هوالشهید🇵🇸🇮🇷
الحمدلله خدا رو شکر 14 تیرماه گذشت! الحمدلله، خدا رو شکر، امسال هم 14 تیر سالگرد اسارت حاج احمد متوس
کتاب سی و هفت سال را از خود آقای داودآبادی هدیه گرفتم و اتفاقا در همین ایام قرنطینه مطالعه اش کردم. پایان باز و بی انتهای کتاب، مثل همان انتهای افقی بود که حاج احمد به آن اشاره میکرد و میگفت هروقت آنجا رسیدیم حق استراحت داریم و کسی نپرسید، انتهای افق کجاست؟ اصلا مگر افق انتها دارد؟ ... بعد از مطالعه کتاب سی و هفت سال، سرنوشت حاج احمد دیگر برایم در "هاله ای از غبار" نبود و به جایش چشمههای قلبم در هاله ای از اشک فرورفت، اشک افسوس برای ردپاهایی که در هر جستجویی به یک دیوار بزرگ برمیخوردند که خبری قطعی از حاج احمد را فدای مصالح شخصی خود کنند. حاج احمد کتاب سی و هفت سال اولین الگوی اوایل نوجوانی ما، رزمنده جدی و خستگی ناپذیر، که جدیت و معنویت و محبت همزمانش از او یک چریک متفاوت ساخته بود، شبیه مسیح به صلیب حذف شدن و سکوت عمدیِ جریانهای پشت صحنه کشیده شد، تا در تاریخ گم شود و یک خاطره پنهان، یک حسرت و انتظار عمیق برای دوستدارانش باشد. در سالهای نوجوانی کتاب "وقتی کوه گم شد" بهزاد بهزادپور را خواندم، تجسم شخصیت منحصر به فرد حاج احمد در ذهنم، از او یک قهرمان مجاهد ایرانی ساخت، یک بسیجی واقعی که باید سعی میکردم، شبیه او باشم برای رهبرم...
اما وقتی سی و هفت سال را خواندم، با خودم گفتم نزدیک چهل است، آن کوه، ایستاده در غبار است و حتما اگر بیاید چه خودش و چه پیکرش حقایق زیادی برایمان دارد...
راستش من بعد از "سی و هفت سال", باور نکردم حاج احمد گم شده است... مگر کوه هم گم میشود...
#حاجاحــــمدمتوسلیــــــان
#سحر_شهریاری
#هوالشهـــــــیداینجاست 👇🌱
@saharshahriary
اندوهگینم نه برای اسارت و بازنگشتنت... نه برای خبر شهادتت که اصلا از تو بر نمیآید شهید نشدن در همان لحظه های اول دستگیری در نبرد با شقی ترین افراد روی زمین، یعنی صهیونیستها، همانطور که خودت آرزویش را داشتی...
اندوهگینم بقدر تمام آن اشکهایی که برای نرفتن ریختی و فقط در جوابت میگفتند دستور از بالاست و باید بروید...
اندوهگینم به عمق تمام قدم هایی که در مسیر بی بازگشت برداشتی و قدم هایی که عمدا برای روشن شدن سرنوشت تان برداشته نشد...
از قدم های پشت پرده ی سازش و سکوتی که روی خون و جان شما ۴ نفر رقصید...
از قدم های سیاه همان هایی که جعبه سیاه این خیانت آشکار هستند، این معمای در غبار که هرکس سر نخش را گرفته، جایی به پنهان کاری بعضیها رسیده...
به اینکه تو را دندان کرم خورده دانستند، به مصلحتهای کثیفشان که اولین الگو و اَبَرقهرمان تمام روزهای نوجوانی ما را در زنجیر کشید... اندوهگینم به وسعت لحظههای دلتنگی مادرت...
#حاجاحــــمدمتوسلیــــــان
#سحر_شهریاری
#هوالشهـــــــیداینجاست 👇🌱
@saharshahriary