💢 حدیث صبحگاهی
#امام_زمان
#حجاب
#روز_معلم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_غیرت
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨الان وقت بچه دار شدن نیست!
گوشه ای از جنگ جهانی جمعیت...
تا انتها ببینید، بیاندیشید، و اقدام کنید 😎زمان آن شده فرزندانی به دنیا بیان بخاطر خدا وامام زمان...
انتشار بدین تا به واسطه شما نسل شیعه محبت امام علی ع زیاد بشه👌
ـــــــــــــــــــــــ
دشمن کیست؟
هر کس که با حاکمیت نظام مستقل مردمیِ دینی مخالف است، دشمن است.
طمعورزان، غارتگران، سودجویان، زراندوزان، زورگویان، وابستگان، مایلین به فساد و کسانی که از حاکمیت فرهنگ دینی زیان شخصی میبینند، دشمنند.
البته در رأس اینها دشمنان خارجی هستند که بیش از همه ضرر دیدهاند؛ آمریکا بیش از همه از تشکیل حکومت اسلامی خسارت دید و هنوز هم میبیند. آنها جلوتر از همهاند. صهیونیستها همینطور، کمپانیهای بزرگ جهانی همینطور، بیبندوباریهای گوناگون در بخشهای مختلف همینطور، کیسه دوختهها برای ثروت ملی همینطور، همه اینها دشمناند.
چه عاملی برای دشمن بهتر از این است که در داخل جامعه اسلامی مردم و جوانها بالاخره به این نتیجه برسند که چرا باید با کیسه دوخته های خارجی که میخواهند منابع ایران را غارت کنند، مخالف باشند؟! نخیر بفرمایند تشریف بیاورند؛ حکومت را خودشان تنظیم کنند و از منابع هم هر چه میخواهند ببرند، لطف کنند فقط چیزی به ما بدهند تا بخوریم و گرسنه نمانیم !
اگر این فکر را در بین مردم ترویج کنند و بهصورت یک باور درآورند، آیا خطری برای یک ملت بالاتر از این هست؟!
کتابدشمن شناسی ، امام خامنهای ، رهبر معظم انقلاب اسلامی
صفحه ۴
👈تابلوی ورودی شهری در آمریکا
💌به کریاس جوئل خوشآمدید
👈اجتماعی سنتی دارای عفتها و ارزشها
بر اساس سنن و رسوم مذهبی خود، از شما خواهشمندیم تا به هنگام بازدید از اجتماع ما به گونهای عفیف لباس پوشیده و رفتار کنید. این امر شامل موارد زیر میشود:
پوشیدن دامن یا شلوار بلند، پوشیده بودن سینهها، پوشیدن لباسهای آستیندار حداقل تا آرنج، استفاده از الفاظ مناسب، رعایت تفکیک جنسیتی در تمام اماکن عمومی.
از احترام شما به ارزشهای ما سپاسگزاریم و از بازدید خود لذت ببرید!
#حجاب_در_آنسو
| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم |
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم زیبا از ترجمہ فارسے سورہ مبارڪہ بقرہ ✨
بخش اول
☀️آیات ۱ تا ۲۰☀️
🔻اشارہ بهــــــــ👇
🌟قرآن ڪریم
#امام_زمان
#حجاب
#قرآن_کریم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت پنجاه و ششم گفتم اقلاً بگذار رختخواب ها را جمع کنم. صبحانه بچه ها را بدهم.» گفت: «
#دختر_شینا
قسمت پنجاه و هفتم
کارتش را از شیشه ماشین به نگهبان نشان داد و حرکت کرد.
من و بچه ها با تعجب به تانک هایی که توی پادگان بودند، به پاسدارهایی که همه یک جور و یک شکل به نظر می رسیدند، نگاه می کردیم.
پرسید: «می ترسی؟!»
شانه بالا انداختم و گفتم: «نه.»
گفت: «اینجا برای من مثل قایش می مانَد. وقتی اینجا هستم، همان احساسی را دارم که در دهات خودمان دارم.»
ماشین را جلوی یک ساختمان چندطبقه پارک کرد. پیاده شد و مهدی را بغل کرد و گفت: «رسیدیم.»
از پله های ساختمان بالا رفتیم. روی دیوارها و راه پله هایش پر از دست نوشته های جورواجور بود.
گفت: «این ها یادگاری هایی است که بچه ها نوشته اند.»
توی راهروی طبقه اول پر از اتاق بود؛ اتاق هایی کنار هم با درهایی آهنی و یک جور. به طبقه دوم که رسیدیم، صمد به سمت چپ پیچید و ما هم دنبالش. جلوی اتاقی ایستاد و گفت: «این اتاق ماست.»۲
در اتاق را باز کرد. کف اتاق موکت طوسی رنگی انداخته بودند. صمد مهدی را روی موکت گذاشت و بیرون رفت و کمی بعد با تلویزیون برگشت. گوشه اتاق چند تا پتوی ارتشی و چند تا بالش روی هم چیده شده بود.
اتاق پنجره بزرگی هم داشت که توی حیاط پادگان باز می شد. صمد رفت و یکی از پتوها را برداشت و گفت: «فعلاً این پتو را می زنیم پشت پنجره تا بعداً قدم خانم؛ با سلیقه خودش پرده اش را درست کند.»
بچه ها با تعجب به در و دیوار اتاق نگاه می کردند. ساک های لباس را وسط اتاق گذاشتم. صمد بچه ها را برد دستشویی و حمام و آشپزخانه را به آن ها نشان دهد. کمی بعد آمد. دست و صورت بچه ها را شسته بود. یک پارچ آب و یک لیوان هم دستش بود. آن ها را گذاشت وسط اتاق و گفت: «می روم دنبال شام. زود برمی گردم.»
روزهای اول صمد برای ناهار پیشمان می آمد. چند روز بعد فرماندهان دیگر هم با خانواده هایشان از راه رسیدند و هر کدام در اتاقی مستقر شدند. اتاق کناری ما یکی از فرماندهان با خانمش زندگی می کرد که اتفاقاً آن خانم دوماهه باردار بود. صبح های زود با صدای عقِّ او از خواب بیدار می شدیم. شوهرش ناهارها پیشش نمی آمد. یک روز صمد گفت: «من هم از امروز ناهار نمی آیم. تو هم برو پیش آن خانم با هم ناهار بخورید تا آن بنده خدا هم احساس تنهایی نکند.
زندگی در پادگان ابوذر با تمام سختی هایش لذت بخش بود. روزی نبود صدای انفجاری از دور یا نزدیک به گوش نرسد. یا هواپیمایی آن اطراف را بمباران نکند. ما که در همدان وقتی وضعیت قرمز می شد، با ترس و لرز به پناهگاه می دویدیم، حالا در اینجا این صداها برایمان عادی شده بود.
یک بار نیمه های شب با صدای ضد هوایی ها و پدافند پادگان از خواب پریدم. صدا آن قدر بلند و وحشتناک بود که سمیه از خواب بیدار شد و به گریه افتاد. از صدای گریه او خدیجه و معصومه و مهدی هم بیدار شدند. شب ها پتوی پشت پنجره را کنار می زدیم. یک دفعه در آسمان و در مسافتی پایین هواپیمایی را دیدم. ترس تمام وجودم را گرفت. سمیه را بغل کردم و دویدم گوشه اتاق و گفتم: «صمد! بچه ها را بگیر. بیایید اینجا، هواپیما! الان بمباران می کند.»
صمد پشت پنجره رفت و به خنده گفت: «کو هواپیما! چرا شلوغش می کنی هیچ خبری نیست.»
هواپیما هنوز وسط آسمان بود. حتی صدای موتورش را می شد به راحتی شنید. صمد افتاده بود به دنده شوخی و سربه سرم می گذاشت. از شوخی هایش کلافه شده بودم و از ترس می لرزیدم.
فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می گفت: «آن هواپیما را دیشب دیدی؟! بچه ها زدندش. خلبانش هم اسیر شده.»
گفتم: «پس تو می گفتی هواپیمایی نیست. من اشتباه می کنم.»
گفت: «دیشب خیلی ترسیده بودی. نمی خواستم بچه ها هم بترسند.»
کم کم همسایه های زیادی پیدا کردیم. خانه های سازمانی و مسکونی گوشه پادگان بود و با منطقه نظامی فاصله داشت. بین همسایه ها، همسر آقای همدانی و بشیری و حاج آقا سمواتی هم بودند که هم شهری بودیم. در پادگان زندگی تازه ای آغاز کرده بودیم که برای من بعد از گذراندن آن همه سختی جالب بود. بعد از نماز صبح می خوابیدیم و ساعت نه یا ده بیدار می شدیم. صبحانه ای را که مردها برایمان کنار گذاشته بودند، می خوردیم. کمی به بچه ها می رسیدیم و آن ها را می فرستادیم توی راهرو یا طبقه پایین بازی کنند. ظرف های صبحانه را می شستیم و با زن ها توی یک اتاق جمع می شدیم و می نشستیم به نَقل خاطره و تعریف. مردها هم که دیگر برای ناهار پیشمان نمی آمدند.
ناهار را سربازی با ماشین می آورد. وقتی صدای بوق ماشین را می شنیدیم، قابلمه ها را می دادیم به بچه ها. آن ها هم ناهار را تحویل می گرفتند. هر کس به تعداد خانواده اش قابلمه ای مخصوص داشت؛ قابلمه دونفره، چهارنفره، کمتر یا بیشتر.
یک روز آن قدر گرم تعریف شده بودیم که هر چه سرباز مسئول غذا بوق زده بود، متوجه نشده بودیم.او هم به گمان اینکه ما توی ساختمان نیستیم، غذا را برداشته و رفته بود و جریان را هم پی گیری نکرده بود.
🚨 مــــهــــم👆
بفرستید برای تمام مدیران کانال هایی که نسبت به نهی از منکر «امام جمعه ی رشت»، موضع گیری کردند
#نشر_حداکثری
📱خـــبـــر جــــدیـــد
📌حــســاب رسمی دکـتر علی تـقـوی در #ویراستی
virasty.com/Dr_Ali_taghavi
💎بــه آمــرین بپیوندید
✍ذلت های پهلوی
🔻قسمت سی و نهم
🔸 گستاخی افغانستان در زمان پهلوی
شاهنامه به رئیس سنا و مجلس هم فرمودند که از جانب افغانها نگرانی دارند و لایحه هیرمند را که این همه ایران در آن گذشت کرده است و مجلسین(یعنی دوتا مجلس) هم تصویب کرده اند دارند افغان ها زیرش می زنند.
📚کتاب یادداشت های علم، ج۳، ص۱۲۲
#پهلویرابشناسیم
#یادداشت_های_علم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه_مقتدر
#جان_فدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
✍ذلت های پهلوی
🔻قسمت چهل
🔸نظر بی شرمانه شاه نسبت به مردم ایران
شاهنشاه فرمودند آخر مردم هم غرغرو هستند و پفیوز، گاهی فکر میکنم مردم ایران بهترین مردم روی زمین هستند گاهی هم می بینم خیلی پفیوز و ضعیف النفس هستند.
📚کتاب یادداشت های علم، ج۳، ص۱۴۱
#پهلویرابشناسیم
#یادداشت_های_علم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سپاه_مقتدر
#جان_فدا
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
➖ حکم تجسس در امور خصوصی دیگران
✍ سؤال:
تجسس در حریم خصوصی دیگران چه حکمی دارد؟ آیا در این قبیل موارد، فرقی بین فضای حقیقی و مجازی وجود دارد؟
✅ جواب:
تجسس در امور شخصی و خصوصی دیگران چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی جایز نیست.
#امام_زمان
#حجاب
#قرآن_کریم
#سپاه_مقتدر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_غیرت
#کارگروهتخصصیخادمانعصرظهور
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 @saghebin 🇮🇷
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺