#حاج_عمار
بعد از نماز صبح بود که ندا اومد، عمار بگو یا علی و راه بیفت
عمار گفت پاشو بچهها رو راه بنداز بریم
گفتم چیو راه بندازم
کجا بریم
الان آفتاب میزنه
خورشیدُ چیکارش کنیم
گفت:
ما هم میزنیم
رویِ خورشیدُ کم میکنیم
نفهمیدم چی میگه اون موقع
با یه گردان راه افتادیم
هوا روشن شد
کربلا به پا شد
عاشورا
مکن ای صبح طلوع
با طلوع خورشید، اولین شهید معرکه فرمانده بود
دو دقیقه بعد میثم
و...
و....
و...
بعد از یک روزِ کامل جنگ عاشورایی، خورشید داشت غروب میکرد که ته موندههای گردان، خاکریز دشمن رو فتح کرد
الحق که روی خورشید رو کم کرد فرمانده
به وقت ۱۶ آبان ماه
سالروز شهادت #شهید_محمد_حسین_محمد_خانی✨
#فرمانده
#شهادتت_مبارک🌹
🍀🌸🍀🌸🌸🌸🌸
تنبیه به سبک رزمندگان
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح