🕊👱🕊👱🕊👱🕊
#داستان_واقعی
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_۹۷
*═✧❁﷽❁✧═*
#در_خط_مقدم
از موسسه اسلام اصیل با هادی آشنا💞 شدم. بعد از مدتی از موسسه بیرون آمد 🚶و بیشتر مشغول درس📚 بود. ما در ایام محرم 🏴در مسجد هندی نجف همدیگر را می دیدیم😍
بعد از مدتی بحران♨️ داعش پیش آمد. هادی را بیشتر از قبل می دیدم😔 من در جریان نمایشگاه فرهنگی با او همکاری داشتم.
یک روز می خواستم به منطقه عملیاتی بروم که هادی را دیدم👀 او اصرار داشت با من بیاید. همان روز هماهنگ کردم و با هادی حرکت کردیم🚶
او خیلی آماده و خوشحال بود😌 انگار گمشده اش را پیدا کرده. در آنجا روی یک کاغذ نوشته 📝بود: عاشق 😍مبارزه با صهیونیست ها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او برای دوستانش فرستاد👌
بعد از چند روز راهی شهر شیعه نشین «بلد» شدیم🚶
ºO•❤•.¸✿¸.•☆ ☆•.¸✿¸.•❤•Oº
👈 ادامه دارد... 🔜👉
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
🕊👱🕊👱🕊👱🕊
هدایت شده از دختر باید خانوم باشد
یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و
گفت:
_(بنویس !هر چه می خواهی بنویس!
بد،زشت،احساسی،هیجان انگیز،
دوست داشتنی ،
هی بنویس و پاک کن...)
چند دقیقه بعد صفحه صفحه سفید کاغذ پر از علامت و حرف بود.
چروک و خط خطی و کثیف.
جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.کاغذ را گرفت
یک کاغذ سفید به او داد گفت:
_(بنویس .همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن؛خط خطی کن..)
دختر گفت:(نمی شود استاد، روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!)
استاد چادرش را سر کرد و لبخند ملیحی زد.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.
#حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است..
#آیا_خود_را_واکسینه_کرده ای؟
کانال دختـــر بایـد خانـــــوم باشـد
@dokhtarbayadkhanoombashad