۳ اسفند ۱۳۹۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 خبرنگار : خوشحالی اخوی عملیات دیشب چطور بود؟
رزمنده : خیلی خوب شد
+ حالت چطوره؟
_خیلی خوبه اول شب دستم قطع شده از مچ ولی با این دستم جنگیدم😔
✨ @Sagheb598 🇮🇷
۳ اسفند ۱۳۹۷
۳ اسفند ۱۳۹۷
یک جوان ۲۳ ساله در دفترچه خاطرات دوران سربازی اینطور نوشته: "برای گشت شبانه ما را برده بودند. خسته و کوفته آمدم. فکر کردم یک چرتی میزنم، بعد بیدار میشوم و نمازم را میخوانم. بر اثر خستگی زیاد خوابم برد. دیدم ساعت از نیمهشب گذشته و نمازم قضا شده است. سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم که چرا نمازم قضا شد. خودم را ملامت کردم و حالت حزن و اندوه تا یک هفته دست از سرم برنداشت."
#شهید_حسن_باقری
#نماز
#درس_اخلاق
#شهیدانه
✨ @Sagheb598 🇮🇷
۳ اسفند ۱۳۹۷
۴ اسفند ۱۳۹۷
بسم رب الشهدا و الصدیقین
از این همه خبرگزاری دردنیا ڪسے نیست خبری از پسر من بیاورد؟
أمَّن يُجيبُ ال... چشم های خیره بر در
أمَّن يُجيبُ ال... من كه دلتنگ تو هستم
مادرم! گاهی که دلـت شور کسی را مےزند و اضطراب فرصت نفس کشیدن را از تو می گیرد آرام زمزمه کن: فَاللّهُ خَیرٌ حافظاً و هو أرحـَمُ الراحمین
باشد که روی فرزند بیند و آرام گیرد....
✨ @Sagheb598 🇮🇷
۴ اسفند ۱۳۹۷
۴ اسفند ۱۳۹۷
۵ اسفند ۱۳۹۷
۵ اسفند ۱۳۹۷
۵ اسفند ۱۳۹۷
می خواست بره...
بچه ها منتظرش بودن
انگار می دونست
این دفعه برگشتنی نیست!
اضطرابِ خداحافظی
با مــادرش را داشت...
فکر میکرد الان قراره بشنوه؛
که پســرم زود برگرد!
من رو تنـها نذار و
زود به زود بهم زنگ بزن و....
بالاخره دلش رو
زد به دریا و رفت جلو؛
پیشِ آیینه و قرآنِ مادرش
منتظر شنیـدن شد...
که یه دفعه مــادر گفت:
«خداحافظ پسرم! سلام من رو
به حضرت زهـرا (س) برسون»
✨ @Sagheb598 🇮🇷
۵ اسفند ۱۳۹۷