eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
174 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
نایب الزیاره تمامی اعضا کانال هستم
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصفهان مزار شهید محسن حججی🥀
نگاه کردن در جلسه خواستگاری 💠 سوال: آیا در جلسه خواستگاری، برای اطلاع و آگاهی پسر از خصوصیات ظاهری دختر، جایز است به دختر بدون چادر و روسری نگاه کند؟ ✍🏻 پاسخ: ❇️ اگر برای ازدواج با آن دختر مانعی نیست و پسر در صورت پسندیدن، قصد دارد با او ازدواج کند و احتمال می دهد با نگاه، آگاهی بیشتری به دختر پیدا می کند و با قصد لذت نگاه نکند، اشکال ندارد؛ البته اگر یک نگاه، کافی باشد، تکرار نگاه جایز نیست. 💢 سایت آیت الله خامنه ای 💔🥀 ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
اصفهان مزار شهید محسن حججی🥀
نائب الزیاره همگی شما عزیزان هستیم در کنار مزار شهید محسن حججی ♥️🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سالهای روایت نشده از حکومت امیر المؤمنین حضرت علی (ع) ،،_ چهار ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
کرامات_شهداء شهیدوالامقام : محمدسعید امام جمعه شهیدی یک شب که در جبهه ی غرب در سنگر خوابیده بودم، محمد سعید که در عملیات بیت المقدس (فتح خرمشهر) شهید شده بود، به خوابم آمد. بعد از احوالپرسی گفت : «آقا محمود وسایلت را جمع کن، وصیت نامه ات را بنویس و آماده شو که چند روز دیگر قرار است پیش ما بیایی. پرسیدم: «تو از کجا می دانی» گفت: «این جا کسانی هستند که به من اشاره می کنند به شما بگویم، پیش ما خواهی آمد.» نیمه های شب از خواب پریدم. از شدت ترس و اضطراب تمام وجودم به شدت می لرزید، بوی مرگ چنان در جانم پیچیده بود که به کلی خودم را از یاد برده بودم . بلند شدم، دو رکعت نماز خواندم . پس از این خواب روزهای متمادی در این فکر بودم که چرا خداوند مرا برای شهادت برگزیده است، از یک طرف حالت شوق داشتم که می خواستم دنیا را پشت سر بگذارم ولی با خود می گفتم : «به راستی پس از رفتنم از این دنیای خاکی پدر و مادرم چه حال و روزی پیدا خواهند کرد، حالت توأم با ترس و شادی مرا در کش و قوس انداخته بود. چند روزی در این حالت بودم، بالاخره در یکی از شب ها همان دوستم به خوابم آمد و گفت: «آقا جان شما خیلی چیزها با خود اندیشیدی ، خیلی فکرها کردی، فعلاً در همین دنیایی که وابسته آن هستی خواهی ماند، دست و پاهایت از تو پذیرفته می شود، اما خودت فعلاً نمی آیی» . پرسیدم: «بعداً چه طور؟» گفت: «بعداً خواهی دانست». پرسیدم: اما حالا چه؟ گفت: «به آن جایی که اشاره می کنم نگاه کن، دیدم همان دوستانی که قبلاً به شهادت رسیده اند، دور هم جمع نشسته اند و یک جای خالی در بین آن هاست. او گفت: «آن جای توست ولی حالا نه، چون خودت خواستی بمانی» از خواب بیدار شدم. زمان گذشت، پس از مدتی یک روز هنوز آفتاب نزده بود که کسی مرا از خواب بیدار کرد و گفت: «بلند شو، به چند نفر نیاز است تا از منطقه گزارش بیاورند و آن روز در کمین ضد انقلاب از ناحیه ی دست و پا مجروح شدم. در مجموع هفده گلوله به من اصابت کرد و تمام دوستانم در اطرافم به شهادت رسیدند و من ...». محمدسعید در سال 1338 در قزوین متولد شد و در دوران سربازی با عضویت در بسیج در مناطق عملیاتی حضور یافت و چند بار مجروح شد، و در تاریخ 1361/03/04در سن 23 سالگی در مرحله ی اول عملیات بیت المقدس به شهادت رسید . راوی : محمود رفیعی