eitaa logo
سفیران فاطمیه
1.7هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
81 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۵۸ *═✧❁﷽❁✧═* می‌خواهم که از اول همه چیزو ، لحظه ‌
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۴۵۹ *═✧❁﷽❁✧═* دانه‌های انگور🍇 از پشت پارچه‌ مرطوب انگار به ما چشمک 😉می‌زدند . طوری‌ که گاهی هوس می‌کردیم قال قضیه را بکنیم اما به ‌خاطر پذیرایی از میهمانان صلیب سرخ ، خویشتن‌ داری می‌کردیم😒 بیشتر وقتمان را صرف نوشتن دعاهای مفاتیح روی کاغذهای نازک سیگار🚬 می‌کردیم . من می‌نوشتم ، فاطمه شماره می‌زد ، حلیمه مرتب می‌کرد و مریم تا می‌زد . تقریبا کار نوشتن📝 مفاتیح روبه اتمام بود . در دست هرکدام ‌مان چند برگه دعای نوشته ‌شده بود تا آن‌ها را در هنگام آزادباش در مسیر برادران بیندازیم و آن‌ها هم وقت غذا گرفتن با دقت چانه‌ هایشان را به سینه می‌چسباندند تا روی زمین یا در مسیرهای مشترک تکه ‌کاغذهای توتون را پیدا کنند . همگی غرق نوشتن 📝دعای مفاتیح بودیم که سوت پایان آزاد باش برادران به صدا درآمد . هنوز به وقت باز شدن در فرصت باقی بود که یکباره حمزه و عبدالرحمن بی‌سر و صدا🗣 داخل قفس ظاهر شدند . غافلگیر شده بودیم . من حتی فرصت پیدا نکردم وضعیتم را تغییر بدهم . در آن شرایط بهترین کاری که می‌توانستم انجام دهم این بود که در همان حالت بر روی کاغذهای کوچک سیگاری🚬 که مشغول کتابت بودم ، با دو مشت بسته که پر بود از زرورق سیگار به سجده بیفتم . دور و برم پر بود از این زرورق‌ها که آماده شماره ‌گذاری و ترتیب بودند. می‌ترسیدم سر از سجده بردارم . حمزه با نوک پوتین به سرم می‌کوبید و می‌گفت : - یالا سرت را بلند کن☹️ همه خواهرها با هم فریاد زدند : صلوه ! صلـوه ! حمزه گفت : قبله که این‌طرف نیست❓ تازه متوجه شدم قبله برعکس است اما هیچ راهی جز ماندن در سجده به همان قبله اشتباه نداشتم . مریم هم روی مفاتیح نشسته بود 👌 آن‌ها مثل همیشه محتویات کیسه‌های انفرادی را پخش زمین کردند . نامه‌های 💌ما را لگد مال می‌کردند اما این‌ها فقط نامه و کاغذ نبود بلکه همه عواطف و احساسات پنهان در سطرسطر نامه را لگد می‌کردند . هیچ ‌کدام نمی‌توانستیم تکان بخوریم چون هرکدام دستمان گیر کاغذ و مداد و مفاتیح بود . حالا از نظر آن‌ها صاحب سه ‌قلم ✏️جنس ممنوعه بودیم : خودکار فاتیح و المنت ! پیدا شدن هرکدام از این‌ها می‌توانست مجازاتی سخت😢 درپی داشته باشد . به ‌ویژه به این دلیل که ما در آن شرایط امنیتی و تحت کنترل بسیار شدید و بدون هیچ فضای مشترکی با برادران ، توانسته بودیم خودکار و المنت تهیه کنیم و کل اردوگاه را زیر پوشش کتاب مفاتیح 📚ببریم . این کار برای بعثی‌ها دهن ‌کجی بزرگی بود . در آخرین لحظه ایستادند و دور و برشان را نگاه 👀کردند . چون چیزی پیدا نکردند چنگ به خوشه انگور انداختند که یک هفته در انتظار میهمان از آن مراقبت کرده بودیم . دانه‌های انگور 🍇زیر چکمه های عبدالرحمن له شد . دو سه روز بعد با آمدن هیئت صلیب سرخ ، حال و هوای اردوگاه عوض شد و رنگ و بوی دیگری گرفت . هیئت سه نفره صلیب سرخ ، همراه یکی از برادران اسیر وارد قفس ما شدند🚶‍♂ ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚السلام علیک یا صاحب الزمان عج💚 💕درد درمان میشود 🌼با ذکر يا مهدی مدد 💕سخت آسان میشود 🌼با ذکر يا مهدی مدد 💕بس که آقايم 🌼غريب است و ندارد ياوری 💕چشم گريان میشود 🌼با ذکر يا مهدی مدد 🌼 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج 🌸سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان عجل الله صلوات اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 تا به کی باشی و من پی به حضورت نبرم؟ 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
🌷🌷🌷🌷🌷 اگر پهلوی من مثل زخمی نشده بود به من شهید نگویید!👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهرشهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 چشم انتظار روز ظهورت، دو عالم است ای آرزوی قلبی زهرا بیا... 🔅 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۵۹ *═✧❁﷽❁✧═* دانه‌های انگور🍇 از پشت پارچه‌ مرطوب
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۴۶۰ *═✧❁﷽❁✧═* ما و لوسینا با دیدن هم هیجان زده و مشتاقانه همد یگر را بغل🤗 کردیم و بوسیدیم . مثل این بود که سال هاست همدیگر را می شناسیم 😍 این همه ذوق و اشتیاق متقابل مورد توجه هیومن قرار گرفته بود . جالب تر این بود که لوسینا همین که نشست سرش را به علامت کجاست تکان داد و به فارسی گفت : چادر، چادر❓ برادر دهخوارقانی قصه پرماجرای چادر را مو به مو برایش تعریف کرد و آخر سر گفت : - الان هم چادر به بغداد رفته و منتظر دستور از بغداد هستند . لوسینا گفت : چادر بخشی از لباس این دختران است و می گویند با این لباس احساس امنیت و آرامش بیشتری داریم👌 به او گفتیم : هر چه برای محمودی توضیح داده ایم او گفت چادر جزء أقلام ممنوعه أست🚫 آنها چند دقیقه با یکدیگر مشورت کردند و همین فرصت مناسبی برای برادر دهخوارقانی بود که او هم چند کلمه با ما صحبت کند . پرسید : - ما می تونیم آنها را تهدید کنیم که برای شما چادر بیاورند و ابن مطلب را برای هیات صلیب سرخ ترجمه کرد که اگر این خواسته محقق نشود هر سه تا قاطع اعتصاب غذا🍛 خواهند کرد و دوباره اردوگاه شلوغ می شود . هیومن گفت : نباید یک تقاضای شحصی به یک شورش و اعتراض✊ عمومی تبدیل شود . آنها از تهدید خلبان دهخوارقانی بسیار نگران شدند. لوسینا پی در پی قول می داد طی چند روز اقامتشان در اردوگاه چادر را تهیه می کند . آنها خیس عرق 😥شده بودند و ضمن حرف زدن ، با دست و کاغذ خودشان را باد می زدند . نفر سومی که همراه آنها بود هیح حرف و واکنشی نداشت و فقط مات و مبهوت🙄 دور و برش را نگاه می کرد . چون شب قبل بساط پخت و پز راه انداخته بودیم هنوز عرق دیوارها خشک نشده بود . او گاهی دست به پتوها می کشید و رطوبتشان را حس می کرد و به نشانه همدردی لبخندی😊 تقدیم ما می کرد . خانم لوسینا و آقای هیومن از وضعیت قفس اظهار تاسف و نگرانی کردند و علت جا به جایی از اتاق بالا به این قفس را پرسیدند . برادر دهخوارقانی با سوز و حرارتی بیشتر از آنچه ما می گفتیم ماجرا را برایشان توضیح داد و مرتب می گفته خواهر ها فقط نماز و دعا🤲 خواندند . آنها در جواب گفتند : اینها با دعا و نماز خیلی مخالف هستند🚫 و دعا را رفتار سیاسی و نظامی می‌دانند . ما برای دعا و نماز کاری از دستمان ساخته نیست❌ لوسینا پرسید : چرا پنجره را با فلز مسدود کرده‌اند؟ آقای هیومن پاسخ داد : برای اینکه ارتباط آنان را با اسیران دیگر کاملا قطع کنند . برادر دهخوارقانی از آقای هیومن تقاضا کرد به دلیل آب و هوای گرم🌞 و خشک استان الانبار برای رفع این مشکل تلاش کنند و او پذیرفت و قول داد تا ملاقات بعدی پنجره اتاق ما باز شده باشد . نامه‌های 💌ما را دادند . سه ‌تا نامه از خانواده و فامیل داشتم و باز یک نامه بی ‌نام و نشان همراه نامه‌هایم بود . من از ترسم همه نامه‌ها را قاپیدم . لباس صلیب سرخی‌ها موقع خداحافظی✋ کاملا خیس بود . به هم خندیدند و گفتند : اینجا مثل حمام بخار است و خداحافظی کردند . باور نمی‌کردیم تقاضای چادر و قول لوسینا به آن سادگی محقق شود . صبح روز بعد، در حالی‌که هیئت صلیب سرخ هنوز در اردوگاه بودند و همه درحال مرور نامه‌هایشان و عشق‌بازی💞 با سطرسطر و واژه ‌واژه آن نامه‌ها بودند ، لوسینا بدون مترجم همراه با نگهبان حاجی آمد و پارچه چادری دیگری برایمان آورد😍 اگرچه سبک‌ تر از پارچه قبلی بود اما باز هم پارچه چادری بود . بعد از اینکه از او تشکر فراوان 🙏کردیم ، به همراه حاجی و پارچه به خیاط‌ خانه رفتیم . ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
❈════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════❈ 📜 ۷۰ : ( در سال ۴۰ هجری سحرگاه نوزدهم ماه رمضان که ضربت خورد ، فرمود:) 🔹شكوه ها با پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ♦️همانگونه که نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را ديدم، پس گفتم ای رسول خدا! از امّت تو چه تلخی ها ديدم و از لجبازی و دشمنی آنها چه کشيدم، پيامبر(صلی الله علیه و آله)فرمود: نفرينشان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلّط گرداند. (کلمه «أود» يعنی کجی و انحراف و «لدد» يعنی دشمنی و خصومت، و اين از فصيح ترين کلمات است.) ❈════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════❈ 📜 ۶۹ : ( در سال ۳۹ هجری پس از شنیدن غارتگریهای فرماندهان معاویه در { عین التمر} در نکوهش کوفیان فرمود:) 🔹علل نكوهش كوفيان ♦️چه مقدار با شما کوفيان مدارا کنم؟ چونان مدارا کردن باشتران نو باری که از سنگينی بار، پُشتشان زخم شده است و مانند وصله زدن جامه فرسوده ای که هر گاه از جانبی آن را بدوزند، از سوی ديگر پاره می گردد. هر گاه دسته ای از مهاجمان شام به شما يورش آورند، هر کدام از شما به خانه رفته، درب خانه را می بنديد و چون سوسمار در سوراخ خود می خزيد و چون کفتار در لانه می آرميد. سوگند به خدا، ذليل است آن کس که شما ياری دهندگان او باشيد، کسی که با شما تيراندازی کند، گويا تيری بدون پيکان رها ساخته است. به خدا سوگند، شما در خانه ها فراوان و زير پرچم های ميدان نبرد اندکيد و من می دانم که چگونه بايد شما را اصلاح و کجی های شما را راست کرد؛ امّا اصلاح شما را با فاسد کردن روح خويش جايز نمی دانم. خدا بر پيشانی شما داغ ذلّت بگذارد و بهره شما را اندک شمارد. شما آنگونه که باطل را می شناسيد از حق آگاهی نداريد و در نابودی باطل تلاش نمی کنيد، آن گونه که در نابودی حق کوشش داريد. ❈════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════❈
🌹سهم صد_وهفتاد_ویکم: خطبه ۷۲ تا ۶۹ ❈════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════❈ 📜 ۷۲ : ( مردم را آموزش داد تا چگونه بر پیامبر «صلی الله علیه وآله وسلم» درود فرستند ) 1⃣ ويژگيهای پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ♦️بار خدايا! ای گستراننده هر گسترده و ای نگهدارنده آسمان ها و ای آفريننده دل ها بر فطرت های خويش، دلهای رستگار و دلهای شقاوت زده. گرامی ترين درودها و افزون ترين برکات خود را بر محمد(صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده ات اختصاص ده، که خاتم پيامبران گذشته و گشاينده درهای بسته و آشکارکننده حق با برهان است. دفع کننده لشکرهای باطل و در هم کوبنده شوکت گمراهان است، آنگونه که بار سنگين رسالت را بر دوش کشيد و به فرمانت قيام کرد و به سرعت در راه خشنودی تو گام برداشت. حتّی يک قدم به عقب برنگشت و اراده او سُست نشد و در پذيرش و گرفتن وحی نيرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود و در اجرای فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را برای جاهلان روشن ساخت و دل هايی که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدايت شدند. پرچم های حق را برافراشت و احکام نورانی را برپا کرد؛ پس او پيامبر امين و مورد اعتماد و گنجينه دار علم نهان تو و شاهد روز رستاخيز و برانگيخته تو برای بيان حقايق و فرستاده تو به سوی مردم است. 2⃣ دعا برای پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ♦️ پروردگارا! برای پيامبر(صلی الله علیه و آله) در سايه لطف خود جای با وسعتی بگشای و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان. خداوندا! کاخ آيين او را از هر بنايی برتر و مقام او را در پيشگاه خود گرامی تر گردان و نورش را کامل گردان و پاداش رسالت او را پذيرش گواهی و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا که دارای منطقی عادلانه و راه جداکننده حق از باطل بود. بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمت های جاويدان و زندگانی خوش و آرزوهای برآورده و خواسته های به انجام رسيده، در کمال آرامش و در نهايت اطمينان همراه با مواهب و هدايای با ارزش جمع گردان. ❈════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════❈ 📜 ۷۱: (در سال ۳۷ هجری و پس از فریب خوردن کوفیان از مکر و حیله عمروعاص و معاویه، هشدار گونه فرمود:) 🔹 علل نكوهش اهل عراق ♦️پس از ستايش پروردگار، ای مردم عراق! همانا شما به زن بارداری می مانيد که در آخرين روزهای بارداری، جنين خود را سقط کند و سرپرستش بميرد و زمانی طولانی بی شوهر ماند و ميراث او را خويشاوندان دور غارت کنند. به خدا سوگند، من با اختيار خود به سوی شما نيامدم بلکه به طرف ديار شما کشانده شدم، به من خبر دادند که می گوييد علی دروغ می گويد، خدا شما را بکشد، بر چه کسی دروغ روا داشته ام؟ آيا به خدا دروغ روا داشتم؟ در حالیکه من نخستين کسی هستم که به خدا ايمان آوردم. يا بر پيامبرش؟ در حالیکه من اوّل کسی بودم که او را تصديق کردم! نه، به خدا هرگز، آنچه گفتم واقعيّتی است که شما از دانستن آن دوريد و شايستگی درک آن را نداريد، مادرتان در سوگ شما زاری کند. وای، وای، سردهد. پيمانه علم را به شما به رايگان بخشيدم اگر ظرفيّت داشته باشيد، «و به زودی خبر آن را خواهيد فهميد.» ❈════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════❈