▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
#سلام_امام_زمانم 💚💛
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ
💎 دعای غریق 💎
♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۵۰ *═✧❁﷽❁✧═* گاهی ساعت ها کنارش می نشستم و به مدا
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۵۱
*═✧❁﷽❁✧═*
مریم همچنان مداد✏️ و تصویر آن پرنده در دستش بود . هردو را برداشتند و گفتند : ممنوعه🚫 چند شاخه گلی 🌹را هم که حلیمه سوزن دوزی کرده بود با گفتن ممنوعه با خود بردند . پیدا بود از جایی بو برده اند و به دنبال کتاب مفاتیح آمده اند .
کتاب📚 مفاتیح تنها دارایی مان بود که آن را هرگز از خودمان جدا نمی کردیم . زیر چشمی به مریم نگاه👀 کردم . او چشمش به دنبال پرنده اش 🕊بود که در دستان خبیث مچاله می شد و آن را توی جیبش می گذاشت . آنها حتی از عکس و تصویر پرنده بی زار بودند چرا که برایشان تداعی گر مفهوم آزادی بود که از آن سخت می ترسیدند😰
حین تفتیش ، نامه های 💌ما پخش زمین و پایمال شد و این موضوع خشم و عصبانیت حلیمه را برانگیخت . آنقدر در لحظه عصبانیت 😡، چهره مهربان و دوست داشتنی اش در هم می رفت (هنرمندانه یک ابرویش بالا می ماند و یک ابرویش پایین) که من هم می ترسیدم . حلیمه تند و تند نامه هایی که حالا برایمان حکم خانواده ها و عزیزانمان💞 را داشتند ، جمع کرد و به بغل گرفت و با همان قیافه عصبانی فریاد🗣 زد :
- اصلاً معلومه شما دنبال چی می گردین❓
آنها حرف حلیمه را نیمه کاره گذاشتند و
در 🚪را محکم بستند و رفتند 🚶♂
از این تفتیش ها زیاد صورت می گرفت.
در نامه هایی که خانواده ها برایمان می نوشتند📝 نگرانی موج می زد .
به خصوص به این دلیل که نامه اول مربوط به زمان بستری شدنمان در بیمارستان بود . از همه چیز و همه کس و همه لحظه ها می پرسیدند تا شاید بتوانند تصویر روشنی از اسارت 🙌ما بسازند .
ما هم برای اینکه به ناراحتی آنها اضافه نکنیم از گل وہلبل 🐦برایشان می نوشتیم . من هميشه بیشتر از فاطمه و حلیمه و مریم نامه داشتم . آنجا بود که فهمیدم😇 چقدر خوب است که پدرم عیال وار است از شهرهای مختلف نامه داشتم پیدا بود که جنگ همه خانواده را پراکنده کرده و هرکدام را به گوشه ای کشانده است .
از آنچه برایم می نوشتند 📝تصویر آوارگی و خانه به دوشی پیدا بود . فقط کریم ساکن تهران بود و منزلش در همسایگی خانواده فاطمه بود و گاهی از آنها برایم خبری می نوشت👌
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بینه_آیه_۷
#بهترین_انسانها
قطعا آنان که ایمان آورده و خدا و رسول و روز قیامت را تصدیق می کنند و کارهای شایسته بجا آوردند,
آن گروه همان بهترین آفریده گانند.
🏝آن روزها که گم شده بودم...
آن روزها که یادم
به یادتان نبود...
صبح شنبه،
دلگیرترین وقت هفته بود ...
... اما حالا که هر صبح
با "سلام بابا" بیدار میشوم،
هر روزم پر از
معجزه و باران و
نسیم و شکوفه است
...از بس که دوستتان دارم...
از بس که حالم با شما
خوب میشود...
...عزیز قلبم...بابای خوبم...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#سلامامامزمانم 💚
دلآمده ازغمت به جان ادرکنی❣
جانآمده بر لب، الأمان ادرکنی🍁
ترسم که بمیرم و نبینم رویت🍃
یامهدی صاحب الزمان ادرکنی💞
#اللهمعجللولیڪالفرج 🤲
#سلامامامزمانم🌱
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📌 مادر تمام عباسهای تاریخ
▪️ خواستی «فاطمه» صدایت نکنند
گفتی خدا یکی و زهرا یکی.
از آن روز شدی «ام البنین»
مادر تمام عباسهای تاریخ که چشم و دست و جان میدهند برای امام زمان خویش.
🏴 سالروز وفات حضرت #ام_البنین تسلیت باد.
« کاری کنید که وقتی کسی شما را
ملاقات می کند احساس کند که
یک شهید را ملاقات کرده است. »
#شهید_حاج_احمد_کاظمی🌹
#فرمانده_لشکر۸نجف
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🌹سهم #روز صد_وشصت_وسوم : خطبه ۹۱ بخش ۹ تا ۱۵ #نهج_البلاغه
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
📜 #خطبه ۹۲ ،خطبه اشباح
9⃣ چگونگی آفرينش زمين
♦️زمين را به موج های پرخروش، و درياهای موّاج فرو پوشاند، موج هايی که بالای آن ها به هم می خورد و در تلاطمی سخت، هر يک ديگری را واپس می زد، چونان شترانِ نرِ مست، فريادکنان و کف بر لب، به هر سوی روان بودند. پس، قسمت های سرکش آب از سنگينی زمين فرو نشست و هيجانِ آنها بر اثر تماس با سينه زمين آرام گرفت، زيرا، زمين با پشت بر آن می غلطيد و آن همه سر و صدای امواج ساکن و آرام شده، چون اسب افسار شده رام گرديد. خشکی های زمين را در دل امواج، گسترد، و آب را از کبر و غرور و سرکشی و خروش بازداشت، و از شدّت حرکتش کاسته شد، و بعد از آن همه حرکت های تند ساکت شد، و پس از آن همه خروش و سرکشیِ متکبّرانه، به جای خويش ايستاد. پس هنگامی که هيجان آب در اطراف زمين فرو نشست، و کوه های سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد، چشمه های آب از فراز کوه ها بيرون آورد و آب ها را در شکاف بيابان ها و زمين های هموار روان کرد، و حرکتِ زمين را با صخره های عظيم و قلّه کوه های بلند نظم داد، و زمين به جهت نفوذ کوه ها در سطح آن، و فرو رفتن ريشه کوه ها در شکاف های آن و سوار شدن بر پشت دشت ها و صحراها، از لرزش و اضطراب باز ايستاد.
0⃣1⃣ نقش پديده های جوی در زمين
♦️و بين زمين و جو فاصله افکند و وَزِش بادها را برای ساکنان آن آماده ساخت. تمام نيازمندی ها و وسايل زندگی را برای اهل زمين استخراج و مهيّا فرمود، آنگاه هيچ بلندی از بلندی های زمين را که آب چشمه ها و نهرها به آن راه ندارد وا نگذاشت، بلکه ابرهايی را آفريد تا قسمت های مرده آن احيا شود، و گياهان رنگارنگ برويند. قطعات بزرگ و پراکنده ابرها را به هم پيوست تا سخت به حرکت درآمدند، و با به هم خوردن ابرها، برق ها درخشيدن گرفت، و از درخشندگی ابرهای سفيدِ کوه پيکر و متراکم، چيزی کاسته نشد. ابرها را پی در پی فرستاد تا زمين را احاطه کردند، و بادها شيرِ باران را از ابرها دوشيدند، و به شدّت به زمين فرو ريختند، ابرها پايين آمده، سينه بر زمين ساييدند، و آنچه بر پشت داشتند فرو ريختند که در بخش های بی گياه زمين انواع گياهان روييدن گرفت، و در دامن کوه ها، سبزه ها پديد آمد.
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
📜 #خطبه ۹۱خطبه اشباح
1⃣1⃣ زيبايی های زمين
♦️پس، زمين به وسيله باغ های زيبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرده، با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشيد، هر بيننده ای را به شگفتی واداشت. و با زينت و زيوری که از گلوبند گل های گوناگون، فخرکنان خود را آراست، هر بيننده ای را به وجد آورد، که فرآورده های نباتی را، توشه و غذای انسان، و روزی حيوانات قرار داد. در گوشه و کنارِ آن، درّه های عميق آفريد، و راه ها و نشانه ها برای آنان که بخواهند از جادّه های وسيع آن عبور کنند، تعيين کرد.
2⃣1⃣ داستان زندگی آغازين آدم عليه السّلام و اعزام پيامبران عليهم السّلام
♦️هنگامی که خدا زمين را آماده زندگی انسان ساخت و فرمان خود را صادر فرمود، آدم(علیه السلام) را از ميان مخلوقاتش برگزيد و او را نخستين و برترين مخلوق خود در زمين قرار داد. ابتدا آدم را در بهشت جای داده و خوراکی های گوارا به او بخشيد و از آنچه که او را منع کرد پرهيز داد و آگاهش ساخت که اقدام بر آن، نافرمانی بوده و مقام و ارزش او را به خطر خواهد افکند. امّا آدم(علیه السلام) به آنچه نهی شد، اقدام کرد و علم خداوند درباره او تحقّق يافت، تا آن که پس از توبه، او را از بهشت به سوی زمين فرستاد، تا با نسل خود زمين را آباد کند، و بدين وسيله حجّت را بر بندگان تمام کرد. و پس از وفات آدم(علیه السلام)، زمين را از حجّت خالی نگذاشت و ميان فرزندان آدم(علیه السلام) و خود، پيوند شناسايی برقرار فرمود، و قرن به قرن، حجّت ها و دليل ها را بر زبان پيامبران برگزيده آسمانی: و حاملان رسالت خويش جاری ساخت، تا اينکه سلسله انبياء با پيامبر اسلام، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)به اتمام رسيد و بيان احکام و انذار و بشارت الهی به سر منزل نهايی راه يافت.
3⃣1⃣ آفرينش امكانات زندگی
♦️روزیِ انسان ها را اندازه گيری و مقدّر فرمود، گاهی کم و زمانی زياد، و به تنگی و وسعت به گونه ای عادلانه تقسيم کرد تا هر کس را که بخواهد با تنگی روزی يا وسعت آن بيازمايد، و با شکر و صبر، غنی و فقير را مورد آزمايش قرار دهد. پس روزیِ گسترده را با فقر و بيچارگی درآميخت، و تندرستی را با حوادث دردناک پيوند داد. دوران شادی و سُرور را با غصّه و اندوه نزديک ساخت، اَجل و سرآمد زندگی را مشخّص کرد، آن را گاهی طولانی و زمانی کوتاه قرار داد، مقدّم يا مؤخّر داشت، و برای مرگ، اَسباب و وسائلی فراهم ساخت، و با مرگ، رشته های زندگی را در هم پيچيد و پيوندهای خويشاوندی را از هم گسست تا آزمايش گردند.
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
📜 #خطبه ۹۱ ، خطبه اشباح
4⃣1⃣ تعريف علم خداوند
♦️خداوند از اسرار پنهانی مردم و از نجوای آنان که آهسته سخن می گويند و از آنچه که در فکرها بواسطه گُمان خطور می کند، و تصميم هايی که به يقين می پيوندد، و از نگاه های رمزیِ چشم، که از لابلای پِلک ها خارج می گردد، آگاه است. خدا از آنچه در مخفی گاه های دل ها قرار دارد، و از اموری که پشت پرده غيب پنهان است، و آنچه را که پرده های گوش مخفيانه می شنود، و از اندرون لانه های تابستانی مورچگان، و خانه های زمستانی حشرات، از آهنگ اندوهبار زنان غم ديده و صدای آهسته قدم ها، آگاهی دارد. خدای سبحان از جايگاه پرورش ميوه در درون پرده های شکوفه ها، و از مخفی گاه غارهای حيوانات وحشی در دل کوه ها، و اعماق درّه ها، از نهانگاه پشه ها بين ساقه ها و پوست درختان، از محل پيوستگی برگ ها به شاخسارها، و از جايگاه نطفه ها در پشت پدران، آگاه است. خدا از آنچه پرده ابر را به وجود می آورد و به هم می پيوندد، و از قطرات بارانی که از ابرهای متراکم می بارند، و از آنچه که گردبادها از روی زمين برمی دارند، و باران ها با سيلاب آن را فرو می نشانند و نابود می کنند، از ريشه گياهان زمين که ميان انبوه شن و ماسه پنهان شده است، از لانه پرندگانی که در قلّه بلند کوه ها جای گرفته، و از نغمه های مرغان در آشيانه های تاريک، از لؤلؤهايی که در دل صدف ها پنهان است، و امواج درياهايی که آنها را در دامن خويش پروراندند، آگاهی دارد. خدا از آنچه که تاريکی شب آن را فرا گرفته، و يا نور خورشيد بر آن تافته، و آنچه تاريکی ها و امواج نور، پياپی آن را در بر می گيرد، از اثر هر قدمی، از احساس هر حرکتی، و آهنگ هر سخنی، و جنبش هر لبی، و مکان هر موجود زنده ای، و وزن هر ذرّه ای، و ناله هر صاحب اندوهی، اطّلاع دارد. خدا هر آنچه از ميوه شاخسار درختان و برگ هايی که روی زمين ريخته و از قرارگاه نطفه و بسته شدن خون و جنين که به شکل پاره ای گوشت است، و پرورش دهنده انسان و نطفه، آگاهی دارد، و برای اين همه آگاهی، هيچ گونه زحمت و دشواری برای او وجود ندارد و برای نگهداری اين همه از مخلوقات رنگارنگ که پديد آورده، دچار نگرانی نمی شود و در تدبير امور مخلوقات، سُستی و ملالی در او راه نمی يابد، بلکه علم پروردگار در آنها نفوذ يافته و همه آنها را شماره کرده است، و عدالتش همه را در برگرفته و با کوتاهی کردن مخلوقات در ستايش او، باز فضل و کرمش تداوم يافته است.
5⃣1⃣ نيايش امير المؤمنين (عليه السّلام)
♦️خدايا! تويی سزاوار ستايش های نيکو، و بسيار و بی شمار تو را ستودن، اگر تو را آرزو کنند پس بهترين آرزويی، و اگر به تو اميد بندند، بهترين اميدی. خدايا! درهای نعمت بر من گشودی که زبان به مدح غير تو نگشايم، و بر اين نعمت ها غير از تو را ستايش نکنم، و زبان را در مدح نوميدکنندگان، و آنان که مورد اعتماد نيستند باز نکنم. خداوندا! هر ثناگويی از سوی ستايش شده پاداشی دارد، به تو اميد بستم که مرا به سوی ذخائر رحمت و گنج های آمرزش آشنا کنی. خدايا! اين بنده توست که تو را يگانه می خواند، و توحيد و يگانگی تو را سزاست، و جز تو کسی را سزاوار اين ستايش ها نمی داند. خدايا! مرا به درگاه تو نيازی است که جز فضل تو جبران نکند، و آن نيازمندی را جز عطا و بخشش تو به توانگری مبدّل نگرداند، پس در اين مقام رضای خود را به ما عطا فرما، و دستِ نيازِ ما را از دامنِ غيرِ خود کوتاه گردان که تو بر هر چيزی توانايی.
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۵۱ *═✧❁﷽❁✧═* مریم همچنان مداد✏️ و تصویر آن پرنده د
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۵۲
*═✧❁﷽❁✧═*
از میان نامه هائی که برایم می رسید ، فقط نامه های💌 مادرم بود که بی اعتنا به محدودیت کاغذ و سطر و ستون نامه ، پر از کلمه بود ، مادر از خاطره های کودکی ام👧 و آرزو های جوانی ام و امید های آینده می نوشت.
برایم سؤال شده بود که چطور نامه های مادرم با این همه فشردگی کلمات که تمام سهم فرستنده و گیرنده را پر می کرده بدون هیج سانسور یا اعتراضی به دستم می رسد🤔
او حتی از کناره های سفید نامه 💌هم نمی گذشت و هر جا که می توانست می نوشت یکی از نامه هایش که خیلی جگرم را سوزاند 💔و بی قرارم کرد جوابی بود که به اولین نامه ام داده بود ، مادرم در آن نامه ملتمسانه و عاجزانه مرا از خدا زنده طلب کرده 🙏و این طور تعریف کرده بود که :
- یکی از زن هایی 👩که همیشه سرشان به زندگی و حرف مردم گرم است و از همه جا و همه چیز زندگی آدم ها سوال می پرسند تا بتوانند نمکی به زخم دیگران بپاشند ، به دیدنم آمد😢 از احوال تو پرسید و من از غصه فراق و جور روزگار و سختی اسارت و انتظار و . .
امیدهای بیپایانم گفتم و آنقدر گریه😭 کردم که به سکسکه افتادم . هنوز مریم در بغلم🤗 بود و شیر میخورد . انگار میخواست مرا بیشتر از اینکه که میسوزم جزغاله کند . گفت :
- خاله دیگه بسپار دست خدا😳 راضی شو به رضای خدا ! دیگه برگشتن او خیری درش نیست . مصلحت برنگشتن او بیشتر از برگشتن است . شاید خدا منتظر است شما رضایت بدهید😒
از بقیه مادران شهدا🌷 شرم داشتم شکوه کنم . اما یکباره گوشم زنگ زد و گفتم :
- چی⁉️نه من اصلا" رضایت نمیدهم!
همانموقع دلم💔 شکست و پیش خدا شکوه کردم . خدا را به آن جرعههای شیر پاکی که به دهان آن بچه میریختم قسم دادم :
- خدایا ! من هشت پسر 🧑دارم که همه در جنگ و خط مقدم میجنگند . اگر قرار است سهمی از امانت تو را بدهم ، یکی از پسرهایم را میدهم . اما او را زنده به من برگردان🙏 مادر من بهای آزادی تو را خون یکی از برادرانت گذاشتم . تو صبور و مقاوم 💪باش . ما منتظریم تا زنده برگردی . خدایا ...
هیئت صلیب سرخ هربار اسیر جدیدی را به عنوان مترجم با خود به همراه داشت و از این طریق اطلاعات تازه تری به دست میآوردیم . برادرها میگفتند : همه بچهها برای آمدن پیش شما اشتیاق😍 نشان میدهند ، چون واقعا با دیدن صبوری و ایستادگی شما روحیه میگیریم .
هیئت صلیب سرخ هم در عدم حضور عراقیها میخندیدند 😁و مصالحه میکردند و کوتاه میآمدند .
در ملاقات زمستان🌧 ۱۳۶۱ برادر خلبان صدیق قادری به عنوان مترجم صلیب سرخ ، گروه را همراهی می کرد . از دیدن 👀برادر قادری خیلی خوشحال شدیم ، چون او هم جزء خاطرات دوران زندان الرشیدمان بود که اسمش را روی دیوار های زندان الرشید دیده👀 بودیم . دیدن زندانی های مفقودالاثر یکی پس از دیگری نشان می داد که تلاش های مذبوحانه عراق بی نتیجه است و همین موضوع امید به نابودی رژیم بعث و صدام را در ما قوت می داد👌
آقای قادری با شور و احساس حرف های ما را درباره فضای قفس برای آقای هیومن ترجمه می کرد و در آن میان گاهی بغض 😢گلویش را می فشرد و سکوت می کرد 🤐
هیومن از اینکه دیوار مشترک حمام🚿 عمومی و قفس ما کاملا خیس و مرطوب بود اظهار ناراحتی کرد اما ما به خیسی دیوار عادت کرده بودیم😞
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_تکاثر_آیه_۵
از فخر و نازیدن به فراوانی دارایی و خویشان باز ایستید
که اگر حقیقت دوزخ را از روی یقین باور بدانید هر آینه آن دانستن شما را از غیر آن باز می دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝امروز از #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حرف زدم؟
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#شهید_سید_مجتبی_نواب_
صفوی
🌷🌷🌷🌷🌷
💠از وصایای شهید حجه الاسلام سید مجتبی نواب صفوی:
🌹اگر با کاشتن گندم بر پشت بام خانه هامی توانی رفع احتیاج از بیگانه کنی
بهتر است بر این کار اقدام کنی
تا این که دست گدایی به سوی دشمن اسلام دراز کنی.
فراموش نکنید که راه راست از هر کجا کج شد بیراهه و به سوی هلاکت است👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامان شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۵۲ *═✧❁﷽❁✧═* از میان نامه هائی که برایم می رسید ،
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۵۳
*═✧❁﷽❁✧═*
آنچه ما را آزار می داد 😖و برایمان عادی نمی شد این بود که حمام عمومی محل شکنجه و فلک کردن برادر ها بود و دائما از این دیوار صدای فریاد🗣 و التماس و ناله اسیران جنگی پیر و جوان و مجروح و سالم بلند بود . به او گفتیم :
- الان نزدیک به دو ماه 🌙است که آنها را به دلیل اینکه گزارشی از وضعیت شکنجه های روحی و جسمی به هیات صلیب سرخ داده اند ، روی زمین های صابونی ، با تن های لخت فلک می کنند. هرقدر به زمین می افتند دوباره بلندشان کرده و شلاق میزنند . متاسفانه در این کار حتی به مجروحین هم رحم نمیکنند❌
شنیدن👂 نالههای دلخراشی که گاه از ته دل بستگان شان را صدا میزدند و از خدا طلب 🙏مرگ میکردند
، وضعیت روحی ما را به هم ریخته و ما را زمین گیر کرده😞 بود . با اینکه در فهرست رسمی اسرای جنگی صلیب سرخ ثبت نام شده بودیم ، هم چنان از لوازم بهداشتی محروم بودیم لذا مریم هم سخت مریض🤒 شده بود و نیاز به متخصص زنان داشت .
هرچه برای ناجی توضیح میدادیم در پاسخ میگفت : انشاء الله جنگ تمام میشود و برای درمان به ایران میروید😒
برادر صدیق قادری ، صلیب سرخ را تهدید کرد که اگر متخصص زنان👩⚕ برای درمان مریم نیاورند قاطع افسران اعتصاب غذا خواهند کرد . این تهدید همیشه کارساز بود 👌
آنها فقط به اعتصاب غذا 🍲و درگیری در قاطع افسران اهمیت میدادند . افسران هم هروقت قاطع بسیج و سپاه را در شرایط سخت و تحت فشار میدیدند ، اعلام همکاری و تهدید به اعتصاب غذا میکردند . قادری قبل از رفتن گفت :
- ما از همین امروز که صلیب سرخ هنوز در اردوگاه است به ناجی (فرمانده اردوگاه) اعلام میکنیم تا پزشک زن نیاید غذا نمیگیریم❌
ظرف یکی دو روز پزشک با یک نسخه آبکی آمد اما مریم بدتر شد. پزشک توصیه اکید به رژیم غذایی گیاهی همراه با سبزی و میوه 🍎🍑و ورزش داشت . چیزی که در آن بیابان خشک و بی آب و علف بههیچ وجه قابل اجرا نبود❌
اما آن جا برادرانی داشتیم که محبت💞 و غیرت شان برایمان ثروت بی پایان بود و معجزه میکردند . برایشان هیچ چیز غیرممکن نبود . تمام اردوگاه مملو از عطر محبت و عشق و فداکاری 💪آنها بود و برای نشان دادن این محبت و فداکاری با جانشان بازی میکردند . اگر مشکلی یا حرفی یا تقاضایی داشتیم ، همه برادرها سراپا گوش میشدند✅
نمیدانستم به چه وسیلهای یا از طریق چه کسی اطلاعات بین سه قاطع جابجا میشد که در کوتاه ترین زمان ممکن هرکس ، هرجا ، هرکاری که میتوانست برای کم کردن رنج ما انجام میداد .
ما خوب میدانستیم سهم آنها از غذای شوربا ، بیشتر از چند قاشق🥄 نیست و اگر تکه گوشتی به اندازه یک بند انگشت در سینی غذا پیدا میشد آن را ریز ریز میکردند و بین همه تقسیم میشد . ما میدانستیم برادرها از شدت گرسنگی علفهای🌱🌿 باغچه را خوردهاند و خمیرهای وسط نان را خشک میکنند تا قوت بین روز آنان شود .
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
🌹سهم #روز صد_وشصت_وچهارم : خطبه ۹۰ تا ۸۸ #نهج_البلاغه
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۹۰ : در بيان صفات خداوندی
1⃣ خداشناسی
♦️سپاس خداوندی را که بی آن که ديده شود شناخته شده و بی آنکه انديشه ای به کار گيرد آفريننده است. خدايی که هميشه بوده و تا ابد خواهد بود، آنجا که نه از آسمانِ دارای برج های زيبا خبری بود و نه از پرده هایِ فروافتاده اثری به چشم می خورد، نه شبی تاريک و نه دريايی آرام، نه کوهی با راههای گشوده، نه درّه ای پر پيچ و خم، نه زمين گسترده و نه آفريده های پراکنده وجود داشت. خدا پديدآورنده پديده ها و وارث همگان است. خدای آنان و روزیِ دهنده ايشان است، آفتاب و ماه به رضايت او می گردند که هر تازه ای را کهنه و هر دوری را نزديک می گردانند. خدا روزی مخلوقات را تقسيم کرد و کردار و رفتارشان را برشمرد، از نَفَس ها که می زنند و نگاه های دزديده که دارند و رازهايی که در سينه ها پنهان کردند. و جايگاه پديده ها را در شکم مادران و پشت پدران تا روز تولّد و سرآمد زندگی و مرگ همه را می داند. اوست خدايی که با همه وسعتی که رحمتش دارد، کيفرش بر دشمنان سخت است و با سخت گيری که دارد، رحمتش همه دوستان را فراگرفته است، هر کس که با او به مبارزه برخيزد، (خداوند) بر او غلبه می کند و هر کس دشمنی ورزد هلاکش می سازد. هر کس با او کينه و دشمنی ورزد تيره روزش کند و بر دشمنانش پيروز است، هر کس به او توکل نمايد او را کفايت کند و هر کس از او بخواهد، می پردازد و هر کس برای خدا به محتاجان قرض دهد، وامش را بپردازد و هر که او را سپاس گويد پاداش نيکو دهد.
2⃣ اندرزهای حكيمانه
♦️بندگان خدا! خود را بسنجيد قبل از آنکه مورد سنجش قرار گيريد، پيش از آنکه حسابتان را برسند، حساب خود را برسيد و پيش از آنکه راه گلو گرفته شود نفس راحت بکشيد و پيش از آنکه با زور شما را به اطاعت وادارند فرمانبردار باشيد. بدانيد همانا آن کس که خود را ياری نکند و پند دهنده و هشدار دهنده خويش نباشد، ديگری هشدار دهنده و پند دهنده او نخواهد بود.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۸۹ (اين خطبه طبق نقل برخی از شارحان در شهر كوفه ايراد شد)
1⃣ وصف روزگاران بعثت پيامبر (صل الله علیه و آله وسلم)
♦️خدا پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را هنگامی مبعوث فرمود که از زمان بعثت پيامبران پيشين مدّت ها گذشته و ملّت ها در خواب عميقی فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فرا گرفته و اعمال زشت رواج يافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه می کشيد و دنيا بی نور و پر از مکر و فريب گشته بود. برگهای درخت زندگی به زردی گراييده و از ميوه آن خبری نبود. آب حيات فروخشکيده و نشانه های هدايت کهنه و ويران شده بود. پرچم های هلاکت و گمراهی آشکار و دنيا با قيافه زشتی به مردم می نگريست و با چهره ای عبوس و غم آلود با اهل دنيا روبرو می گشت. ميوه درخت دنيا در جاهليّت فتنه و خوراکش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب و بر بيرون شمشيرهای ستم حکومت داشت.
2⃣ عبرت آموزی از روزگار جاهليّت
♦️ای بندگان خدا! عبرت گيريد و همواره به ياد زندگانی پدران و برادران خود در جاهليّت باشيد که از اين جهان رفتند و در گرو اعمال خود بوده، برابر آن محاسبه می گردند. به جان خودم سوگند! پيمانی برای زندگی و مرگ و نجات از مجازات الهی بين شما و آنها بسته نشده است و هنوز روزگار زيادی نگذشته و از آن روزگارانی که در پشت پدران خود بوديد زياد دور نيست. به خدا سوگند، پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)چيزی به آنها گوشزد نکرد، جز آنکه من همان را به شما می گويم، شنوايی امروز شما از شنوايی آنها کمتر نيست، همان چشم ها و قلب هايی که به پدرانتان دادند به شما نيز بخشيدند. به خدا سوگند، شما پس از آنها مطلبی را نديده ايد که آنها نمی شناختند و شما به چيزی اختصاص داده نشديد که آنها محروم باشند. راستی حوادثی به شما روی آورده مانند شتری که مهار کردنش مشکل است و ميانبندش سُست و سواری بر آن دشوار است. مبادا آنچه که مردم دنيا را فريفت شما را بفريبد، که دنيا [دامی است مانند] سايه ای گسترده و کوتاه [که] تا سرانجامی روشن و معيّن [يعنی مرگ] آدميان را رها نمی کند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۸۸ : (به نقل برخی از شارحان، اين خطبه در سال ۳۶ هجری پس از قتل عثمان در مدينه ايراد شد)
🔹عوامل هلاكت انسانها
♦️پس از ستايش پروردگار؛ خدا هرگز جبّاران دنيا را در هم نشکسته مگر پس از آنکه مهلت های لازم و نعمت های فراوان بخشيد و هرگز استخوانِ شکسته ملّتی را بازسازی نفرمود مگر پس از آزمايش ها و تحمّل مشکلات. مردم! در سختی هايی که با آن روبرو هستيد و مشکلاتی که پشت سر گذارديد، درس های عبرت فراوان وجود دارد. نه هر صاحب قلبی خردمند است و نه هر دارنده گوشی شنواست و نه هر دارنده چشمی بيناست. در شگفتم، چرا در شگفت نباشم؟! از خطای گروه های پراکنده با دلايل مختلف که هر يک در مذهب خود دارند، نه گام بر جای گام پيامبر(صلی الله علیه و آله)می نهند و نه از رفتار جانشين او پيروی می کنند. نه به غيب ايمان می آورند و نه خود را از عيب بر کنار می دارند. به شُبُهات عمل می کنند و در گرداب شهوات غوطه ورند، نيکی در نظرشان همان است که می پندارند و زشتی ها همان است که آنها منکرند. در حلِّ مشکلات به خود پناه می برند و در مبهمات تنها به رأی خود تکيه می کنند، گويا هر کدام امام و راهبر خويش می باشند که به دستگيره های مطمئن و اسباب محکمی که خود باور دارند چنگ می زنند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄