🕊👱🕊👱🕊👱🕊
#داستان_واقعی
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_۴۹
*═✧❁﷽❁✧═*
هرکس من را می دید 👀
می گفت: شیخ هادی، ما شما را تا به حال اینگونه ندیده بودیم. شما که اصلا اهل دعوا و درگیری نیستی؟ چه شد که این قدر عصبانی😡 شدی؟ مگر چه اهانتی به شما کرده بود؟
من هم برای آنها از بحث تفرقه و کارهایی که برخی عالم نماها برای ضربه زدن به اسلام استفاده
می کنند گفتم. برای آنها شرح دادم که چندین شبکه ماهواره ای📡 وابسته به یک عالم در کشور انگلیس فعال است و تنها کاری که می کند ایجاد وهن نسبت به شیعه و تفرقه بین فرقه های اسلامی است👌
#اسلام_اصیل
موسسه ای در نجف بود به نام اسلام اصیل که مشغول کار چاپ و تکثیر جزوات و کتاب📓 بود. من با اینکه متولد قم بودم اما ساکن نجف شده و در این موسسه کار💪 می کردم.
اولین بار هادی ذوالفقاری را در این موسسه دیدم👀پسر بسیار باادب و شوخ و خنده رویی😊 بود. او در موسسه کار می کرد و همان جا زندگی و استراحت می کرد. طلبه بود و در مدرسه🏦 کاشف الغطاء درس می خواند.
من ماشین د🚙اشتم. یک روز پنجشنبه راهی کربلا🕌 بودم که هادی گفت: داری می ری کربلا؟
گفتم: آره، من هر شب 🌃جمعه با چندتا از رفیق ها می ریم، راستی جا داریم، تو نمی خوای بیای؟
گفت: جدی می گی؟ من آرزو داشتم😍 بتونم هر شب جمعه برم کربلا.
══ ೋღ💖ღೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
🕊👱🕊👱🕊👱🕊