيرد و در گوش هاشان تفسير قرآن طنين افکند و در صبحگاهان و شامگاهان جام های حکمت سر می کشند.
3⃣ سرنوشت امت اسلامی پس از پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)
♦️ روزگار آنان به طول انجاميد تا رسوايی آنها به نهايت رسيد و خود را سزاوار بلای زمانه گرداندند و چون پايان مدّت آنها نزديک شد، گروهی در فتنه ها آسودند و گروهی دست به حمله و پيکار با فسادگران زدند و با شکيبايی که داشتند بر خدا منّت ننهادند و جان دادن در راه خدا را بزرگ نشمردند، تا آنجا که اراده الهی به پايان دوران جاهليّت موافق شد. شمشيرها در راه خدا کشيدند و بينش های خود را بر شمشير نشاندند و طاعت پروردگار خود را پذيرفتند و فرمان پنددهنده خود را شنيدند و در پيروزی و سربلندی زيستند تا آن که خدا، پيامبرش را نزد خود برد، (افسوس) که گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پيمودن راه های گوناگون به گمراهی رسيدند و به دوستان منحرف خود پيوستند و از دوستی با مؤمنان بريدند که به آن امر شده بودند و بنيان اسلامی را تغيير داده در جای ديگری بنا نهادند. آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه جو شدند که سرانجام در سرگردانی فرو رفته و در غفلت و مستی به روش و آيين فرعونيان درآمدند، يا از همه بريده و دل به دنيا بستند و يا پيوند خود را با دين گسستند.
┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═┄
🌹سهم #روز صد_وسی_وهشتم : خطبه ۱۵۰ تا ۱۴۸ #نهج_البلاغه
┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═┄
📜 #خطبه ۱۴۹ : (در بیستم رمضان در سال۴۰ هجری، قبل از شهادت فرمود: )
1⃣ ياد مرگ
♦️ای مردم! هر کس از مرگ بگريزد، به هنگام فرار آن را خواهد ديد. اَجل سرآمد زندگی و فرار از مرگ رسيدن به آن است. چه روزگارانی که در پی گشودن راز نهفته اش بودم، امّا خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود. هيهات! که اين علمی پنهان است.
2⃣ وصيت های امام علی (علیه السلام)
♦️ امّا وصيّت من نسبت به خدا، آن که چيزی را شريک خدا قرار ندهيد. و نسبت به پيامبر(صلی الله علیه و آله) اين است که سنّت و شريعت او را ضايع نکنيد، اين دو ستون محکم را بر پاداريد و اين دو چراغ را فروزان نگهداريد و تا آن زمان که از حق منحرف نشده ايد، سرزنشی نخواهيد داشت که برای هر کس به اندازه توانايی او وظيفه ای تعيين گرديده و نسبت به افراد جاهل و نادان تخفيف داده شده است زيرا: پروردگار، رحيم و دين، استوار و پيشوا، آگاه است. من ديروز رهبر شما بودم و امروز مايه پند و عبرت شما هستم و فردا از شما جدا خواهم شد، خدا شما و مرا بيامرزد. اگر از اين ضربت و در اين لغزش گاه نجات يابم که حرفی نيست، امّا اگر گام ها بلغزد و از اين جهان بروم، ما نيز چون ديگران در سايه شاخسار درختان، مسيرِ وزشِ باد و باران و زيرِ سايه ابرهای متراکم آسمان پراکنده می شويم و آثارمان در روی زمين نابود خواهد شد. من از همسايگان شما بودم که چند روزی در کنار شما زيستم و به زودی از من جز جسدی بی روح و ساکن، پس از آن همه تلاش و خاموش، پس از آن همه گفتار، باقی نخواهد ماند. پس بايد سکوت من و بی حرکتی دست و پا و چشم ها و اندام من، مايه پند و اندرز شما گردد که از هر منطق رسايی و از هر سخن مؤثّری، عبرت انگيزتر است. وداع و خداحافظی من با شما چونان جدايی کسی است که آماده ملاقات پروردگار است. فردا ارزش ايّام زندگی مرا خواهيد فهميد، و راز درونم را خواهيد دانست. پس از آن که جای مرا خالی ديديد و ديگری بر جای من نشست، مرا خواهيد شناخت.
┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═┄
📜 #خطبه ۱۴۸ : ( این خطبه درباره شهر بصره، مردمش و طلحه و زبیر ایراد شد.)
🔹روانشناسی طلحه و زبير در «شورش بصره»
♦️هر کدام از طلحه و زبير، اميدوار است که حکومت را به دست آورد و ديده به آن دوخته و رفيق خود را به حساب نمی آورد. آن دو نه رشته ای الهی را چنگ زدند و نه با وسيله ای به خدا روی آوردند. هر کدام بار کينه رفيق خود را بر دوش می کشد که به زودی پرده از روی آن کنار خواهد رفت. به خدا سوگند، اگر به آنچه می خواهند برسند، اين، جانِ آن را می گيرد و آن، اين را از پای در می آورد. هم اکنون گروهی سرکش و نافرمان بپاخاسته اند (ناکثين) پس خداجويان حسابگر کجايند؟ سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله) برايشان بيان گرديد و اخبار امروز را به آنان گفته اند، در حالیکه برای هر گمراهی علّتی و برای هر عهدشکنی بهانه ای وجود دارد. سوگند به خدا ، من آن کس نيستم که صدای گريه و بر سر وسينه زدن برای مرده و ندای فرشته مرگ را بشنود و عبرت نگيرد.
┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═┄
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۲۹ *═✧❁﷽❁✧═* اردوگاه در بیابانی خشک و شوره زار بود
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۳۰
*═✧❁﷽❁✧═*
اما نه خاطره برق نگاه👀 برادران اسیرمان که ازچشم های گود رفته آنها از پشت پنجره های اردوگاه موصل برخاسته بود به ما قدرت 💪و جراتی مثال زدنی می داد .
سرم را مثل باد بزن تکان می دادم تا از شر هیولایی که افکار😇 مرا به بیغوله ها می برد خلاص شوم چهار کیسه سبز نظامی با دو پتو ویک کفش کتانی 👟و یک دست بلوز و شلوار به ما دادند بلوز👕 و شلوارها👖 را همانجا گذاشتیم و با کوله ای نظامی دنبال دو تا سرباز راه افتادیم اردوگاه از دوتا قسمت تشکیل شده بود حیاطی که پاسداران و بسیجیان در آن بودند و حیاط دیگری که افسران👨✈️ و خلبانان در آن نگهداری می شدند .
سربازی جوان ، بلند قد وسبزه رو به نام حمزه را به عنوان سرباز نگهبان👨🏭 به ما معرفی کردند در طول مسیر همه نگاهمان به پنجره ها بود برعکس اردوگاه موصل پنجره ها خالی از هر سرو نگاهی بود با خودم گفتم : یعنی اینجا برادران منتظر ما نیستند❓ در کنار هر پنجره یک سرباز بعث عراقی با کابل ایستاده بود که حکایت از خشونت😡 و فشار و اختناق حاکم بر آن اردوگاه داشت در انتهای طبقه دوم اتاقی دوازده متری بود که ما در آن زندانی شدیم .
اولین چیزی که در آن اتاق جلب توجه می کرد تسلط کامل برج دیده بانی بر ما بود وقتی سرباز خواست اتاق را ترک کند🚶♂ پرسید :
- چیزی لازم ندارید ؟
- فقط یک تکه پارچه که پنجره را بپوشانیم .
در🚪 را بست و آن روز هیچ صدایی و هیچ اثری از دیگر اسیران جنگی دیده و شنیده نمی شد ❌با گرسنگی و تشنگی دمساز بودیم ولی وحشت از نگا ه های محمودی نمی گذاشت به چیز دیگر فکر کنیم🚫
صبح روز بعد وقتی در آسایشگاه برادران باز شد همهمه زیادی بر خواست ما برای گرفتن خبر از موقعیت خودمان و بقیه اسیران جنگی کنجکاو 🤔بودیم ، از نگهبان خواستیم در را برای استفاده از سرویس بهداشتی 🚽و هوا خوری باز کند او گفت : فرمانده ناجی هنوز دستور نداده است .
فردا صبح ناجی و محمودی و رفیق همیشگی اش آن سگ گرگی🐕 وارد اردوگاه شدند . به دستور آنها تمام اسرای قسمت بسیج و سپاه را با ضربه های بی رحم کابل به صف کردند و در آسایشگاه ما را باز کردند و ما هم همان طبقه بالا در گوشه ای ایستادیم .
بعضی از نگهبان ها که استعداد و ابتکار عمل بیشتری در شکنجه دادن داشتند 😏، سر کابل های شان را قیر اندود کرده بودند تا پوست و گوشت را با هم قلوه کن کنند اگر یکی از برادران کوچکترین تکانی می خورد ، به بهانه در یک خط راست نبودن ، با همان کابل های قیر اندود آنها را روی دو پا 👣سیخ و صاف نگه می داشتند ، برادران آنقدر ضعیف و رنجور بودند که با یک نگاه 👀می شد اول تا آخر داستان آنها را دریافت .
بعد از اینکه مجبورشان کردند یک ساعت در گرمای پنجاه درجه ایستاده سر به سوی آسمان بلند کنند وبا چشمان👀 باز بدون پلک زدن به خورشید زل بزنند ، فرمانده وارد اردوگاه شد و در جایگاه ایستاد و بعد از نگاهی به طبقه بالا یعنی سمتی که سلول ما قرار داشت ؛ درباره مقررات انضباطی اردوگاه نظامی عنبر را گوشزد کرد و گفت :
- خوب گوش👂 کنید ، از امروز دستورات با انضباط بیشتری باید انجام گیرد و خلاف آن موجب تنبیه شدید متخلفین می شود . این دستورات و مقررات اردوگاه است ؛ نماز جماعت ممنوع 🚫
اجتماع بیش از دو نفر در خارج و داخل آسایشگاه ممنوع 🚫 حرف زدن با نگهبانان اردوگاه ممنوع 🚫
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_ممتحنه_آیه۳
#عدم_تاثیر_خویشاوندان_در_روز_قیامت
وهرگز بستگان و اولاد شما سودی به حالتان نخواهند داشت.
زیرا خداوند روز قیامت میان شما و آنها جدایی می افکند. ( پس مبادا به خاطر آنها دست به گناهی بزنید)
#السلام_ایها_غریب
#یاصاحب_الزمان_عج❤️
دیریست دچار غم #هجران تو هستم
سامان منی، بیسر وسامان توهستم
ای #یوسف_گمگشته در وادی غیبت
#یعقوب صفت مانده به کنعان تو هستم
ای حجت حق، جان جهان، لیلی عالم
درمانده و #مجنون پریشان تو هستم
بردار دمی پرده ز آن چهره ی زیبا
مشتاق نظر بر رخ رخشان تو هستم
بیمار توام ای تو طبیب همه عالم
باز آی، که محتاج به درمان تو هستم
تو بارش رحمانی ، پایان زمانی
خشکیده زمین،تشنه باران تو هستم
گویند #ظهور تو بهاران جهان است
من منتظر فصل #بهاران تو هستم
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🏝ما عمری است که
در تاریک سرای هجرانتان،
حیران کوچههای شب زدهایم ...
ای کاش طلوع میکرد
صبح روشن ظهورتان
و لبخند معطر شمعدانیها،
بهار را در این جانهای یخ زده،
جار میزد...🏝
⚘حَتَّى لاَ تَدَعَ لِلْجَوْرِ یَا رَبِّ دِعَامَةً إِلاَّ قَصَمْتَهَا وَ لاَ بَقِیَّةً إِلاَّ أَفْنَیْتَهَا
تا آنجا كه ديگر پايگاه و نيرويى برای اهل ستم و جور نگذارى جز آنكه تمام را در هم بشكنى و اثری از بيدادگران عالم نماند جز آنكه نابود گردانى⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#فاطمیه #امام_زمان
۱۱روزماندهتاپرواز#حاج_قاسم