تصویری دیده نشده و تازه منتشر شده از شهید محمود کاوه در میان نیروهایش
همیشه اعتقاد داشت که این نیرو هست که با سلاح ایمانش میجنگد و حرف برخی را که میگفتند ، این سلاح است که میجنگد قبول نداشت.
⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
روزشمار اسناد سازمان ملل
مصاحبه منتشرنشده با شهید بروجردی (درباره شهید ناصر کاظمی)
شما اینجا هستید
صفحه اصلی » دستهبندی اخبار » یادداشت » مصاحبه منتشرنشده با شهید بروجردی (درباره شهید ناصر کاظمی)
چاپلینک ثابت
مصاحبه با فرماندهان ارشد جنگ، در هنگامه نبرد، یکی از برگهای زرین و ارزشمندی است که بههمت راویان مرکز انجام شده است. بسیاری از این فرماندهان، در زمان جنگ شهید شدند و با فقدان آنها، این مصاحبهها، ارزشی دوچندان پیدا میکند. همچنین در عصر ما، شماری از فرماندهان شهید، تبدیل به نمادهایی ماندگار از استقامت و عظمت شدهاند و نسل جوان، در جستجوی سندهایی دستاول از احوالات و روایاتِ درباره آنهاست. مصاحبهای که پیش رو دارید، در تاریخ 13 آذر 1361 با تلاش راوی مرکز تحقیقات جنگ، محسنی، انجام شده و بهطورکلی موضوع آن شهید ناصر کاظمی و امور نظامی کردستان در زمان جنگ بوده است.
شهید محمد بروجردی: مسیح کردستان
در این نوع مصاحبهها، آنچه اهمیت بیشتری دارد، شناخت و تحلیل شخصیت مصاحبهشونده، یعنی فرماندهان جنگ، در همان زمان است. گفتنی است که امروز، با اطلاعات و بینشی که در دهههای پس از جنگ به دست آوردهایم، پیداکردنِ ذهنیتِ فرماندهان جنگ در هنگام نبرد، قدری دشوار شده است و غالباً با درک امروز، ماجرای دیروز تحلیل میشود. نتیجه آنکه، استفاده از مصاحبه راویان با فرماندهان شهید و انتشار عمومی آنها، به حصول درکی صحیح و جامع از فرماندهان شهید، توسط نسل جدید یاری خواهد رساند.
در ارتباط با این مصاحبهها، باید ذهن مخاطب به این نکته نیز متوجه باشد که گفتوگو در فضای جنگ انجام شده است و ما تلاش کردهایم که ساختار کلی متن دستنخورده باقی بماند. لذا در برخی موارد، صوت گفتوگو واضح نیست یا فرماندهان مطالب را با قدری عجله و بدون یک صورتبندی مختص مصاحبه بیان کردهاند که همه این موارد نشاندهنده موقعیت ویژه این اسناد است.
فرماندهی که در این مصاحبه با او گفتوگو شده، محمد بروجردی است. بیشک، او یکی از این قلههای رفیع تاریخ معاصر ماست. شهید بروجردی که پیش از انقلاب با تشکیل گروه مبارزاتی صف، از متقدمین نظامی و انقلابی نیروهای جوان آن دوره به شمار میآید، با آغاز جنگ خود را وقف کردستان کرد. حتی پیشنهاد شورای فرماندهی سپاه برای قبول فرماندهی کل سپاه در سال 60 را نپذیرفت و تا انتها با کردستان ماند. خدمات او به آن دیار، او را به "مسیح کردستان" متصف کرد. سخنان او درباره شهید ناصر کاظمی که یار و همراه او در جبهه غرب بوده، آیینهای است که توأمان دو شهید بزرگوار، یعنی بروجردی و کاظمی را به ما مینمایاند.
مقدمه راوی:
در این مصاحبه برادر محمد بروجردی، فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، ضمن بیان تاریخ آشنایی و چگونگی آن با برادر شهید ناصر کاظمی، به شرح خدمات وی در کردستان پرداخته است و دیدگاههای مثبت و خوشبینانه شهید برادر کاظمی را به مردم کردستان و ضدانقلاب، مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
راوی: بسم الله الرحمن الرحیم. برادر بروجردی! لطفاً نحوه و تاریخ آشنایی خودتان را با شهید کاظمی بفرمایید.
برادر محمد بروجردی: بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی با برادر شهید کاظمی زمانی بود که ما در پادگان ولیعصر(عج)، مسئول گردان بودیم و این برادران در پادگان سعدآباد آموزش دیده بودند و از سعدآباد به اینجا آمدند و اولین آشنایی ما از همانجا، برای سازماندهی و تقسیم کار اوّل با پروندهاش و بعد هم با چهره ایشان بود.
راوی: لطفاً خدمات شهید کاظمی را در کردستان در طی مدتی که در اینجا بودند، بفرمایید.
برادر محمد بروجردی: رشد شهید کاظمی در سپاه به این ترتیب بود که در ابتدا فرمانده دسته بود. در مأموریتی که به جنوب و سیستان و بلوچستان رفته بود فرمانده گروهان بود و یکی از خصوصیات بارزش علاقهای بود که ردههای پایین او نسبت به او پیدا میکردند؛ حالا اعم از دسته، گروهان، سپاه و کلاً حجم بسیاری از نیرویی که بعداً زیر دستش آمدند، نشان داد که یکی از خصوصیات بارز شهید کاظمی این است که بچهها سریع به او علاقهمند میشوند. بهخصوص در کردستان نشان داد که کردها چقدر به او علاقه داشتند و دارند. البته این دو عامل داشت؛ یکی اینکه ایشان از آن افرادی نبود که بیخودی سر کسی را گرم کند و وعده و وعید بدهد، لذا دلیل اینکه به او علاقهمند بود ناشی از این بود که شدیداً در رابطه با زیردستانش و کسانی که با آنها کار میکرد، احساس مسئولیت میکرد و واقعاً هم به حرفهای آنها گوش میداد و بهخصوص در عملیاتها شاید از معدود افرادی بود که کاملاً افراد خودش را در عملیات هدایت میکرد و تا آخرین نفر را جمع میکرد و بعد خودش میآمد؛ اکثراً هم مورد اعتراض قرار میگرفت. در همانجایی هم که شهید شد، مهمترین عاملش این بود که ایشان تا ساعتهای آخر شب که داشت تاریک
@safiremamreza
ش عملیات بود که محاصره پاوه را شکستند و بعد گسترش دادند به باینگان تا نودشه و تقریباً تا تسلط بر مرز عراق که بههرحال این، با کوشش و تلاش پیگیر ایشان بود. شهید کاظمی واقعاً عنصر بسیار مؤثری در این عملیاتها و شاید در کل نظام جمهوری اسلامی بودند، یعنی در این رابطه یکی از بهترین عوامل پیشبرد انقلاب اسلامی در این منطقه بودند و برخورد صحیحش با مردم بومی (مثلاً) با سخنرانی، هم اخلاق اسلامی را گسترش میداد و هم عملیات و هم کمکرسانی را.
رفتهرفته، ایشان بهدلیل همان پختگیشان و کوشش که کرده بود و خدا هم لطف کرده بود و او را زنده نگه داشته بود (طوری که در چندین عملیات شرکت کرد و زخمی شد و شاید چندین بار جانش به خطر افتاد، واقعاً شاید از مدتها پیش شهید زنده بود که بالاخره هم شهید شد)، بعد قرار شد که به کردستان بیاید و در کردستان فعالیت کند. مدتی بود که در سپاه کردستان مسئله زیاد بود؛ آنموقع فرماندهی انسجام لازم را نداشت، ایشان قرار شد که فرمانده استان شود و بعد با توجه به مشکلاتی که در کردستان بود و ...
از خصوصیات ویژه ایشان، جذب بچههای خوب در اطرافش بود. یعنی در هرجایی که من از ایشان سراغ داشتم، تیپ بچههایی که دور خودش جمع میکرد بچههای مخلص و کاری بودند و شاید کمتر به مسائل جنبی توجه داشتند؛ هدف را پیشبرد انقلاب اسلامی میگذاشتند و کمتر به این مسائل توجه میکردند. این است که ایشان واقعاً با این دید در کردستان هم بلافاصله با کمک و همکاری بعضی از برادران بسیار خوبمان مثل برادر ایزدی موفق شدند این سپاهی که خیلی وقت بود، انسجام نداشت تشکل خیلی خوبی به آن بدهند؛ لذا پیشبرد خیلی خوبی در سپاههای کردستان به وجود آمد و از عوامل حاکمیت جمهوری اسلامی در منطقه گشتند.
از زمانی که ایشان آمدند، عملیات بسیار خوبی را در کردستان انجام دادند و مهمترین فعالیت ایشان در سپاه عمدتاً تشکل سپاه بود؛ یعنی از آن حالت تزلزل و عدمفرماندهی، به یک حالت متشکل درآوردند؛ طوریکه به لطف خدا در منطقه یک، سپاه خیلی قوی شد. از عملیاتهایی که در اینجا انجام شده، شاید مهمترین آنها در محدوده تریور و بانه ـ سردشت بود و در زمان ایشان، عملیات محمد رسولالله(ص) بود که در مریوان و در محدوده تریور انجام شد؛ البته باز عملیاتهای زیادی انجام شد، ولی از مهمترین آنها، اینها بود.
بعد با اصرار خود ایشان که "نمیخواهم فرمانده اینجا باشم"، قرار شد که فرمانده تیپ شهدا شوند که باز یکی از نقاط ویژه ایشان احساس مسئولیتشان در مقابل بچهها بود. یعنی فرض کنم وقتی که ایشان از سپاه کردستان با مشکلاتش گفت که من به تیپ شهدا میروم، یعنی وقتی قرار شد به تیپ شهدا برود، همیشه این احساس را میکرد که برادر ایزدی که در سنندج ماندهاند، چون مسئولیت ایشان را دیده بودند، همیشه ناراحتش بود، و میگفت سپاه باید او را تقویت کند و واقعاً شاید یکی از ناراحتیهای روحیاش همین بود که چرا نیرو تربیت نشده است. ایشان از آنجا رفتند؛ (چون) احساس میکردند که باید حتماً به کمک برادر ایزدی کاری انجام دهند.
ایشان احساس مسئولیت بالایی داشت؛ مثلاً فرض کنید وقتی که به ایشان میگفتند به تهران برگرد یا هرجایی که فرض کنید احتمال آسایشی در آن بود، ایشان تا وقتی که یک راهحل اساسی برای منطقه کاریاش پیدا نمیکرد، هیچوقت راضی نمیشد که فقط به اتکای اینکه نفسش راحتطلبی را (میخواهد)، مسئولیتش را رها کند و برود. و به همین دلیل بود که سه سال تمام یا شاید نزدیک به سه سال ایشان در کردستان دوام آورد و آخرین بار هم به این جاده آمد که حالا به برکت خونش ...
این را فراموش کردم که بگویم؛ از عملیاتهای بسیار مؤثر ایشان، جاده صائین دژ- تکاب بود که این، بعد از دو تا سه سال باز شد و مردم آنجا ارتباطشان وصل شد و بعد با تیپ شهدا به پیرانشهر - سردشت آمدند که آن موقع، عملیات منطقه آذربایجان غربی بود یا شاید ضدانقلاب ... اصلاً نفهمیده بود که چه کسی به این منطقه آمده؛ یعنی چه واحدی آمده است، فکر کرد یک واحد بیسازمان آمده است که مثلاً همینجوری دیمی میخواهد با آنها بجنگد؛ (لذا) سعی کرد در همان بادینآباد که یک عملیات جزئی، محدوده نسبتاً کوچکی را در برداشت، این تیپ را بشکند؛ که با فداکاریهای بسیار زیاد بچهها، با تلفات بسیار زیاد عقبنشینی کرد و تقریباً میشود گفت عملیات اوّل و آخرش بود. یعنی ازنظر روحی، ضدانقلاب کاملاً شکست خوردند و در آنجا متوجه شدند که دیگر نمیتوانند با جمهوری اسلامی بجنگند.
بههرحال در آنجا چند بار برادرها به خطر میافتند؛ (طوری) که حتی برادرمان (محمود) کاوه محاصره میشوند،
منتهی شهید کاظمی با فداکاری نجاتش میدهد که بعد در برگشت کمین میخورند و به درجه شهادت میرسند.
راوی: دیدگاههایشان نسبت به کردستان و مردم کردستان چه طور بود؟
@safiremamreza
هم میشد، مشغول جمعآوری نفرات بود و این نشان میداد که ایشان کاملاً درمورد افراد احساس مسئولیت داشت و همین عامل هم باعث میشد که ایشان در جنگ عملیاتهایی که انجام میدادند کاملاً موفق و پیروز باشند، برای اینکه نفرات خودش را کاملاً هدایت میکرد و کاملاً هم جمع میکرد.
شهید ناصر کاظمی در بین مردم کردستان
شهید ناصر کاظمی در بین مردم کردستان
راجع به خدماتشان در کردستان هم مطلب بسیار است که واقعاً نه من ازنظر روحی صلاحیتش را دارم که بیان کنم و نه اینکه ازلحاظ آماری قابل بیان است. ایشان از زمانی که وارد کردستان شد یعنی حدوداً بعد از مدتی که ما وارد غرب شدیم، (بههمراه) یک اکیپ از برادران از پادگان ولیعصر(عج) اعزام شدند که در ابتدا، مسئولیتی که پذیرفت، فرمانداری بود. با اینکه هیچ سابقه کاری در این زمینه نداشت، ولی با آن هوش و ذکاوتی که واقعاً داشت و با آن لیاقتی که داشت، (خیلی) سریع توانست یکی از فرمانداران موفق شاید ایران شود؛ یعنی با توجه به درگیری پاوه، ایشان با آن احساس مسئولیتی که داشت فقط به فرمانداری اکتفا نکرد و اولاً در آزادسازی پاوه از محاصره نقش بسیار زیادی داشت و بعد هم بهتدریج در کمک، هدایت و بسیج مردم... . و بعدها چون در سپاه ضعفهایی دیده میشد، ایشان هم مسئولیت فرمانداری و هم مسئولیت سپاه را بهعهده گرفت و از عمدهترین چیزهایی که به ذهنم میآید و به حساب چیزهایی که خیلی ملموس بود و واقعاً در نوع خودش بینظیر بود (این بود که) چندمنظوره بود.
ایشان دو بسیج عمده دیگر هم داشت که یکی مردم باینگان (بودند) که خوب با آنها برخورد کرد؛ (چون) مردم باینگان آواره شده بودند و بخشی از باینگان به دست ضدانقلاب افتاده بود. (لذا) مردم ناراحت به فرمانداری پاوه مراجعه کرده بودند که بعد با بسیج برادر کاظمی و موعظهای که اینها را میکند، مدتی تحصّن کردند که ارتش و سپاه بیایند و بخش ما را بگیرند تا ما برویم، ولی بعد بهدلیل اینکه نیروهای نظامی ما سازمانی نداشت و عمدتاً ناهماهنگی زیاد بود و برادرهای ارتشی و سپاهی زیاد ... یعنی سپاه که زیاد نبود و ارتش هم که به آنجا نمیرفت. بعد ما دیدیم که شهید کاظمی بهآرامی، با همان نیروهای بومی، با تعدادی اسلحه که خودش گرفت، شبانه از روی ارتفاعات رفتند و اینجا را ساقط کردند و از دست ضدانقلاب خارج کردند؛ و این واقعاً مسئله بسیار بزرگی بود که بعد هم نیروهای ژاندارمری در بخش باینگان مستقر شدند. این کار توسط خود مردم صورت گرفت. وقتی مردم در صحنه قرار بگیرند و از انقلاب دفاع کنند، نشاندهنده این است که بههرحال دیگر انشاالله آنجا را از دست نمیدهند. دیگر اینکه این، بهترین استفاده از موقعیت بود؛ یعنی با توجه به اینکه نیروی نظامی کم بود، ایشان بهترین استفاده و بهترین بهرهبرداری را از نیروی بومی میکرد. اصلاً ایشان اعتقاد داشت که ما تا زمانیکه نیروهای بومی کردستان را فعال نکنیم تا مسئولیت بهعهده نگیرند، کاری از دست نیروهای نظامی برنمیآید؛ یعنی انقلاب را حفظ میکنند ولی اینکه کار اساس از دستشان بربیاید، نمیکنند. لذا واقعاً در زندهکردن مردم بومی و احیای آنها بسیار مؤثر بود که یکی از آنها همین باینگان بود و یکی هم نودشه بود.
نودشه بخشی بود که در آن ضدانقلاب حاکمیت داشت و دو سال و خوردهای بود که دست ما نبود. ایشان تیپ تحصیلکرده آنجا یعنی آموزش و پروش را به پاوه احضار کرد؛ چون که فرماندار بودند و بعد راهنماییشان کردند، موعظهاشان کردند. بعد از موعظه این آموزش و پرورشیها که شاید بسیاری از آنها با ضدانقلاب همکاری میکردند، بالاتفاق و اکثریتشان طرفدار انقلاب شدند و بچههایی شدند که شاید کمتر سپاهی در کردستان باشد که افراد تحصیلکرده و خوب و بیداری مثل نودشه داشته باشند، ولی مردم نودشه بسیار خوب بودند و با آن بیداری که شهید کاظمی در آنها ایجاد کرد و زحمتی که ایشان کشید که البته خدا هم ایشان را زنده نگه داشت و لطف خدا شامل حالشان شد، خودشان از انقلاب دفاع کردند. (ضمناً) همین افراد نودشه به کمک ارتش و سپاه رفتند و نودشه که واقعاً ارتفاعات خیلی صعبالعبوری (داشت)، را گرفتند و این از موفقیتهایی بود که ایشان زمینهساز آن بودند.
درمورد عملیاتها هم همانطور که عرض کردم،یکی ازمهمترین مسائل مااین بود که ایشان پاوهای که در محاصره بودبههرحال ازعوامل بسیارمهمش همین شهیدکاظمی بودکه این راگسترش دادند، چشاید مردم پاوه بیشتر از هرکس قدر شهیدکاظمی رابدانند؛البته ایشان هم همیشه بامردم خوب برخورد میکرد.مردم پاوه، مردمان بسیار خوبی هستند. (همچنین)نودشه وباینگان،کلاً (ایشان)به آن منطقه ومردمش علاقهمندبود.بههرحال همانطور که عرض کردم گسترش
@safiremamreza
برادر محمد بروجردی: تقریباً در طول صحبتم گفتم؛ یکی اینکه اعتقاد شهید کاظمی این بود که مردم اینجا بههرحال خودشان از انقلاب دفاع میکنند، مسلمان هستند و این را قبول داشت که اگر مردم با آنها کار کنند و رویشان مایه بگذارند، دیگر احتیاجی به این کارها نیست و اصلاً مردم، این گروهها را قبول ندارند؛ (چراکه) اینها توسط اسلحه بر مردم حاکمیت پیدا کرده بودند. منتهی نظرشان این بود که کار شود و بچههایی که به اینجا میآیند با یک دیدی بیایند کار کنند که به مردم بها و رشد بدهند و سعی کنند که از عناصر بااعتقادشان یعنی از عناصر خوبشان، شناسایی کنند و روی کار بیاورند. بههرحال به بسیج مردم در اینجا اعتقاد شدید داشت.
راوی: خاطراتی که شما از ایشان دارید را بفرمائید.
برادر محمد بروجردی: بههرحال با ایشان زیاد برخورد داشتیم دو سال و خوردهای با هم کار کردیم. سعی میکنم آن چیزهایی که به ذهنم میآید بگویم. از خاطرات بسیار خوبی است که دارم... یکی اینکه یک روز (که ایشان در) فرمانداری پاوه بودند به دیدنش رفتم. (ایشان که به باختران آمدند، اولین بار بود که به غرب میآمدند، برای اینکه ایشان به پاوه برود، چون در آنجا پست را برایشان گرفتیم و برای خودش هم واقعاً یک مقدار مشکل بود که قبول کنند چراکه میگفت: من کاری نکردهام و معلوم نیست بتوانم در این مباحث دوام بیاورم. ولی به امید خدا رفت) و خاطره این بود که ایشان ریش خود را بهصورت پروفسوری تراشیده بود که ضدانقلاب نفهمد. خودمان هم خیلی وحشت داشتیم؛ گفتیم اگر اینها کشف کنند ... چون ریش ایشان بور بود ... بعد حرکت کرد و با همان ریش رفت و وقتی رفتیم و در پاوه ایشان را دیدیم، ... فکر نمیکردیم که ایشان شهید میشوند شاید اولینبار بود که برادر کاظمی ریش پروفسوری گذاشته بود و حالا برای ما خاطره شناسایی خود را تعریف میکرد و خیلی جالب بود. جالبتر اینکه بعضی از روحانیون آنجا فکر میکردند که ایشان یک دمکرات است؛ یعنی فکرش، فکر دمکرات است؛ چون ایشان به نوسود که رفته بود (طی) مذاکراتی که با گروهها کرده بود این گروهها کاملاً نفهمیده بودند که روحیه ایشان چه هست؟ (البته) خودشان هم در مخفیکاری خیلی خوب بودند؛ یعنی رو نکرده بود. ایشان از بچههای جاافتاده تهران بود که به این آسانی خودش را رو نمیکرد و علمای آنجا هم متوجه نبودند و میآمدند اعتراض میکردند که شاید ایشان آدم نفوذی باشد و فکرش دموکراتی باشد، خلاصه ممکن است یواشیواش با ضدانقلاب همکاری کند؛ که بعد وقتی ما به آنجا میرفتیم و مثلاً با آنها جلسه میگذاشتیم در پاوه آدم خیلی ... جالبی بود؛ مثلاً میآمدیم و به ایشان انتقاد میکردیم که مثلاً این حرکت چیست که با گروهها صحبت کرده؟! چه صحبتی با گروهها میکنید؟! بعد ایشان میگفت که مثلاً من نظرم این است .... و نظر میداد و اینطوری صحبت میکرد. بعد ما در آنجا سعی میکردیم یکطوری که معلوم نشود ایشان سپاهی است، برخورد کنیم، (البته) ایشان هم توضیحات جالبی در مورد کارهایش میداد. بههرحال این صحنهها صحنههای خیلی جالبی برای ما بود که ایشان واقعاً خودشان را رو نکرد و سعی کرد که با همان فکر باز در آنجا برخورد کند. البته هیچوقت دروغ هم نمیگفت، منتهی سعی میکرد یکسری مسائل را مطرح کند که برای آنها (قابل درک بود) ... نه اینکه کسی بتواند از آن استفاده کند که حتماً با این حرفش ضدانقلاب (بهانه پیدا کند)... کما اینکه در نوسود هم که رفته بود تا مذاکره کند، در آنجا هم عمدتاً سعی کرده بود، انقلاب را معرفی کند و گفته بود که جمهوری اسلامی هدفش این است و این است و هیچ آزاری هم نمیخواهد به شما برساند و اگر شما بههرحال مشکلاتی دارید، بگویید و شاید اینهایی هم که به آن اشکالی داشتند، مدرک اساسی نداشتند، فقط همینکه میگفتند چرا رفته و مذاکره کرده است؟ یا چرا فرض کن اساساً این فرد این تیپ فکر میکند که ضدانقلاب میتوانند برگردند یا احتمالاً میتوانند آدمهای خوبی باشند. بههرحال ایشان با همان اعتقادی که داشت، میگفت باید سعی کنیم ضدانقلابهایی که نمیخواهند بجنگند، برگردند و این مطلب خیلی مهمی بود و البته از این طریق موفق بود. کما اینکه یکی از کسانی که توبه کرده وبرگشته بود، باخودایشان اولین شهیدنودشه بود وایشان به این اعتقاد بودکه ضدانقلاب انگیزه ندارد.کار میکرد وبرمیگشت واین مهمترین ویکی ازخاطرات خیلی خوب مابودکه ایشان با این نقش ... کارهایش ... و نهتنها ضدانقلاب بلکه دوستانش هم متوجه موضوع نشده بودند، یکی ازخاطرات جالب بودکه ایشان به سپاه اصرارواعتراض داشت ومیگفت که چرا سپاه (نمیآید)ومسئله کردستان را یکسره نمیکند ودرکردستان
@safiremamreza
ن مایه نمیگذارد. (لذا) در تهران و بعد آنجا به من گفت که دیگر به کردستان نمیرویم و از سپاه بیرون میآییم؛ هر کار که (سپاه) میخواهد بکند، بکند. بعد ما به ایشان گفتیم که سپاه هیچ کاری نمیکند. شما نروید، استراحت کنید، تازه هم ازدواج کرده بودند، بعد وقتیکه ایشان میرود، اصلاً برای خودش (هم) (توجه به) مشکلاتی که منطقه داشت، قابلقبول نبود که آنجا بماند، منظور احساس مسئولیت ایشان است که واقعاً ما با توجه به شرحی که از زحمات ایشان داشتیم جرأت نداشتیم که مثلاً به ایشان بگوییم که مثلاً تو حتماً باید اینقدر زیادتر در کردستان بمانی، ولی وقتی ما میگفتیم که شاید بیایید، بعد از مدتی (که) فکر میکرد، با اینکه تازه هم ازدواجکرده بود و در آن شرایط 15 روز مرخصی میخواست، ماه رمضان هم بود، یک ماه مرخصی میخواست و میگفت میخواهم بمانم و یک مقداری روی خودم کارکنم ولی بازهم نتوانست قبول کند و بلند شد و در همان ماه رمضان به منطقه رفت و این حاکی از آن مسئولیت ایشان بود. بههرحال این خاطرات جالبی بود که واقعاً وضع روحیه ایشان (را بیان میکرد.)
راوی: یک سوال دیگر داشتم (و ان اینکه) موقعیت ضدانقلاب قبل از تشکیل قرارگاه حمزه و بعد از تشکیل آن به چه صورت بود؟
برادر محمد بروجردی: این چه ربطی به شهید کاظمی داشت؟!
راوی: باشد، اگر جمع شود بد نیست، خوب است، صحبت کنید.
برادر محمد بروجردی: آخر (شما گفتید در مورد برادر) کاظمی! ...
راوی: باشد، از این هم میشود استفاده کرد.
برادر محمد بروجردی: چه حرفهایی میزنید! حالا بگذارید این جمعوجور شود.
منبع: مخزن اسناد مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نوار شماره 3574/ پیاده شده نوار شماره 3581.
⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️
@safiremamreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحت شاد ابر مرد
وسعت دید سیاسی نظامی امام ره رو مشاهده میکنید، انگار سخنرانی برای همین امروز انجام شده
#امام_خمینی #امام_خامنه_اى #شهید_محمود_کاوه
💢توییت مقام معظم رهبری: صهیونیسم به یک ایده شکست خورده جهانی تبدیل شده است، به سختی استوار است و نابودی آن نزدیک است.
#ایران #رژیم_صهیونیستی
📲اخبار جبهه مقاومت
در بدترین روزها امیدوار باشیم چون همیشه زیباترین باران از سیاه ترین ابرها می بارد . امیدتون هیچوقت ناامید نگردد ان شاالله.
سلام صبحتون بخیر وخوشی و سلامتی و شادکامی