🥀🕊🌴🌹🌴🥀
#خاطرات_شهدا
#گردان_تک_نفره
#شهید_والامقام
#عبدالحسین_زرین
شهید زرین تعریف میکند که رسیدم به تپهای که برادر خسروی فرمانده گردان امیرالمومنین فتح کرده بودند، میدانستم که الان راه نفوذ دشمن کجا میتواند باشد.
چهار تیربار وحشیانه روی تپه کار میکردند میدانیم که یک تیربار میتواند یک گردان را نابود کند، به لطف خدا توانستم هر چهار تیربار را خاموش کنم، بعد از آن رفتم کنار تپه نشستم تا دشمن تپه را محاصره نکند.
نشسته بودم تا خستگی در کنم چون 90 کیلومتر کوهها را تاب خورده بودم و پاهایم درد گرفته بود، حدسم درست بود، دیدم دشمن دارد از دور تپه نفوذ میکند و من هیچ جایی را نداشتم کمین کنم بیسیم هم نداشتم که با برادر خسروی تماس بگیرم تک و تنها بودم فقط دو نارنجک داشتم توسل به آیاتی که 17 بعثی را به درک واصل کرد .
نشستم و دو آیه «وجعلنا» و « و ما رمیت اذ رمیت» را خواندم و چون خیلی به این دو آیه اعتقاد داشتم شجاعت مضاعفی پیدا کرده و خلاصه شروع کردم به تیراندازی و 17 تا از آنها را از پا در آوردم که جنازهها در صد متری به زمین خوردند و بقیه هم پا به فرار گذاشتند و کل منطقه از عراقیها خالی شد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
❇️حوزه علمیه امام حسین علیه السلام سفیران هدایت گتاب
@safirn_gatab
#خاطرات_شهدا
💠دوره جوانی ابراهیم بود. در بازار کار میکرد. ابراهیم هفته ای یکبار ما را در چلوکبابی محل دعوت میکرد. چند هفته گذشت. یکبار گفت: امروز مصطفی پول غذا را حساب کرد. همه از او تشکر کردیم. هفته بعد گفت: امروز سعید پول غذا را حساب کرد و همینطور هفته های بعد...
🌷ابراهیم شهید شد. یکروز دور هم نشسته بودیم. بحث چلوکباب شد. مصطفی گفت: یادتان می آید که ابراهیم گفت مصطفی امروز پول غذا را میدهد؟ آن روز هم پول را ابراهیم داد. اما برای اینکه من خجالت نکشم...
💫سعید با تعجب گفت: من هم همینطور... و بقیه هم همین را گفتند. آن روز فهمیدیم در تمام مدتی که ما با ابراهیم چلوکباب میخوردیم تمام پول غذا را خودش میداد. چون ما از لحاظ مالی ضعیف بودیم؛ اما این کار را کرد که ما هم از غذای خوب لذت ببریم. چه آدمی بود این ابراهیم.
📔سلام بر ابراهیم2
--------
حوزه علميه امام حسین علیه السلام سفیران هدایت گتاب
@safirn_gatab