فضیلت لیله الرغائب
#اعمال_لیله_الرغائب 🔻🔻🔻
(شب جمعه اول ماه رجب)
🌺بدان كه اولين شب جمعه ماه رجب را «ليلة الرغاب» (يعنى شب دلدادگان) مي گويند و براى آن عملى با فضيلت بسيار
🍃از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله وارد شده كه آن را سيّد در كتاب «اقبال» و علاّمه حلى در «اجازه بنى زهره» نقل كرده اند، بعضى از فضيلت آن اينكه به سبب انجام آن گناهان بسيار آمرزيده مى شود،
و نيز نمازى در آن وارد شده كه هركه آن را به جاي آورد
💠 هنگام شب اوّل قبرش حق تعالى ثواب آن را به نيكوترين صورت و با روى گشاده و درخشان و زبانى گويا به سوي او مي فرستد، پس به او مي گويد:
🔻اى حبيب من تو را بشارت باد كه از هر شدّت و سختى نجات يافتى، بنده مي گويد: تو كيستى؟ به خدا سوگند من چهره اى زيباتر از چهره تو نديدم، و سخنى شيرين تر از سخن تو نشنيدم، و بويى بهتر از بوي تو نبوييدم! ! پاسخ مي دهد: من ثواب آن نمازم كه در فلان شب، از فلان ماه، از فلان سال به جاى آوردي، امشب نزد تو آمدم تا حقّت را ادا كنم، و مونس تنهايى تو باشم، و هراس را از تو برگيرم و هنگامي كه در صور (شيپور قيامت) دميده شود، در عرصه قيامت سايه اى بر سرت خواهم افكند، پس خوشحال باش كه خير هرگز از تو جدا نخواهد شد.
📢كيفيت اين نماز چنين است:
👌 اولين پنجشنبه ماه رجب را روزه مي دارى، چون شب جمعه داخل شود،
🔖 ما بين نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز بجاى مى آورى، هر دو ركعت با يك سلام، به اين ترتيب كه در هر ركعت يك مرتبه سوره «حمد» و سه مرتبه «سوره قدر» و دوازده مرتبه «سوره توحيد» مي خوانى و هنگامى كه از نماز فارغ شدى هفتاد مرتبه مى گويى:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ] .
خدايا! بر محمّد پيامبر درس ناخوانده و خاندانش درود فرست
⭕️سپس به سجده مي روى و هفتاد مرتبه مي گويى:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ
پاك و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح
⭕️آنگاه سر از سجده بر مي دارى و هفتاد مرتبه مى گويى:
رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ، إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْأَعْظَمُ
پروردگارا! مرا بيامرز و بر من مهرورز و از آنچه از من مي دانى بگذر، تو خداى برتر و بزرگ ترى
⭕️دوباره به سجده مى روى و هفتاد مرتبه مى گويى:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ
پاك و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح
سپس حاجت خود را مي طلبى كه به خواست خدا برآورده خواهد شد.
(حاجت اصلی ما شیعیان فرج امام زمان علیه السلام باشد ان شاءالله )
♨️منبع :مفاتیح الجنان
#لیله_الرغائب
#ماه_رجب
🔸به خط عالم ربانی آیتالله کشمیری نوشته شده است که:
برای #پولدار شدن فرموده بودند:
🔸هر روز هفت مرتبه دعای زیر را بخواند، بسیار مجرب است و از اسرار پنهان است:
🔸 «بِسمُ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم،اللَّهُمَّ إِنّی ضَعیفٌ فَقَوِّنی،اللَّهُمَّ إِنّی ذَلیلٌ فَأَعِزَّنی،اللَّهُمَّ إِنّی فَقیرٌ فَاَغنِنی،بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ.
🔸به نام خدای بخشنده مهربان خدایا من ضعیف هستم پس مرا قوی و نیرومند کن!
🔸من ذلیل هستم پس به من عزّت و آبرو بده!
🔸من فقیر هستم پس مرا بینیاز کن به واسطهی رحمتت!
🔸 ای رحم کنندهترین رحم کنندهها!
🔸 تحفه رضوی، ص ۳۸
حرف خاص.mp3
17.57M
#حرف_خاص
من میخواهم برسم به همان نقطهی امن که خدا با آب و تاب از آن یاد میکند:
أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ یونس/۶۲
🌟 دوستان خدا نه میترسند و نه غمگین میشوند !
تصمیم من برای رسیدن به این نقطه است، از کجا #شروع کنم؟
#استاد_شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
🌷🌷🌷🌷🌷
#از_شهداء
برای
#دوست_داران_شهدا
#فرازی_از_وصیت_نامه_شهید
اگر میخواهید کارتان برکت پیدا کند،به خانواده شهدا سر بزنید.
زندگی نامه شهدا را بخوانید.
سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید.
اگر یک روز فکرِ شهادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش کردی؛
حتما فردای آن روز را روزه بگیر...
┄┄┅┅┅🌺┅┅┅┄┄
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت1⃣1⃣
✅ فصل سوم
.... کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم.
خدیجه با اشاره چشم و ابرو بهم فهماند کار درستی نمیکنم. بعد هم از اتاق بیرون رفت. من ماندم و صمد. کمی این پا و آن پا کردم و بلند شدم تا از زیر نگاههای سنگینش فرار کنم، ایستاد وسط چهارچوبِ در، دستهایش را باز کرد و جلوی راهم را گرفت. با لبخندی گفت: «کجا؟! چرا از من فرار میکنی؟! بنشین باهات کار دارم.»
سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست؛ البته با فاصلهی خیلی زیاد از من. بعد هم یکریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم اینطور باشد. آنطور نباشد. گفت: «فعلاً سربازم و خدمتم که تمام شود، میخواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی.» نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: «شاید هم بمانم همینجا توی قایش.»
از شغلش گفت که سیمانکار است و توی تهران بهتر میتواند کار کند. همانطور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمیگفتم. صمد هم یکریز حرف میزد. آخرش عصبانی شد و گفت: «تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.»
چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق روبهرو. وقتی دید تلاشش برای به حرف درآوردنم بیفایده است، خودش شروع کرد به سؤال کردن. پرسید: «دوست داری کجا زندگی کنی؟!»
جواب ندادم. دستبردار نبود. پرسید: «دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟!»
بالاخره به حرف آمدم؛ اما فقط یک کلمه: «نه!» بعد هم سکوت. وقتی دید به این راحتی نمیتواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانهی کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم.
خدیجه اصرار میکرد: «تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم»، اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم.
بعد از شام، ظرفها را جمع کردم و به بهانهی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم.
🔰ادامه دارد......🔰