eitaa logo
سفیران فاطمیه
1.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
81 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3
مشاهده در ایتا
دانلود
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
*═✧❁﷽❁✧═* و بغض راه گلوم رو سد کرد ... حس وحشتناکی 😰داشتم ... نمی دونستم باید چه کار کنم ... توی اون لحظات، تنها چیزی که توی ذهنم بود ... همین حکایت بود و بس ... بهش نگاه نمی کردم ... ولی می تونستم حالاتش رو حس کنم ... گیج و سر درگم بود ... با فکر و انتظار دیگه ای اومده بود ... اما حالا... درد بدی وجودم رو پر کرده بود ... حتی روحم درد می کرد... درد و حسی که برای هیچ کدوم قابل درک نبود 😣... به خدا التماس می کردم هر چه زودتر بره ... اما همین طور نشسته بود ... نمی دونم به چی فکر می کرد ... چی توی ذهنش می گذشت ... ولی دیگه قدرت کنترل این درد رو نداشتم ... ناخودآگاه اشک از چشمم فرو ریخت 😭... سریع خودم رو کنترل کردم ... اما دیر شده بود ... حالم دست خودم نبود ... نگاه متحیرش روی چهره من خشک شده بود... ـ ما واسه وجب به وجب این خاک جوان دادیم ... جوان هایی که جوانی شون رو واسه اسلام گذاشتن وسط ... اونها هم جوان بودن ... اونها هم شاد بودن ... شوخ بودن ... می خندیدن ... وصیت همه شون همین بود ... خون من و ... با حالتی بهم نگاه می کرد👀 ... که نمی فهمیدمش ... شاید هیچ کدوممون همدیگه رو ... مثل فنر از جا پریدم و کوله 🎒رو از روی زمین برداشتم ... می خواستم برم و از اونجا دور بشم ... یاد پدرم و نارنجی گفتن هاش افتاده بودم ... یه حسی می گفت ... ـ با این اشک ریختن ... بدجور خودت رو تحقیر کردی .. حالم به حدی خراب بود که حس و حالی نداشتم ... روی جنس این تفکر فکر کنم ... خدائیه یا خطوات شیطان ... که نزاره حرفم رو بزنم ... هنوز قدم از قدم👣 برنداشته ... صدای سعید از بالای بلندی ... بلند شد ... ـ مهرااااان ... کوله رو بیار بالا ... همه چیزم اون توئه ... راه افتادم ... دکتر با فاصله ی چند قدمی پشت سرم ... آتیش🔥 روشن کرده بودن و دورش نشسته بودن ... به خنده و شوخی ... سرم رو انداختم پایین ... با فاصله ایستادم و سعید رو صدا کردم ... اومد سمتم ... و کوله رو ازم گرفت ... ـ تو چیزی از توش نمی خوای؟ .. اشتها نداشتم ... - مامان چند تا ساندویچ🍔اضافه هم درست کرد ... رفتی تعارف کن ... علی الخصوص به فرهاد ... نفهمیدم چند قدمی مون ایستاده .. ـ خوب واسه خودت حال کردی ها ... رفتی پایین ... توی سکوت ... ادامه سناریوی سینا و دکتر با فرهاد بود ... ولی من دیگه حس حرف زدن نداشتم🤐 ... لبخند تلخی صورتم رو پر کرد ... ـ ااا ... زاویه، پشت درخت🌲 بودی ندیدمت ... سریع کوله رو از سعید گرفتم ... و یه ساندویچ از توش در آوردم ... و گرفتم سمتش .. - بسم الله ... جا خورد ... ـ نه قربانت ... خودت بخور ... این دفعه گرم تر جلو رفتم ... ـ داداش اون طوری که تو افتادی توی آب و خیس خوردی ... عمرا چیزی توی کوله ات سالم مونده باشه ... به کوله ات هم که نمیاد ضد آب باشه ... نمک گیر نمیشی ... دادم دستش و دوباره برگشتم پایین ... کنار آب🌊 ... با فاصله از گل و لای اطرافش ... زیر سایه دراز کشیدم ... هر چند آفتاب هم ملایم بود ... خوابم نمی برد ... به شدت خسته بودم ... بی خوابی دیشب و تمام روز ... جمعه فوق سختی بود ... جمعه ای که بالاخره داشت تموم می شد ... صدای فرهاد از روی بلندی اومد ... و دستور برگشت صادر شد ... از خدا خواسته راه افتادم ... دلم❤️ می خواست هر چه زودتر برسیم خونه ... و تقریبا به این نتیجه رسیده بودم که... نباید استخاره می کردم ... چه نکته مثبتی در اومدن من بود؟ ... آزمون و امتحان؟ ... یا ... کل مسیر تقریبا به سکوت گذشت ... همون گروه پیشتاز رفت ... زودتر از بقیه به اتوبوس🚌 رسیدن ... سعید نشست کنار رفقای تازه اش ... دکتر اومد کنار من ... همه اکیپ شده بودن و من، تنها ... برگشت هم همون مراسم رفت ... و من کل مسیر رو با چشم های بسته ... به پشتی تکیه داده بودم ... و با انگشت هام خیلی آروم ... یونسیه می گفتم ... که حس کردم دکتر از کنارم بلند شد ... و با فاصله کمی صدای🗣 فرهاد بلند شد .. - بچه ها ده دقیقه جلوتر می ایستیم ... یه راهی برید ... قدمی بزنید ... اگر می خواید برید سرویس ... چشم هام رو که باز کردم ... هوا، هوای نماز مغرب بود ... ساعت از 9 گذشته بود که بالاخره رسیدیم مشهد ... همه بی هوا و قاطی ... بلند شدن و توی اون فاصله کم ... پشت سرهم راه افتادن پایین ... خانم ها که پیاده شدن ... منم از جا بلند شدم ... دلم می خواست هرچه سریع تر از اونجا دور بشم ... نمی فهمیدم چرا باید اونجا می بودم ... و همین داشت دیوونه ام می کرد... و اینکه تمام مدت توی مغزم می گذشت ... - این بار بد رقم از شیطان 👿خوردی ... بد جور ... این بار خدا نبود ... الهام نبود ... و تو نفهمیدی ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم کسب هدایت وآموختن حقایق برتهیدستان ندارند با کسانی باش که روز و شب پروردگار خود را می خوانند و تنها ذات پاک او را می طلبند و هرگز چشمانت را از این گروه با ایمان اما به ظاهر فقیر برنگردان و به خاطر زینتهای دنیا به این مستکبران از خدا بی خبر چشم مدوز و از آنها که قلبشان از یاد خدا غافل ساختیم اطاعت مکن همانایی که پیروی هوای نفس کردند وهمه کارهایشان افراطی و خارج از رویه وتوام با اسرافکاری است.
❣ ☀️صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم ... شکر خدا که در پناه شماییم 🤲 🍃✋ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الامان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)♥️
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و هجدهم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄═❁❈๑🍃๑🌺๑🍃๑❈❁═┄ 📜 : (برخی از شارحان گفتند اين خطبه در كوفه ايراد شد) 1⃣ معرفی بهترين بنده خدا (الگوی انسان كامل) ای بندگان خدا همانا بهترين و محبوب ترين بنده نزد خدا بنده ای است که خدا او را در پيکار با نفس ياری داده است. آنکس که جامهٔ زيرين او اندوه و لباس رويين او ترس از خداست، چراغ هدايت در قلبش روشن شده و وسايل لازم را برای روزی که در پيش دارد فراهم کرده و دوریها و دشواریها را بر خود نزديک و آسان ساخته است. حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيکو فراوان انجام داده است. از چشمه گوارای حق سيراب گشته چشمه ای که به آسانی به آن رسيد و از آن نوشيده سيراب گرديد و در راه هموار و راست قدم برداشته، پيراهن شهوات را از تن بيرون کرده و جز يک غم از تمام غمها خود را می رهاند و از صف کوردلان و مشارکت با هواپرستان خارج شد کليد بازکننده درهای هدايت شد و قفل درهای گمراهی و خواری گرديد. راه هدايت را با روشندلی ديد و از همان راه رفت و نشانه های آن را شناخت و از امواج سرکش شهوات گذشت. به استوارترين دستاويزها و محکمترين طنابها چنگ انداخت، چنان به يقين و حقيقت رسيد که گويی نور خورشيد بر او تابيد. در برابر خدا خود را به گونه ای تسليم کرد که هر فرمان او را انجام می دهد و هر فرعی را به اصلش باز می گرداند. چراغ تاريکیها و روشنی بخش تيرگیها کليد درهای بسته و برطرف کننده دشوارها و راهنمای گمراهان در بيابانهای سرگردانی است. سخن می گويد خوب می فهماند سکوت کرده به سلامت می گذرد برای خدا اعمال خويش را خالص کرده آن چنانکه خدا پذيرفته است از گنجينه های آيين خدا و ارکان زمين است. خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آنکه هوای نفس را از دل بيرون رانده است. حق را می شناساند و به آن عمل می کند. کار خيری نيست مگر که به آن قيام می کند و در هيچ جا گمان خيری نبرده جز آنکه به سوی آن شتافته. اختيار خود را به قرآن سپرده و قرآن را راهبر و پيشوای خود قرار داده است. هر جا که قرآن بار اندازد فرود آيد و هر جا که قرآن جای گيرد مسکن گزيند. 2⃣ وصف زشت ترين انسان(عالم نمايان) و ديگری که او را دانشمند نامند اما از دانش بی بهره است؛ يک دسته از نادانیها را از جمعی نادان فراگرفته و مطالب گمراه کننده را از گمراهان آموخته و به هم بافته و دامهايی از طنابهای غرور و گفته های دروغين بر سر راه مردم افکنده قرآن را بر اميال و خواسته های خود تطبيق می دهد و حق را به هوسهای خود تفسير می کند. مردم را از گناهان بزرگ ايمن می سازد و جرائم بزرگ را سبک جلوه می دهد. ادّعا می کند از ارتکاب شبهات پرهيز دارد اما در آنها غوطه می خورد. می گويد از بدعتها دورم ولی در آنها غرق شده است. چهره ظاهر او چهره انسان و قلبش قلب حيوان درنده است ، راه هدايت را نمی شناسد که از آن سو برود و راه خطا و باطل را نمی داند که از آن بپرهيزد، پس مرده ای است در ميان زندگان. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄═❁❈๑🍃๑🌺๑🍃๑❈❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷️هشدار تکان دهنده ی امام خامنه‌ای: «دشمن تصمیــــم گرفته خانواده را از بین ببرد.» ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠احکام مال پیدا شده( از ۱۲.۶ نخود نقره سکه دار): 🌷اگر مالی پیدا کند که نشانه دارد و قیمت آن از ۱۲.۶ نخود نقره سکه دار کمتر است، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضی است یا نه،نمی تواند بدون اجازه او بردارد، و اگر صاحب آن معلوم نباشد، می تواند به قصد این که ملک خودش شود بردارد، و در این صورت اگر تلف شود، نباید عوض آن را بدهد، بلکه اگر قصد ملک شدن هم نکرده و بدون تقصیر او تلف شود، دادن عوض بر او واجب نیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗 ویژه 📱 تصاویر حساب کاربری (پروفایل)؛ قابل استفاده در شبکه‌های اجتماعی 🖼 بزرگترین عید برترین تبیین 🌷رسانه KHAMENEI.IR مجموعه محصولات خود به مناسبت عید سعید خم، را با شعار «عید غدیر؛ بزرگترین عید، برترین تبیین» منتشر میکند. 📥 نسخه کیفیت اصلی و نسخه PDF نشان قابل استفاده در تولید محصولات👇