eitaa logo
سفیران فاطمیه
1.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
81 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷 در آخرین برایم نوشته بود : هرجا باشم عاشقتم . ایران باشم یا خارج ، هرجا باشم عاشقتم . می‌گفت همسر داشتن هم خوب است و هم سخت . فکر اینکه همسرت دختر (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش زندگی است . در انجام وظیفه و کارهایش عجیبی داشت . یادم هست که می‌گفت من سر کارم را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از به گردنم نماند . خیلی بود . واقعاً اگر بگویم او را ندیدم ، گزافه نیست . حتی وقتی درمعراج برای آخرین‌بار او را دیدم همان زیبا و همیشگی را روی لب داشت . خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم شد . چون او را دوست داشت . خیلی را دوست داشت👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهرشهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 💚💛 ✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود 🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ 💎 دعای غریق 💎 ♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡ 🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅 🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺 🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅 《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》 🥀اللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمهَ و اَبیها و بَعلِها و بَنیها و السِرِ المُستَودَعِ فیها بعدَد ما اَحاطَ بهِ عِلمُک🥀 خدای مهربان🙏مارا بر اطاعت از امام زمانمان یاری فرما🤲 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 سهم صد_وهشتاد_وچهارم : خطبه ۲۵ تا ۲۳ ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 ۲۵ : ( این خطبه را در سال ۴۰ هجری زمانی ایراد فرمود که گزارش های پیاپی از شکست یاران امام علیه السلام به کوفه می رسید و عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران، فرمانداران امام علیه السلام در یمن از بسربن ابی ارطاه، شکست خورده به کوفه برگشتند. امام علیه السلام برای سرزنش یاران جهت کندی و رکود در جهاد و مخالفت از دستورهای رهبری، این خطبه را ایراد فرمود که آخرین سخنرانی امام است). 1⃣ علل شكست ملتها (علل شكست كوفيان و پيروزی شاميان) ♦️اكنون جز شهر كوفه در دست من باقی نمانده است، كه آن را بگشايم يا ببندم ای كوفه اگر فقط تو برای من باشی، آن هم برابر اين همه مصيبتها و طوفانها چهره ات زشت باد. آنگاه به گفته شاعر مثال آورد: به جان پدرت سوگند ای عمرو كه سهم اندكی از ظرف و پيمانه داشتم. سپس ادامه داد: به من خبر رسيده كه بسر بن ارطاه بر يمن تسلط يافت، سوگند به خدا می دانستم كه مردم شام به زودی بر شما غلبه خواهند كرد. زيرا آنها در ياری كردن باطل خود وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرّقيد، شما امام خود را در حق نافرمانی كرده و آنهاامام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتكاريد، آنها در شهرهای خود به اصلاح و آبادانی مشغولند و شما به فساد و خرابی (آنقدر فرومايه ايد) اگر من كاسه چوبی آب را به يكی از شماها امانت دهم می ترسم كه بند آن را بدزديد. 2⃣ نفرين به امت خيانتكار ♦️ خدايا! من اين مردم را با پند و تذكّرهای مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده و من از آنان به ستوه آمده دل شكسته ام، به جای آنان افرادی بهتر به من مرحمت فرما و به جای من بدتر از من بر آنها مسلط كن. خدايا! دلهای آنان را آنچنان كه نمك در آب حل می شود آب كن. به خدا سوگند، دوست داشتم به جای شما كوفيان هزار سوار از بنی فراس بن غنم می داشتم كه: (اگر آنان را می خواندی، سوارانی از ايشان نزد تو می آمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستانی) ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 ۲۴ : ( از خطبه های امام علیه السلام که در شهر کوفه ایراد فرمود) 🔹ضرورت آمادگی برای جهاد ♦️سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق و آنان كه در گمراهی و فساد غوطه ورند، يك لحظه مدارا و سستی نمی كنم. پس ای بندگان خدا! از خدا بترسيد و از خدا به سوی خدا فرار كنيد و از راهی كه برای شما گشوده برويد و وظائف و مقرراتی كه برای شما تعيين كرده به پا داريد، اگر چنين باشيد علی (علیه السلام) ضامن پيروزی شما در آينده می باشد گرچه هم اكنون به دست نياوريد. ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 ۲۳ 1⃣ تناسب نعمتها با استعدادهای گوناگون ♦️پس از ستايش پروردگار، بدانيد كه تقديرهای الهی چون قطرات باران از آسمان به سوی انسانها فرود می آيد و بهره هر كسی كم يا زياد به او می رسد، پس اگر يكی از شما برای برادر خود برتری در مال و همسر و نيروی بدنی مشاهده كند، مبادا فريب خورد و حسادت كند، زيرا مسلمان (تا زمانی كه دست به عمل پستی نزده كه از آشكار شدنش شرمنده باشد و مورد سرزنش مردم پست قرار گيرد) به مسابقه دهنده ای می ماند كه دوست دارد در همان آغاز مسابقه پيروز گردد تا سودی به دست آورد و ضرری متوجه او نگردد. همچنين مسلمانی كه از خيانت پاك است انتظار دارد يكی از دو خوبی نصيب او گردد، يا دعوت حق را لبيك گفته عمر او پايان پذيرد. (كه آنچه در نزد خداست برای او بهتر است) و يا خداوند روزی فراوان به او دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد و همچنان دين و شخصيت خود را نگاه دارد. همانا ثروت و فرزندان، محصول دنيا و فانی شدنی و عمل صالح زراعت آخرت است، گرچه گاهی خداوند هر دوی آن را به ملتهايی خواهد بخشيد. از خدا در آنچه اعلام خطر كرده است برحذر باشيد، از خدا آنگونه بترسيد كه نيازی به عذرخواهی نداشته باشيد، عمل نيك انجام دهيد بدون آنكه به ريا و خودنمايی مبتلا شويد، زيرا هر كس كاری برای غير خدا انجام دهد، خدا او را به همان غير واگذارد. از خدا درجات شهيدان و زندگی سعادتمندان و همنشينی با پيامبران را درخواست می كنيم. 2⃣ ضرورت تعاون با خويشاوندان ♦️ ای مردم! انسان هر مقدار كه ثروتمند باشد، باز از خويشاوندان خود بی نياز نيست كه از او با زبان و دست دفاع كنند، خويشاوندان انسان، بزرگترين گروهی هستند كه از او حمايت می كنند و اضطراب و ناراحتی او را می زدايند و در هنگام مصيبتها نسبت به او پرعاطفه ترين مردم می باشند، نام نيكی كه خدا از شخصی در ميان مردم رواج دهد بهتر از ميراثی است كه ديگری بردارد. (قسمت ديگری از همين خطبه): آگاه باشيد! مبادا از بستگان تهيدست خود رو برگردانيد و از آنان چيزی را دريغ داريد، كه نگاه داشتن مال دنيا زيادی نياورد و از بين رفتنش كمبودی ايجاد نكند، آن كس كه دست دهنده خود را از بستگانش بازدارد، تنها يك دست را از آنها گرفته اما دستهای فراوانی را از خويش دور كرده است و كسی كه پر و بال محبت را بگستراند، دوستی خويشاوندانش تداوم خواهد داشت. ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۷۲ *═✧❁﷽❁✧═* سرنشینان ماشین اول تعدادی لباس شخصی
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۴۷۳ *═✧❁﷽❁✧═* مهندس زردباني كه مترجم گروه خبرنگاران🎤 بود علي رغم تأكيد بعثي ها بر اينكه آنها نبايد از وجود دختران اسير خبردار شوند ، بسيار هوشمندانه خبر حضورما و صاحبان صدا🗣 را در اردوگاه به آنان رسانده بود . خبرنگاران از عراقي ها مي پرسند : اين صداي چيست ؟ مگر اينجا زن🧕 هم هست؟ - اينها چهار زن زنداني هستند كه چون مدت زيادي است اينجا هستند ديوانه شده اند😒 - ما مي توانيم از وضعيت و موقعيت آنها خبر تهيه كنيم ؟ - نه آنها هر كسي را ببينند به او حمله مي كنند و آسيب مي رسانند😱 و ما مسئول سلامت شما هستيم. مهندس زردباني مي گفت : - با هر صدا و شعار خبرنگاران بيشتر به ملاقات و ديدن خانم ها اصرار مي كردند . همه فيلم📹 و خبري كه گرفتند آبكي بود . بعثي ها مي خواستند هرچه زود تر خبرنگارها بساطشان را جمع كنند و از اردوگاه بيرون بروند . آن روز به هر تقدير خبرنگار ها و فيلم بردار ها با ماشين هايي🚘 كه شيشه هايش بر اثر زد و خورد شكسته بود ، اردوگاه را ترك كردند . بلافاصله بعثي ها داخل اردوگاه ريختند و اين بار خودشان شروع به خبرسازي كردند . ابتدا ، غذاي قاطع يك را قطع كردند🚫 قاطع دو و قاطع افسران و خلبانان هم به پشتيباني از قاطع يك غذا نگرفتند ❌خبر كه به ما رسيد ما هم غذا نگرفتيم . وقتي بعثي ها وحدت و يكپارچگي اردوگاه را ديدند ، از فردا غذاي همه قاطع ها را قطع كردند🚫 بعد از آن همه خشكسالي و بي آبي ، از نماز صبح قطرات باران💦 مثل همنوازي اركستري كه گاه ريتمش تند و گاه كند مي شود ، به ني ها و حصير ها مي زدند و همه را به تماشا👀 دعوت مي كردند . فقط منتظر بوديم ساعت آزاد باش شروع شود و زير باران🌨 برويم تا ما را بشويد و اندكي از اندوه مان را با خود ببرد . همين كه در باز شد ديديم مقدار زيادي آب جلوي آغل جمع شده كه در پي پيدا كردن راهي براي جاري شدن است اما ما آن قدر هيجان😍 قدم زدن زير باران را داشتيم كه با باز شدن در ، بي اعتنا به نهر آبي كه جلو قفسمان جمع شده بود هرچهار نفرمان بيرون پريديم . خالد هم طبق معمول در آشپرخانه پرسه مي زد و سرگرم خوردن😋 لقمه هاي ناتمامش بود . آن روز مثل اینکه خدا همه بارانی را که می خواست به سرزمین عراق ببارد به آسمان اردوگاه عنبر فرستاده بود . ابرها🌨 لحظه به لحظه پربارتر و باران تند تر و سیل آسا تر می شد . انگار کسی از آسمان ، کاسه کاسه آب روی سرمان می ریخت . ما از شادی می خندیدیم😂 و همچنان زیر باران راه می رفتیم . باران ما را به شادی دعوت می کرد . ما از ته دل می خندیدیم و هر بار که می ❤️خندیدیم یک قُلپ آب گوارا به حلقمان می رفت . هم باد بود و هم باران و هم سرما و ما از همه چیز فقط لذت😍 می بردیم . آن قدر باران شدت گرفت که خالد بالاخره از آشپزخانه بیرون آمد و گفت : - هوا به هم ریخته ، زودتر داخل قفس بروید . بی اعتنا😏 به درخواست خالد تا آخرین لحظه در حیاط ماندیم و با تنی خیس و باران دیده به سمت قفس رفتیم 🚶‍♀ ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۸۶ رابطه_صمیمانه_خداوند بابندگانش ای پیامبر هرگاه بندگانم در باره من از تو سوال می کنند در جواب آنها بگو: من نزدیکم و دعای دعا کننده را قبول میکنم به شرط آنکه آنان نیز فرمان مرا بپذیرند و از من اطاعت کنند. و به من ایمان داشته باشند تا اینکه به راه حق هدایت یابند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «اهمیت لفظ قائم...» 👤 استاد 🔅 وقتی امام زمان را به اسم قائم صدا بزنید، مورد محبت حضرت قرار می‌گیرید...
🔅 امام زمان: 🌎 وجود من برای اهل زمین، سبب امان و آسایش است، همچنان که ستارگان سبب امان آسمانند. 📚 بحارالانوار جلد ۷۵ ص ۳۸۰
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷 این انقلاب از آن محرومان جامعه هست و آنان باید پاسدار آن باشند . هرگز دیده نشده و نخواهد شد که مفت‌خوران کمکی به انقلاب بکنند ، به شما ای قشر مرفه جامعه ، ای که زالو وار خون مردم را در شیشه می‌کنید ، تا دست انتقام الهی انتقام اعمال ننگین‌تان را نگرفته به خود آئید و اینگونه سد راه انقلاب نشوید . امیدواریم که انقلاب بزرگ‌مان ، به انقلاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل شود و همه فسادها از همه جامعه‌ها برچیده گردد👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۷۳ *═✧❁﷽❁✧═* مهندس زردباني كه مترجم گروه خبرنگاران
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۴۷۴ *═✧❁﷽❁✧═* به محض رسیدن به قفس دیدیم👀 تمام آبی که در آغل جمع شده و همه آن آبی که از آسمان فرو می ریخت مثل رودی با جریان آرام اما پیوسته به قفس روانه شده . انگار باران آمده بود قفس و آغل را بشوید و با خودش ببرد 👌خالد با دستپاچگی می خواست جلو جریان آب را به داخل قفس بگیرد اما شدت باران فراتر از توان گونی هایی بود که او از آشپزخانه می آورد . در آن لحظه هم می خندیدیم😄 ، هم تعجب می کردیم و هم نگران بودیم که امشب با این همه آب که پتوها را کاملاً خیس کرده چگونه باید سر کنیم . همه نگران پتوها و خالی کردن آب داخل قفس بودند اما من فقط نگران نامه ها💌 و عکس هایم بودم . سریعاً کیف نامه ها و عکس هایم را در پارچه ای بقچه کرده و گره زدم و دوباره از قفس بیرون رفتم . یکی بعد از دیگری کنار هم زیر باران ، قفس آب گرفته را تماشا👀 می کردیم . هیچ وقت خالد را این قدر عصبانی و کلافه😖 ندیده بودیم ! التماس می کرد که حالا امشب داخل قفس باشید تا فردا فکری بکنیم . می گفت : - اگر شما داخل قفس نروید ، فرمانده مرا تنبیه و توبیخ می کند 😔 امشب به من رحم کنید . ما هم اصرار می کردیم باید فرمانده همین امشب بیاید قفس ما را ببیند . حتی برای یک شب که هیچ برای یک دقیقه هم نمی توانیم آنجا باشیم😒 همه خلبان ها و افسرها از پشت پنجره قاطع افسر ها ، به تماشای آنچه می گذشت نشسته بودند . صدای ما و خالد و باد و باران در هم پیچیده بود . در آن جدال ، گفتن هر کلمه و جمله ای با نوشیدن قطره های باران همراه بود که البته دلمان ❤️را خنک می کرد . در همهمه این سر و صدا ، نگهبان ها که یک ساعت قبل آسایشگاه برادران را قفل🔒 کرده و از محیط اردوگاه بیرون رفته بودند ، همراه با سرگرد صبحی وارد اردوگاه شدند . او بی آنکه قفس را ببیند و به اعتراض ها ✊و فریادهای ما گوش بدهد ، دستور داد ما را به سمت قاطع برادران ببرند . به ما اجازه ندادند ❌کیسه های انفرادی مان را برداریم برای همین قبل از اینکه راه بیفتیم چون نمی دانستیم به کجا می رویم و نمی خواستیم چیزی به دست عراقی ها بیفتد از آشپزخانه یک بشکه گرفتیم و هرچه داشتیم را در بشکه ریخته و سوزاندیم . البته کتاب📚 مفاتیح را در دیوار مشترک قفس و حمام جاسازی کردیم به این امید که به دست برادرها برسد . بقچه نامه ها💌 و عکس هایم را زیر چادرم قایم کرده بودم . همگی به دنبال خالد راه افتادیم . به علت شدت باران🌧 ، بدون رعایت ملاحظات امنیتی ما را از زیر سایبان و از پشت پنجره آسایشگاه برادران عبور دادند . از کنار هر پنجره ای که عبور می کردیم بچه ها دزدکی سرشان را بالا می آوردند و می گفتند : . - فردا شب جشن بزرگی داریم - شربتش با من - شیرینی اش 🍬با من - فردا شب نفس می کشیم ـ خدا به همراهتان ـ مفقودها را فراموش نکنید❌... ـ نفسمان آزاد شد بعضی صداها هم اسم و شماره اسارت‌شان را می‌گفتند . برای اولین‌ بار چهره‌های زرد و تکیده‌ برادرانم را از نزدیک می‌دیدم 👀در کنار حانوت اتاقی بود که به نظر می‌رسید استراحتگاه نگهبان‌ها باشد . ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️