eitaa logo
محمود کاوه ستاره طلایی
518 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
57 فایل
پایگاه فرهنگی شهیدمحمودکاوه سفیرآستان ملکوتی امام رضاع و ناجی بلامنازع کردستان، که برفرازقله۲۵۱۹شهیدشد اوفرمانده لشکرویژه شهدا بود. (این کانال تحت نظر یاران نزدیک شهید کاوه اداره می‌شود) @abomoslem ارتباط با آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
رفاقتی دیرینه مابین فرماندهان و رزمندگان لشکر ویژه شهدا بوده و هست این مودت از شهیدان بروجردی و کاظمی میراثی سترگ بود که شهید کاوه آن را بین یارانش مستحکم کرد و رفت و لشکر و منطقه غرب را دست آنان سپرد. پس ازشهید کاوه، سردار منصوری و سردار صلاحی بعنوان فرمانده وقائم مقام کار رابدست گرفتند و در کربلای پنج هر دو با هم لشکر را وارد عملیات کردند. درتصویر سرداران منصوری و صلاحی دیده میشوند. ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
بسم الله 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 شرح حال قائم مقام لشکرویژه شهدا 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 بنده تا 5 ابتدایی در همان مدرسه که بابا ساخته بودند درس خواندم و بعد برا ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی به بجستان عزیمت کرده و بهمراه برادر بزرگترم شهید حاج یحیی صلاحی زندگی و ادامه تحصیل دادم چون از داداش کوچکتر بودم آشپزی هم بر عهده بنده بود و آشپز ماهری شدم 😂😂 سال سوم راهنمایی 14 سال سن داشتم و شوهر خواهرم که از اولین شاگردهای مدرسه بابا بود و به عنوان اولین دانشجو در رشته الهیات دانشگاه فردوسی فبول شده بود درس می‌خواند و به مبارزان، علیه رژیم پیوسته بودند، که ایشان را بازداشت کرده و سپس از زندان آزاد و از دانشگا اخراج کردند. ایشون برا خواندن و شرکت مجدد در کنکور و رشته زیست شناسی مشغول مطالعه شد و در منزل ما در بجستان سکنا گزید در این ایام یک روز معلم انشا به ما موضوع آزاد داده بود هرکس خودش یک موضوع بایستی انتخاب می‌کرد و می نوشت بنده برا انتخاب موضوع با ایشون مشورت کردم و موضوع سفر نان از مزرعه تا خانه را برگزیدم چون کشاورزی بلد بودم نوشتنش کار سختی نبود 3 مرحله کاشت و داشت و برداشت گندم تا آسیاب و خمیر کردن و خوردن را توضیح دادم ایشون متن را خواندن فرمودن فقط آخرش اضافه کن اینچنین است وضع عدالت در کشور ما عده زیادی زحمت میکشند تا نان سر سفر بیاد و عده زیادی بدون زحمت دسترنج این ملت را می خورند. بنده هم نوشتم و فردا رفتم سر کلاس خواندم معلم در پایان دفتر منو گرفت و منو با خودش به دفتر برد اونجا نوشته منو برا مدیر خواند و به دستور مدیر بنده در زیر زمین بازداشت شدم تا از گناباد افسر شهربانی بیاد بجستان و تعیین تکلیف بشم تا ظهر طول کشید افسر آمد منو باز جویی کرد، بنده گفتم خودم نوشتم بنا بر این منو از مدرسه اخراج کردند و بدین شکل هم بنده را مردود اعلام کردند. آنها بنده را با شاه ساواک و مبارزه آشنا کردند و بنده هم به فخرآباد آمدم بهمراه خواهر ها شروع به قالی بافی کردم حالا هم کشاورزی بلد بودم هم آشپزی و استاد قالی بافی هم شدم 🍃نویسنده سردار علی صلاحی🍃 پایان قسمت دوم ادامه دارد ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️